eitaa logo
خادم الحسین🇵🇸
60 دنبال‌کننده
7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
49 فایل
بسم رب الحسین . باید از تاریخ بگوییم تا جاۍ جلاد و شھید عوض‌ نشود ! __ ‌__ جهت پرسش و صحبت ... @ya_Zahra1183 _____________________ • انتشار دهنده باشید ، ممنونیم . ____________________
مشاهده در ایتا
دانلود
186.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃 🌸 الهی... به من و همه ى دوستان و عزيزانم سلامتی ، شادمانی ، آرامش موفقيت و عشق ارزانی دار تا عمر مانده را به شادى بگذرانيم 🌸مهربانا... یاریمان کن تا همديگر را دوست بداريم به همه ی ما عطا کن : چشمي كه زيبايی را قسمت كند دستی كه به ياری بشتابد زبانی كه ذكر مهر بگويد و دلی كه تسكين درد گردد 🌸خداوندا... از تو می خواهم در این آدینه زیبا برای همه دوستانم روزی زیبا رقم بخورد 🌸الهی آمین @dokhtaran_chadory🌸
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلمان تنگ است برای روزهای کودکی برای برف و سرمای زمستان چکمه‌های رنگی پلاستیکی که همیشه سوراخ بود برای صدای پارو زدن‌های پدر و آش خوشمزه‌ی مـادر در یک روز سرد زمستانی برای چسبوندن پاهای یخ زده به بخاری و چراغ علاالدین...ì @dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوباره جمعه و 🌼🍃 ما ودل و چشم انتظاری قدم برچشم ما کی می گذاری 🌼🍃 أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج برای تعجیل در فرج 🌼🍃 اقا امام زمان (عج) صلوات ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌ @dokhtaran_chadory
آیت الله مجتهدی تهرانی4_721038705925554794_5776360202823532675.mp3
زمان: حجم: 1.35M
📢 فایل صوتی 🌹موضوع: حل مشکلات خودتون را از امام زمان بخواهید. ♦️آیت الله مجتهدی @dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید بلباسی روز بعد از شهادت سردار به خانه ایشان رفته و اینگونه آن روز را روایت میکند: خانه ای قدیمی و وسایلی قدیمی تر؛ اما روح انگیز! در و دیواری که پر از عکس های شهدا بود. همسر حاجی آرام نشسته بود و خروشش درونی بود، وقتی دور خانم حاجی جمع شدیم و اشک هایمان را دید قربان صدقه مان رفت. گفت: اگر حاجی براتون کم کاری کرد بر من ببخشید! انگار زن و شوهر از یک روح بلند مشترک برخوردار بودند و من نمی دانم کدام کم کاری زینب دختر حاجی وارد اتاق شد و ما را در آغوش گرفت و گفت: خودم نوکر بچه هاتون هستم پدرم اگه نیست من هستم با خودم گفتم کاش پیکرت این طور نامرتب نبود تا همسرت بعد از سال ها یک دل سیر تو را تماشا کند...😔 🌷😭💔 @dokhtaran_chadory
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 💐 آمریکای جنایکار به خیالش که می تواند با اسلام و قرآن و مردم ایران که مردمی با ایمان و جانباز هستند بجنگند . به سلاحهای مدرنش می نازد و به خیالش ابر قدرت است . دین اسلام بر حق است و مسلمانان با مدرنترین سلاحشان یعنی ایمان به خدای بزرگ که خالق تمام موجودات روی زمین است در برابر تمام ابرقدرتها پیروز می شوند . 🌹 🌴 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── @dokhtaran_chadory
☁️ مشتاق آسمان 🤲 دعایی که زود به آسمان رسید و او را به آسمان رساند... # کلام_یار 🌱 @dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 دست‌نوشته یک جراح چشم‌پزشک (بخونید، زیباست) 🔹از خوزستان آمده بود، سلام كرد و پشت اسليت نشست، جواب سلامش را گفتم و به معاينه مشغول شدم. ديد چشم چپش در حد درک نور، كاتاراكتی بسيار پيشرفته! 🔸-سن ات چقدره؟! چه مدتيه چشمت اینجوری شده؟! -١٦ سالمه، از بچگی ديابت داشتم، چند ماهيه كه كلا نمی‌بينم! 🔹به جوان همراهش كه ده سالی بزرگتر از او بود رو كردم : - چرا اينقدر دير؟ سرش را پايين انداخت: حالا ميشه كاری براش كرد؟! 🔸-عملش ميكنم، موفقيت در درمان بستگی به وضعيت شبكيه دارد، زودتر آورده بوديد شانس موفقيت بيشتر بود. نگاهی حسرت بار به پسرک كرد و نگاهی به پذيرشي كه برايش مينوشتم، سوالش را از چشمان نگرانش خواندم! -پذيرشش را برای بيمارستان دولتی نوشتم، هزينه زيادی ندارد نگران نباشيد. -انگار دنيا را به او داده باشند، خدا خيرت بده آقای دكتر -فقط عمل ايشان خاص است و بايد برای عمل رضايت مخصوص بدهيد، خودش و ولی او... 🔹-غير از من كسی همراهش نيست! -خواستم بپرسم نسبت شما؟ چشمم به پسرک افتاد كه با پشت آستين اشكش را پاک ميكرد، نپرسيدم! 🔸پسرک را برای ريختن قطره و آماده شدن جهت معاينات تكميلی به اتاق مجاور فرستادم تا با خيال راحت پاسخ سوالات و فضولی های گل كرده ام را بجويم؛ 🔹عمل شروع درمان است، بخاطر ديابتش بايد تحت نظر باشد و كارهای لازم روی شبكيه انجام شود، چرا اينقدر دير مراجعه كرديد؟! پدر و مادرش؟! نسبت شما با او؟! 🔸 *اين پسر در فقر مطلق است، پدرش به سختی توان سير كردن شكم فرزندانش را دارد... نسبت قومی با او ندارم، معلمش هستم ، چند روزی مرخصی گرفتم تا پی درمان او باشم...* *-هزينه اش؟!* *-با خودم!* 🔹 *بر دلم تحسين همت بلند اين جوان بود و بر دستانم شرمی كه قلم را روی برگ پذيرش به حركت درآورد "رايگان" !* 🔸فردا روز عمل شد و از اقبال خوبش لنز مرغوبی كه از قبل داشتيم و مناسبش بود در چشمش گذاشتم. ذهنم مشغول او بود و فكرم در گروئه روح بزرگ انسانهايی گمنام و امروز عصر كه پانسمان از چشمش برميدارم... 🔹پانسمان را برداشتم، آرام و با ترس چشمانش را باز كرد سری در اتاق گردانيد و بعد آن نگاهی به من و نگاهی به جوان همراهش: آقا داريم می‌بينيم، آقا داريم می‌بينيم. 🔸اشک آقا معلم سرازير شد، با سر و چشم نگاهی به سقف انداخت و زير لب گفت خدايا شكرت، پسرک را بغل كرد و سرش را بوسيد. 🔹موقع رفتن گفت خدا رو شكر كه شما رو سر راه ما گذاشت تا چشم اين پسر.... اشتباه می‌كرد، در اين وانفسايی كه كمتر خبر خوبی از جايی می‌رسد، خدا او را سر راه معلمش گذاشته بود تا منجی چشم پسرک باشد! 🔻 *عشق یعنی نان ده و از دین مپرس، در مقام بخشش از آیین مپرس*❣ ✍ دكتر سيدمحمد ميرهاشمی ─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─ @dokhtaran_chadory
در محضر بزرگان ✍آیت الله (ره): ✅اگر می‌خـواهید در زندگـی موفق باشـید و از آن لذت ببرید به پدر و مادرتان نیکی کنید خـصوصاً مـادر دست او را ببــوسید دل او را به دست آورید. بدانید اگر آن‌ها از تـو راضی باشند خــدا هم از تو راضی خواهد بود و اگر خـدایی نکرده آن‌ها را از خود برنجانی خـداوند را از خود ناخشنود ‌کرده‌ای. 🌱 @dokhtaran_chadory