eitaa logo
⇜دختࢪان‌امام‌زمانےعجل‌اللّه⇝🇵🇸🇮🇷
129 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
146 فایل
🕊|بِسْمِ‌ࢪَبِّ‌اَلمَھْد‌‌؎|. ڪپی‌‌مطلب‌مذهبی: چندصلواتےبࢪای‌فࢪج‌وسلامتۍامام‌زمان ﴿عج‌الله‌تعالی‌ٰفرجہ‌الشریف﴾آزادھ. خادمِ‌‌ کانال برای ارسال نظرات وتبادل @mahya0306💌 هرچہ‌دلِ‌تنگٺ‌میخواهد‌بگو!😎 https://harfeto.timefriend.net/17207741707580
مشاهده در ایتا
دانلود
. یار تویی دلبر و دلدار تو هم می و هم ساقی و خمّار تو تشنۀ اشعار توام چون جلال پیر من و حضرت عطار تو خارم و در سایۀ لطف توام سبزترین صفحۀ گلزار تو بندۀ شرمندۀ محبوبْ من موهبت حضرت دادار تو آتش عشقت دل و جانم بسوخت مهر تویی نور تویی نار تو
اَللّٰهُمِّ صَݪِّ عَلْےٰ مُــحَــمَّد ۅَ آݪِ مُـــحَمَّد ۅِ عَجِّݪ فَرَجَهُم....🙏🤲🙏 رفقا من شنیدم توی کلام های آیت الله بهجت(ره) که گفته بودن::↓↓ گشتیم و گشتیم ذڪرے بالاټر از صلواٺ پیدا نکردیم....🤩 خب این یعنی صلوات تاجِ همه ی ذکر هاست👑☝️ پس عزیزان دلم هر وقت بیکار شدین زودی دهانتون رو باذکر صلوات معطر کنین ....🗣✌️😍 و هر وقت هم که شیطون و هوای نفستون اومدن سراغتون زودی یه صلوات بفرستین حتما برای دوری از گناه مفید واقع خواهد شد...😍👍
اَلسَلامُ عَلَیڪَ یآ مَولانــا یآ صاحِبَ اَلزَماݩ😍😇😍😇😍😇😔💔✋ سلام ای مولای غریب و تنهایم...😔💔✋ سلام صحبٺ بخیر و خوشي امام زمــــانَم💫♥️💫🌹💫😍💫 دخترا سلام و صبح قشنگتون بخیر😇 امیدوارم نماز صبحتون رو خونده باشید👌🙏👌🙏👌🙏👌🙏👌🙏👌 حالا هم قرار عاشقیه♥️😍 قرار دعا واسہ فرج و سلامټي آقاموݧ🤩😍🤩😍🤩😍🤩😍🤩😍 خب 😉 دستتون رو بزارین روی قلبای مهربونتوݩ و بگین....🗣✋♥️ اَلسَلامُ عَلَیڪَ یا حُجَتَ اللهِ فے اَرضِ 💔😞💔 و بِسمِ الله اَلرَحمٰنِ اَلرَحیم بگین و دعای فرج رو زمزمہ ڪنید...🗣💎👌 التماس دعای زیاد واسہ ی اول:سلامتی و راضی بودݩ آقا ازمون دوم:ظهور آقا همین ساعت سوم:دعا برای شفا همہ مریضا 🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌊♥️🌊♥️🌊♥️ اَلعَجَل بِالحَسَنِ😍 ....😔💔✋ بہ تو با اینڪي ڪنارموݩے😔💔✋ از دور😔 ســــــــلــــــــ🙋‍♂ـــــام😞 اَللّٰهُمَّ••عَجِّلِّ••وَلیِڪَ••اَلفَرَج وَفَرَّجݩا بِہ بِحقِ زِینَب ڪُبرےٰ {س} .........
‍ چونڪہ صبح آمد و چشمم باز شد قلب من باچشم همراز شد غرق رحمت میشود آنروز ڪہ صبحش با یاد آغاز شد. 😍 ❤️ 🌸•|
🔰علما و بزرگان دین چه حالی داشتند؟ : شیخ مرتضی طالقانی : ۱۳۲۲ شمسی : اذان بر پشت بام مدرسه‌ علمیه 🔵 آیت‌الله شیخ مرتضی طالقانی فقیه عالیقدری بود که در محرم سال۱۳۶۳ قمری (۱۳۲۲ شمسی) در ۸۹ سالگی دار فانی را وداع گفت و در نجف اشرف به خاک سپرده شد. طلاب مدرسه‌ سید می‌گویند مرحوم شیخ مرتضی در شب رحلتش همه را در جمع کرد و از شب تا صبح خوش و خرم بود. هنگام طلوع فجر، شیخ بر بام مدرسه گفت و سپس به حجره‌ خود رفت. هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که دیدند شیخ در حجره‌اش رو به قبله خوابیده و پارچه‌ای روی خود کشیده و کرده. البته شیخ مرتضی در روز قبل از فوتش، خبر مرگ خود را به خادم مدرسه‌ سید می دهد و می‌گوید فردا هنگام وضو گرفتن برای نماز صبح می‌شنوی که شیخ فوت کرده. خادم مدرسه، سخنان شیخ را مزاح تلقی می‌کند اما فردای آن روز درست در‌‌ همان حالتی که شیخ گفته بوده، خبر فوت او را می‌شنود. شیخ مرتضی نزد هم مرگ خود را پیش‌بینی کرده بود. گویا علامه جعفری در آخرین روزهای ذی‌الحجه برای درس نزد شیخ می‌رود که شیخ می‌گوید: «برو آقا! درس تمام شد». علامه جعفری خیال می‌کند شیخ به خاطر نزدیکی محرم از تعطیلی درس می‌گوید و به همین خاطر به شیخ می‌گوید: «آقا! هنوز دو روز به محرم مانده و درس‌ها تعطیل نشده». اما شیخ می‌گوید: «می‌دانم آقا! می‌دانم. به شما می‌گویم درس تمام شد. خر طالقان رفته و پالانش مانده. روح رفته و جسدش مانده». بعد از این سخنان، علامه جعفری تازه متوجه می‌شود که آن مرد الهی خبر از رحلت خود می‌‌دهد. سخت منقلب می‌شود و از او سخنی برای یادگار می‌خواهد که شیخ مرتضی جمله‌ی «لا اله إلا الله» را با یک قیافه‌ روحانی و رو به ابدیت می‌گوید و اشک از دیدگانش جاری می‌شود. سپس بیت: «تا رسد دستت به خود شو کارگر‌/ چون فتی از کار خواهی زد به سر» می‌خواند و بار دیگر جمله‌ «لا إله إلا الله» را با حالتی عالی‌تر تکرار می‌کند. پیشگویی شیخ مرتضی پس‌فردای آن روز یعنی در روز اول محرم به حقیقت می‌پیوندند و این عالم بزرگوار دار فانی را وداع می‌گوید. 👈 کانال مرگ و قیامت 🆔 @nademin
1.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 💠 مهدی کجایی که آب از سرم گزشت...😔 🥀 تو هفته ای دوبار گریه میکنی برام 🥀 تو هفته ای دوبار توبه میکنی به جام 🥀 تو منتظر تر منی تموم شه غیبتم 🥀 دروغ میگم عاشقــــ💔ــــم 🥀 ولی بزار بیام..... 🍃 خدا کنه بهم نگی تموم فرصتت 😔😔 🤲🏻 دعا بکن که خوب بشم،آقا به حرمتت🌱 🍂 یه کاری کن که من نشم دلیل گریه هات😢 🙏🏻 یه کاری کن نشم دلیل طول غیبتت😞 صلوات 🌸🍃 اللهم عجل لولیک الفرج اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
•| |• 《نگذارید دلتان❤️ خراب بشود》 🍂تا چهل سال امید است ڪه انسان آدم شود. در روایت 🌿داریم ڪه اگر چهل سال بگذرد و رابطه‌ای با خدا ✨بنا نکند، شیطان 👹پیشانیش را می‌بوسد و می‌گوید قربان شکل ماهت که دیگر هدایت نمی‌شوی!!! اگه چهل سال بگذرد هر چه به او بگویند انگار ڪه به دیوار گفته اند. " هیچ اثرۍ ندارد" +جوونا‌خوشبحالتون تا جوان هستید، نگذارید دلتان 🌸✨خراب بشود. 🌸
🍃🌸 : 🍂دربازاربودم‌ناگهان‌اندیشہ‌مڪروهے درذهنم‌گذشت. سریع‌استغفار📿ڪردم‌وبہ‌راهم‌ادامه دادم.! 🎈قدرۍجلوترشترهایے🐪🐫قطاروار ازڪنارم‌می‌گذشتند... نـاگـاه‌یڪےازشترهـا🐫لگدۍانداخـت ڪہ‌اگرخودراڪنـٰارنمےڪشیدم،خطرناك‌بود بہ‌مسجد🕌رفتم‌وفڪرمے‌ڪردم همـہ‌چیزحساب‌دارد. این‌لگدشتر🐫چہ‌بود؟! درعـٰالـم‌معنـٰاگفتند: شیخ‌رجبعلے!آن‌لگدنتیجه آنفڪرۍ💭‌بودڪہ‌ڪردی! گفتم: امامن‌ڪـہ‌خطـٰایے‌انجام‌ندادم گفتند:لگدشترهم‌ڪہ‌بـہ‌تونخورد! اثرڪـٰارهاۍمـٰادرعوالم‌جریان دارد، حتےیڪ‌تفڪرمنفےمیتواند تاثیرۍمنفےایجادکند🍂... 🌸•|
به نام خدا رضا سگ باز!!! یه لات بود تو مشهد... هم سگ ‌خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی انون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر... 🌷بہ یاد شہدا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش رضا هست🥰✋ *اولین پاسدارے که او را اسیر و سرش را بریدند*🥀🖤 *شهید رضا رضائیان*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۰ تاریخ شهادت: ۲ / ۱۰ / ۱۳۵۹ محل تولد: اصفهان محل شهادت: سلمانیه 🌹همرزم←شهید محسن موهبت و رضا را اسیر کردند🥀رضا چون سپاهی بود و برچسپ سپاه روی سینه اش بود او را زجر دادند🥀افسر عراقی رضا را به پشت خواباند و دستور داد دستش را ببندند. ضربه ای ديگر با قنداقه تفنگ به سرش زدند رضا از حال رفت🥀اما هنوز بی هوش نشده بود *کارد را در گردنش فرو کردند و خون به بيرون فوران زد*🖤سربازان عراقی گاه جلوی چشمان خود را ميگرفتند که آن صحنه را نبينند.دستان خون آلود افسر هر لحظه بيشتر قوت ميگرفت *اصرار داشت که سر رضائيان را از بدن جدا کند*🥀 محسن دست و پا زدن رضا را ميديد و ديگر درد خودش را فراموش کرده بود. دستان بسته اش سعی در آزاد شدن داشت اما بی فايده بود🥀کارد افسر کُند بود و نميتوانست کارش را به راحتی انجام دهد🥀 *افسر عراقي اصرار داشت که گلوی رضا را گوش تا گوش ببرد*🥀خون زمين اطرافش را رنگين کرده بود🖤 ديگر چاره ای جز جدا کردن سر رضا نداشت *با يک فشار ديگر کار را تمام کرد و سرش را از بدن جدا نمود🥀و سرش را برای صدام بردند*🥀🖤 برادرش علی در سال ۶۳ بعد از او به شهادت رسید🕊️در نهایت رضاے ۱۹ ساله *با پیکری بی سر*🥀به وطن بازگشت🕊️🕋 *شهید رضا رضائیان* *شادی روحش صلوات* 🥀🥀🥀🥀🥀