eitaa logo
دخترانه🌸
59 دنبال‌کننده
2هزار عکس
579 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨خدایا بیراهه زیاد شده راه را نشانم بده 🤲 دخترانه🌸 @dokhtaraane ┅✧❁☀️❁✧┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰اگر خدیجه سلام‌الله‌علیها نبود 🔺حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «خدیجه‌ی کبری علیها‌ الصلاة والسلام اول مؤمن به اسلام بود و همه‌ی ثروت خود را در راه دعوت و ترویج اسلام خرج کرد که اگر کمکهای خدیجه علیهاالسلام نبود شاید در حرکت و پیشرفت اسلام یک اختلال و وقفه‌ی عمده‌ای به وجود می‌آمد.» 🏴 ۱۳۶۵/۰۳/۰۲ 🔰 سالروز وفات حضرت خدیجه ( سلام الله علیها ) دخترانه🌸 @dokhtaraane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز دهم دخترانه🌸 @dokhtaraane
🖤 رهبرانقلاب: حضرت خدیجه، مادر دوازده امام است 💻 @Khamenei_ir دخترانه🌸 @dokhtaraane
✒️ سلام‌الله‌علیها دخترانه🌸 @dokhtaraane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨دعای روز یازدهم ضیافت الهی✨ 💐خدایا بدی هایت را مورد کراهت من قرار ده🍃🙏🏻 دخترانه🌸 @dokhtaraane
روز دوازدهم دخترانه🌸 @dokhtaraane
اجـــــرنا من النــــار یا مجیـــــــر.... دخترانه🌸 @dokhtaraane
🌹🌹 پایـی که جا مانـد ؛ قسمت بیست و ششم براساس خاطرات دو دژبان عراقی مرا از آمبولانس پایین آوردند و ما را به درون آسایشگاهی انتقال دادند که حدود سی‌متری مساحت داشت. وارد بیمارستان که شدم به خاطر نجات از زندان الرشید، دو رکعت نماز شکر خواندم. دیوارهای بیمارستان بیش از دو متر بود و بالای دیوار سیم‌خاردار حلقوی کشیده بودند. وارد آسایشگاه که شدم، به جز ما شش‌نفر ، سه مجروح ایرانی دیگر نیز آنجا بودند. یکی از آن‌ها شیمیایي بود. ناراحتی ریوی ناشی از گازهای شیمیایی عذابش می‌داد. ترکش به شکمش خورده بود و عفونت داخلی داشت. نای حرف زدن نداشت. مجروح دیگر اهل مشهد بود. بر اثر موج انفجار گلوله‌ی تانک، دچار موج‌گرفتگی شده بود. ترکش به کتف و شانه چپش هم خورده بود. مهره‌های گردنش آسیب دیده بود. نمی‌توانست سرش را بچرخاند. نیمه‌ها شب، هذیان می‌گفت. بخشی از هذیان‌های آن شبش را فراموش نمی‌کنم. -برید جلو...من پشت سرتون می‌یام...کوله پشتی‌ام کجاست...ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر... آسایشگاه سه تخت بیشتر نداشت. قرار بر این شد، آن‌هایی که وضعیتشان وخیم است، روی تخت بخوابند. پزشک بخش مجروحان ایرانی دکتر عزیز ناصر نام داشت. در بخش مجروحان جنگی افسری مسئول امنیتی بود که هر چند روزی یک‌بار برای بازدید وارد بخش میشد. سعدون فیاض نام داشت و بعثی بود. به امام زیاد توهین میکرد. یک روز، با یکی از مجروحان آسایشگاه کناری حرفش شد. به امام توهین کرد، سرباز ارتشی که مجید نام داشت، جوابش را داد. مجید آدم باغیرتی بود. تهرانی بود و از ناحیه کمر و پا تیر خورده بود. روی بازوها و کمرش مار، اژدها، شمع، بعضی کلمات عاشقانه و مادر در قلب منی، خال‌کوبی شده بود.عزت زیاد و دمت‌گرم، تکیه کلامش بود. به قیافه و رفتارش نمی‌آمد در شرایط خاص آن‌همه مدافع امام باشد. خصلت‌های لوطی منشی‌اش بر دیگر ویژگی‌هایش سر بود. افسر بخش امنیتی بیمارستان، مجید را به خاطر اینکه در جوابش گفته بود: «همه فحش‌هایی که دادی به صدام برگردد»،به زندان الرشید فرستاد! وقتی او را بردند، گفت:‌ «درسته به قیافه و حرفام نمی‌آد، ولی من ایرانی‌ام، تو کشور دشمن از امامم دفاع می‌کنم، مگه بالاتر از سیاهی هم رنگی هست، هرکجا منو می‌برن، ابایی ندارم!» صبح زود، درِ آسایشگاه باز شد. فیاض به همراه دکتر عزیز ناصر وارد آسایشگاه شد. مجروح مشهدی که بر اثر موج گرفتگی فقط هذیان می‌گفت، کنار درِ ورودی روی زمین افتاده بود. سعدون فیاض همه مجروحان را از نظر گذراند. مجروح مشهدی که صورتش کنار پای سعدون فیاض به کف موزائیک چسبیده بود، پوتین سعدون را گرفت و چندبار آرام با مشت به پوتینش کوبید. کاملا پیدا بود اختیارش دست خودش نیست. سعدون عصبانی شد، از کوره در رفت و با لگد به جانش افتاد. منظره دلخراشی بود. چنان با پوتین، محکم، به سرش کوبید که سر و صدای بچه‌ها در آمد و از بینی و دهانش خون ریخت. عراقی‌ها بدن نیمه‌جان او را از آسایشگاه بیرون بردند. نیم ساعت بعد، نگهبان شیعه عراقی که توفیق احمد نام داشت، آمد پشت پنجره و خبر شهادتش را به ما داد! پای راستم قابل پانسمان نبود و باید قطع می‌شد. ران چپم که ترکش خورده بود، تا عمق چند سانت عفونت کرده بود. گوشت‌های مُرده و عفونی‌اش باید تراشیده می‌شد. زخم‌هایم بو گرفته بود. پرستار بدون اینکه آمپول بی‌حسی به رانم بزند. با تیغ جراحی قسمت جلوی رانم را برید! از روزی که مجروح شده بودم، اولین باری بود که عراقی‌ها با ساولن زخم‌هایم را پانسمان می‌کردند! سومین روزمان را در بیمارستان سپری می‌کنیم. هادی برای نماز صبح بیدارمان کرد. سراغ یکی از اسرای مجروح که شب قبل او را آورده بودند رفت. خواست برای نماز بیدارش کند، تمام کرده بود! دو نگهبان عراقی وارد آسایشگاه شدند و جنازه‌اش را بردند. کجا، خدا می‌داند! ادامه دارد ... اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعای شهادت دخترانه🌸 @dokhtaraane