🌹#دلداده
💖دعوا سر سربند یا فاطمه💖
مشغول سامان دادن و بستهبندی کمک های مردمی بودیم که مسئول اعزام وارد شد و ایستاد وسط سالن. بعد از بسم الله، بیمقدمه گفت (سلام برادرا. زیاد وقتتون نمیگیرم. کیا امشب میرن جلو؟)😍
منظورش از جلو، کشیک بیمارستان🏩 بود. عادت داشت با تکیه کلام های دوران جبهه و جنگ صحبت کند. چشم چرخاند بین سی چهل تا جوان دهه هفتادی👱🏻♂️ و دست های بالا رفته✋را شمرد. دستی به ریش های مرتب و سیاهش کشید و گفت «هفده تا داوطلب داریم ولی امشب فقط ده نفر برای خط مقدم لازم داریم.)
بغل دستیم دستش را بالاتر برد و پچپچ کرد: از شب های عملیات فقط صدای حاج صادق آهنگران🎤😌 و دعا سر سربند یا فاطمه💞 رو کم داریم.)
مسئول اعزام دوباره نگاهش را چرخاند بین ماهایی که هنوز دستمان را پایین نیاورده بودیم🙋🏻♂️ و گفت: (دلاورا! یا هفت نفرتون انصراف بدین یا مجبورم قرعه کشی🗳 کنم.)
اسمم توی قرعه کشی درآمد. تا گفتم «خدا رو شکر» بغل دستیم آستینم را کشید و زیر گوشم التماس کرد: (آقا میشه امشب جات رو بدی به من ؟) 🥺
🍃 خاطرهای از جهادگران مبارزه با ویروس منحوس #کرونا 😷
کتاب📚 وقتی که قم تب کرد. ✍️
●•🦋 @dokhtaran_chadory