🌱از عوامل نابودے اسلام ....
🍃امام صادق علیه السلام میفرمایند:
🍃از (عوامل) نابودی اسلام و مسلمانان این است که اموال در دست کسانی باشد که حق و حقوق آن را نشناخته و با آن کار خیر انجام ندهند.....🖇
📚کافی ط-الاسلامیه، جلد۴، صفحه۲۵
#متننوشت
#عواملنابودےاسلام
#شناختحقحقوقاموال
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌱[ درمـان دروغ ]🌱
🍃آیت الله مجتبی تهرانی (ره) فرمودند:
👈برای درمان دروغ, بزرگان ما دو راه علمی و عملی را سفارش می کنند.
🍃درمان از طریق علمی, با مطالعه ی آیات و احادیث وارده و کتب اخلاقی که در زمینه ی مذمت دروغ نگاشته شده, حاصل می شود. وقتی انسان به محرومیتها و خسارات ناشی از این صفت می اندیشد, می تواند با سعی و تلاش و تمرین این صفت زشت را از خود دور کند.....🖇
🍃یاد آوری مداوم پیامدهای دروغ محرومیت از هدایت الهی, ناتوانی از چشیدن طعم ایمان, قرار گرفتن در زمره ی کفار و منافقان, سقوط در آتش جهنم و . انسان دروغگو را در درمان, کمک می کند.....🖇
🍃یکی از مهمترین روشهای عملی در درمان دروغ آن است که انسان پیش از آنکه کلمه ای را بر زبان بیاورد, درباره ی درستی یا نادرستی آن بیاندیشد و به آثار و عواقب آن توجه کند....🖇
#پاےدرسدل
#درماندروغ
#محرومازهدایتالهی
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃 پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند:
🍃 هرگاه در حضور كسى از برادر مسلمانش غیبت شود و او بتواند ياريش دهد اما به يارى (دفاع از) او برنخيزد، خداوند در دنيا و آخرت تنهايش میگذارد.....🖇
📕 منلايحضرهالفقيه: 4/372
#عکسنوشتہ
#غیبت
#یارےودفاعازغیبتشونده
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌱[ قـــــدرت دعـــــا ]🌱
🍃امام کاظم علیهالسلام میفرمایند:
👈بر شما باد به دعا، چرا که دعا به درگاه خدا، و خواستن از خدا، بلایی را که مقّدر و قطعی شده، و به جز امضای آن نمانده، برمیگرداند. پس هنگامی که خدا خوانده شود و از او درخواست شود، خدا به یکباره بلاء را برگرداند.....🖇
👈أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع: عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ يَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِيَ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ- فَإِذَا دُعِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُئِلَ صَرَفَ الْبَلَاءَ صَرْفَةً.....
📚کافی، جلد۲، صفحه۴۷۰
#قدرتدعا
#بلاےمقدّر
#برگرداندنبلا
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃امیر المؤمنین علی علیه السلام میفرمایند:
🍃حق با شخصیت ها شناخته نمی شود،
حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی....🖇
📚روضه الواعظین، صفحه۳۱
#عکسنوشت
#شناختحق
#شخصیتها
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃همیشه
از خودتون سوال کنید . . .
👈+ اگه حاج قاسم بود چیکار میکرد ؟
#انتخابات
#مشارکتحداکثری
دخترانه🌸
@dokhtaraane
❌کسے که غیر امین را امین شمارد، حجّتى بر خدا ندارد...
┄═🌸@salva
دخترانه🌸
@dokhtaraane
Nariman Panahi - Marham Vase Cheshme Taram Mikham 128 (MusicTarin).mp3
8.8M
🍃تاکی تحمل بکنم تلخی و درد روزگار رو؟؟!؟
🍃بهم بگو که تا به کی باید نبینم کَربلا رو؟
🌹🌹 قسمت ۲۰۶
مجید ادامه داد شاید همون دعاهایی که اون شب تو امامزاده کردی، باعث شد خیلی از اون بلاها از سرِ زندگیمون رفع شه! و ما در این یکسال کم مصیبت نکشیده بودیم که با لبخند تلخی پرسیدم: مگه بدتر از اینم میشد؟ دیگه چه بلایی میخواست سرمون بیاد؟ تکیه اش را از کابینت برداشت و فهمید چقدر دلم شکسته که به سمتم آمد، هر دو دستم را میان دستانش گرفت و با دلی که به پای این لحن لبریز حرارتم آتش گرفته بود، دلداری ام داد: قربونت بشم الهه جان! به خدا میدونم خیلی زجر کشیدی، ولی همین که الان من و تو کنار هم هستیم، بزرگترین نعمته! اتفاق بدتر این بود که من تو رو از دست بدم... و طنین تپش های قلب عاشقش را از لرزش نگاهش احساس کردم و با نغمه نفسهای نازنینش زمزمه کرد: الهه! هر چی بلا تو این مدت سرم اومد، مهم نیس! همین که تو الان اینجایی، برای من کافیه! همین که هنوز میتونم با تو زندگی کنم، از سرم هم زیاده! ولی من از آن همه گریه و ناله انتظار بیش از این داشتم که حداقل کودکم از بین نرود که باز هم قانع نشدم و او ناامید از یخ وجودم که هنوز آب نشده بود، نگاهش را از چشمانم پس گرفت و مثل اینکه برای ابراز احساسش با من غریبه باشد، با صدایی گرفته گفت: ما اگه حاجت هم نگیریم، بازم میریم! چون یه همچین شبهایی دیگه تکرار نمیشه! چون لذتی که امشب از عزاداری برای حضرت علی میبریم، هیچ جای دیگه نمیبریم! سپس لبخندی زد و با شیدایی عجیبی اوج عاشقی اش را به رخم کشید: اصلا همین که میری تو مجلس حضرت علی و براش گریه میکنی، خودش حاجت روا شدنه! حالا اگه حاجتمون هم بدن که دیگه نور علی نور میشه، ولی اگه جواب ندن، ما بازم میریم! از آتش عشقی که به جان نگاهش افتاده بود، باور کردم راست میگوید، ولی دست خودم نبود که معنای این همه دلدادگی را نمی فهمیدم. وقتی مطمئن شد به مسجد نمیروم، چقدر اصرار کرد کنارم بماند و نپذیرفتم که من هم عاشقش بودم و دلم نمیخواست به خاطر همسر اهل سنتش، حسرت مناجات شب قدر و عزاداری برای امام علی به دلش بماند که با رویی خوش، راهیاش کردم. آسید احمد و مامان خدیجه و زینب سادات هم رفتند تا من بمانم و تنهایی این خانه بزرگ. حالا من هم میتوانستم به سبک و سیاق اهل سنت این شب با عظمت از ماه مبارک رمضان را به عبادت و ذکر دعا و استغفار سپری کنم که وضو گرفتم و روی سجاده ام مشغول عبادت شدم. گاهی قرآن میخواندم، گاهی نماز قضا به جا می آوردم و گاهی سر به سجده، طلب مغفرت از خدای خودم میکردم. هر چند سکوت خانه، خلوت خوشی برای راز و نیاز با پروردگارم فراهم آورده بود، ولی فضای امشب کجا و حال و هوای آن شب نیمه شعبان کجا که به بهانه سخنان لطیف آسید احمد و به یمن یاد امام زمان ،چشمانم در دریای اشک دست و پا میزد و دلم بی پروا به پیشگاه پروردگارم پر و بال میکشید! شاید دست خدا با جماعت بود که آن شب در میان گریه های خالصانه مردم، به من هم حال مناجاتی شیرین عنایت شده بود و شاید هم باید می پذیرفتم که امام زمان اینک در این دنیا حاضر است که به رایحه حضورش، دلها همه مست شده و جانها به تلاطم افتاده بود! هر چه بود، حسرت بارش بی دریغ اشکهای آن شب به دلم مانده و چقدر دلم میخواست امشب هم به چنان حال خوشی دست یابم و هر چه میکردم نمیشد! میترسیدم امشب سحر شود و دل من همچنان سرد و سخت مانده باشد که نه قلبم شکسته باشد، نه چشمم قطره اشکی مرحمت کند که هراسان از روی سجاده بلند شدم. نگاهی به ساعت کردم و دیدم چیزی تا دوازده شب نمانده و میترسیدم فرصت از دست برود که چادر بندری ام را سر کردم و از خانه خارج شدم. حضور دوباره در مراسم شب قدر شیعیان و قرآن به سر گرفتن برایم تلخ بود، ولی تحمل این دل سنگ که به هیچ ذکری نرم نمیشد، تلختر بود که طول حیاط را به سرعت طی کردم و به امید باب فرجی که شاید در جایی جز اینجا به رویم گشوده شود، از در بزرگ حیاط بیرون رفتم. میدانستم در چنین شبهایی خیابانها شلوغ است و هراسی از طی کردن مسیر در نیمه شب نداشتم که مردم مدام در رفت و آمد بودند و من هم به سرعت به سمت مسجد میرفتم. دلم نمیخواست مجید یا کسی از خانواده آسید احمد مرا ببیند و هوس کرده بودم یک شب را به دور از چشم آشنایی عاشقی کنم! مسیر منتهی به مسجد حسابی شلوغ شده و دو طرف خیابان پر از موتور و ماشینهای پارک شده بود. نزدیک در مسجد که رسیدم، صدای آشنای آسید احمد را شنیدم که مشغول سخنرانی بود. ظاهرا داخل مسجد پر شده بود که جمع زیادی از بانوان در حیاط نشسته بودند و برای من هم که میخواستم کمتر در چشم باشم، کنج حیاط جای مناسبی بود. جایی به اندازه یک نفر پیدا کردم و زیراندازی هم با خود نیاورده بودم که همانجا روی زمین نشستم.
ادامه دارد ....
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌹🌹 قسمت ۲۰۷
روی زمین نشستم و دل سپردم به حرفهای آسید احمد که مجلس را گرم کرده و با شوری عاشقانه از امام علی سخن میگفت. سرم را به دیوار سیمانی حیاط مسجد تکیه داده و مثل اینکه سر به دیوار غم نهاده باشم، با تمام وجودم دل به عشقبازی های آسید احمد روی منبر سپرده بودم بلکه مثل شب نیمه شعبان دلم را با خودش ببرد و طولی نکشید که قفل قلبم را به حیلتی عارفانه در هم شکست: آی مردم! فکر نکنید حضرت علی فقط پدر یتیمهای کوفه بود! نه! آقا پدر همه اس، پدر من و تو هم هست! اینو من نمیگم، پیامبر شهادت داده که علی پدر همه اس! اونجا که رسول اکرم فرمودن: "من و علی پدران این امت هستیم!" پس پیامبر و حضرت علی صل الله و علیهما و آل هما پدر من و تو هم هستن! لحظاتی سکوت کرد و بعد با نغمه شورانگیزی ناله زد: پس چرا ساکتی؟ با پدرت کاری نداری؟ بیا امشب اینجوری صداش کن! بگو بابا گرفتارم! بگو بابا دستم رو بگیر! بگو بابا امشب تو پیش خدا شفاعت کن تا منو ببخشه! و چرا باید او برای ما طلب آمرزش میکرد؟ مگر استغفار خودمان کفایت نمیکرد و خدا چه زیبا پاسخ سؤالم را بر زبان آسید احمد جاری کرد: بگو یا علی! من خیلی گناه کردم، من وضعم خیلی خرابه! روم نمیشه با خدا حرف بزنم! تو برو ضمانت منو پیش خدا بکن! همهمه جمعیت به گریه بلند شده و من با دلی که به تب و تاب افتاده بود، جاده صحبت آسید احمد را دنبال میکردم تا ببینم به کجا میرسد و او همچنان در این نیمه شب، با چراغ میگشت: اگه آقا پیش خدا برات ضمانت کنه، کار تمومه! بذار برات یه چیزی تعریف کنم که ببینی امشب با چه آقایی طرف هستی! ابن ابی الحدید دانشمند بزرگ اهل سنت نقل میکنه که یه روز حضرت علی از پیغمبر میخواد که براش طلب مغفرت کنه. پیامبر بلند میشن، دو رکعت نماز میخونن، بعد دست مبارکشون رو به سمت آسمون بلند میکنن، اینجوری دعا میکنن: "خدایا! به حق اون مقامی که علی در پیشگاه تو دارد، علی رو ببخش!" حضرت علی میپرسه: "یا رسول الله! این چه دعایی بود؟" پیامبر جواب میدن: "مگه گرامیتر از علی کسی هست که به درگاه خدا واسطه کنم؟" یعنی پیامبر خدا رو به حق علی قسم داد تا علی رو ببخشه! یعنی این قسم ردخور نداره! یعنی وقتی خدا رو به حق علی قسم بدی، دیگه خدا نا امیدت نمیکنه! اینو من نمیگم، دانشمند مشهور اهل سنت از قول پیامبر نقل میکنه! یعنی پیغمبر خدا ضمانت کرده این قسم رَدخور نداره! یعنی پیامبر میخواسته به من و تو یاد بده که به اسم مبارک علی بریم در خونه خدا تا دست خالی برنگردیم! دیگه گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب خانه چیست؟ و ناله مردم آنچنان به گریه بلند شده بود که صدای آسید احمد به سختی شنیده میشد. مانده بودم که من سال گذشته این همه خدا را به حق امام علی قسم دادم، پس چرا حاجتم روا نشد و دیگر امشب جای این بهانه گیری ها نبود که دلم شکسته و چشمانم بیدریغ میبارید و به عقلم فرصت نمیداد تا به کینه شب قدر سال گذشته، از قلبم انتقام بگیرد که با تمام وجود به میدان عشقبازی وارد شده و خدا را نه به نیت حاجتی از حوائج دنیا که تنها به قصد آمرزش گناهانم به حق امام علی قسم میدادم و با صدای بلند گریه میکردم و این طوفان اشک و ناله با من چه میکرد که انگار نقش همه آلودگیها را از صفحه جانم میشست و میبرد و حالا دلهای مردم دریایی شده و وقتش رسیده بود تا قرآنها را به سر بگیریم. قرآنی را که با خودم از خانه آورده بودم، روی سرم گذاشته و با صورتی که از رد پای اشک پر شده بود ، دستانم را به سوی آسمان بلند کرده و گوشم به نوای آسید احمد بود: حالا این قرآنها رو روی سرتون بگیرید! یعنی خدایا، دیگه به من نگاه نکن! دیگه به آدم زیر قرآن نگاه نکن! یعنی خدایا به آبروی قرآن به من رحم کن! قرآن روی سرته، محبت علی تو دلته، با دو تا یادگار پیامبر اومدی در خونه خدا! پس بسم الله... بک یا الله ... و چه آشوب شیرینی به جانم افتاده و چه جانانه در و دیوار دلم را به هم میکوبید که خدا را به حق اولیایی که بهترین بندگانش بودند، عاشقانه قسم میدادم....
ادامه دارد ....
دخترانه🌸
@dokhtaraane
-1542643965_-210148.mp3
14.05M
🌹🌹 صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت سیودومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)
اللهم عجل لولیک الفرج
#مشارکت_حداکثری
شرکت در انتخابات حق من و توست
@serratt
خدا را با نگاه حضرت صادق عبادت کن
و در معراج اندیشه ضریحش را زیارت کن
#سیدحمیدرضابرقعی
#سالروزشهادتامامجعفرصادقعلیهالسلام
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🍃 امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
🍃زمانی که بین مردم به عدالت رفتار شود، فقر از میان میرود....🖇
📗 کافی، جلد 3، صفحهی 568
#عکسنوشتہ
#عدالت
#فقر
دخترانه🌸
@dokhtaraane