منایماندارم!
باتوسبزخواهمشد🌱
ایماندارم!
باتوفعلانشد،شدمیشود☁️
ایماندارم!کههستی
ایماندارم!
هوایمراداری : )
توهمیشههستی♥️
+خٌـدا
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شھدا،خاطرخواههایےهستندکه
قبلازاینکهبهدنیایبیایید؛
خودشونروواستـونکشتند((:🌿
حاجحسینیڪتا
سخنعشق🖇💚
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
‹🧡🍁›
خدا یہ گل میڪارھ!ヅ
•🍊• وخدایۍمهرباݩترازحدتصور(:
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
⸀💙🔗||•
•
خندههایتـ ..
آنچنانجادوڪندجان
مراهرچہغمآیدسرمهرگز
نبینمآفتۍ..!シ
•
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
حس_خوب‹.☕️.›↶
شادی های کوچک🍓
𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷
•اون لحظه که خدا کمکمون میکنه و ارزویی که میخوایم براورده میشه .🌵🍿.
•یادگاری نوشته شده تو کتاب و جزوه ها .🧀🥟.
•با پای برهنه رو شن های خیس ساحل قدم بزنی .💚✒️.
•خوشحالی کسایی که دوستشون داری .☁️🥀.
•دیدن و بغل کردن کسی که مدت زیادی ندیدیش .🌸🍃.
•برای امتحانی که نخوندی نمره خوبی بگیری .🦋💕.
𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
🌸
♥️🌸
🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸
🌸♥️🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸♥️🌸
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
#رمان_جانم_میرود🌱
#پارت16
ــــ درست صحبت کن یادت نره کسایی که جلوت ایستادن مادر و پدرت هستن
مهیا یکم از مامانش فاصله گرفت و با صدای بلند ادامه داد
ــــ یادم نرفته ولی مثل اینکه همین بابا
به احمد آقا اشاره کرد
ـــ یادش رفته از بس به این عکسا و اون روزا فکر میکنه حالش بد شده و دیشب نزدیک بود...
دیگه ادامه نداد نمی تونست بگه که ممکن بود دیشب بی پدر بشه
مهال خانم با دیدن عکس های جبهه در دست های همسرش پی به قضیه برد با ناراحتی نگاهی به احمد آقا انداخت
ــــ احمدآقا دکتر گفت دیگه به چیزایی که ناراحتت میکنه فکر نکن میدونم این خاطرات و دوستات رو نمیتونی
فراموش بکنی ولی...
مهیا پوزخندی زد
و نگذاشت مادرش ادامه بدهد
ــــ چی میگی مهال خانم خاطرات فراموش نشدنی ؟؟
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
لینک پارت اول👇🏿🌱
https://eitaa.com/dogtaranbehsti/25365
🌸
♥️🌸
🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸
🌸♥️🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸♥️🌸
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
#رمان_جانم_میرود🌱
#پارت17
اخه چی دارن که فراموش نمیشن دوستاتون شهیدشدن خب همه عزیزاشونو از دست میدن شما باید تا االن ماتم
بگیرید باید با هر بار دیدن این عکسا حالتون بد بشه
صدای مهیا کم کم باالتر می رفت دوست نداشت اینطور با پدرش صحبت کند اما خواه ناخواه حرف هایش تلخ شده
بودند
ـــ اصال این جنگ کوفتی برات چیز خوبی به یادگار گذاشت
جز اینکه بیمارت کرد نفس به زور میتونی بکشی حواست هست بابا چرا دارید با خودتون اینکارو میکنید
مهیا نگاهی به عکس ها انداخت و از دست پدرش کشید
ـــ اینا دیگه نباید باشن کاری میکنم تا هیچ اثری از اون جنگ کوفتی تو این خونه نمونه
تا خواست عکس های پدرش و دوستانش را پاره کند مادرش دستش را کشید و یک طرف صورت مهیا سوخت
مهیا چشمانش را محکم روی هم فشار داد
باور نمی کرد ، این اولین بار بود که مادرش روی آن دست بلند مے ڪرد
مهیا لبخند تلخی زد و در چشمان مادرش نگاه کرد عکس ها را روی میز پرت کرد
و فورا از اتاق خارج شد
تند تند کفش هایش را پا کرد صدای پدرش را می شنید که صدایش می کرد و از او می خواست این وقت شب بیرون
نرود ولی توجه ای نکرد
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
لینک پارت اول👇🏿🌱
https://eitaa.com/dogtaranbehsti/25365
🌸
♥️🌸
🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸
🌸♥️🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸♥️🌸
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
#رمان_جانم_میرود🌱
#پارت18
حال آشفته ای در کوچه قدم می زد باورش نمی شد
که مادرش این کار را بکند
او تصور می کرد االن شاید مادرش او را برای آمدن به هیئت همراهی می کند ولی این لحظات جور دیگری رقم خورد
با رسیدن به سر خیابون ودیدن هیئت دلش هوای هیئت کرد خودش هم از این حال خودش تعجب می کرد باورش
نمی شود که عالقه ی به این مراسم پیدا کند
ارام ارام به هیئت نزدیک شد
ــــ بفرمایید
مهیا نگاهی به پسر بسیجی که یک سینی پر از چایی دستش بود انداخت نگاهی به چایی های خوش رنگ انداخت
بی اختیار نفس عمیقی کشید
بوی خوب چایی دارچین حالش را بهتر کرد
دستش را دراز کرد و یک لیوان برداشت
و تشکری کرد
جلوتر رفت کسی را نمی شناخت
نگاه های چند خانم و آقا خیلی اذیتش می کرد مهیا خوب می دانست این پچ پچ هایشان برای چیست
کمی موهایش را داخل برد اما نگاه ها و پچ پچ ها تمامی نداشت
بلند شد و از هیئت دور شد
ـــ ادم اینقدر مزخرف اخه به تو چه من چه شکلیم چطور زل زده
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
لینک پارت اول👇🏿🌱
https://eitaa.com/dogtaranbehsti/25365
•|💕🚚|•
دَرد، در "نَداشتن" نیست، ☝️🏻
در گُریزِ از داشتههاست.✈️
افسردِگی و دِلمُردگی🌪
محصولِ زنگزدگی روح است، و زنگزدگی، میوهیِ مسمومِ کاهلی.🌍🌿
📘 سه دیدار
✍🏽 #نادر_ابراهیمی...📚
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
هدایت شده از 『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَنݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
【عاشقۍرایجنبودعباسآنرابابڪرداو
دودستشراڪنارعلقمھنذرسراربابڪرد🌱°】