روضه ایی کوتاه:
هنگامی که امام رضا (ع)خواستند از مدینه حرکت کنند دست جوادش را گرفت آورد کنار قبر جدش خاتم الانبیا ، عرضه داشتند: یا جداه مرا از جوارت دور می کنند اما جوادم را به تو می سپارم...
غلامی داشت به نام موفّق ، سفارش جوادش را به موفق هم کرد.
موفق روزها دست جواد را می گرفت به باغستان های مدینه گردش می داد تا دوری پدر او را دلتنگ نکند
موفق می گوید : یک روز از خانه بیرون آمدیم دیدم امام جواد(ع) ناراحت و غمگین هستند .رسیدیم بالای یک بلندی ، یک وقت دیدم امام جواد(ع) رویشان را کردند به طرف خراسان سه مرتبه صدا زدند : لبیک ، لبیک ، لبیک
یک لحظه دیدم جوادالائمه (ع)از نظر غایب شدند. هراسان و ناراحت شدم، خدایا اگر به خانه برگردم جواب مادرشان را چه بدهم، یک مرتبه دیدم آقا از دور نمایان شدند ، دویدم خودم را به قدمهایش انداختم ، دیدم آقا شال عزا به گردن انداخته اند،فرمودند : موفق ،بخدا پدرم رو کشتند .....
۱. بلبل بوستان آل محمد (ص) ، عصر ظهور ، ص ۲۳۷ .
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚜یک جمله طلایی برای زیارت ائمه!
👈🏻 هر موقع رفتید حرم، این جمله رو یادتون نره ...
2.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
15.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نکته🦋💦
_آب از کنار چاله بی تفاوت عبور نمی کند؛
تا آن را سرشار و لبریز نکند نمی گذرد
بیا و کمتر از آب نباشیم.
#بی_تفاوتی
#امر_به_معروف_به_روش_صحیح👌🏻
#نشرواجب💯