توجه توجه‼️
دوستانِ رمان دوستِ عزیز!🤓📚
لطفا به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید🤪📢
فرداشب، آخرین بخش از رمان جذاب و آموزنده ی «سرزمین زیبای من» رو براتون به اشتراک می گذاریم.😃😍🎉
لطفا از همین الان تا فردا شب، نظراتتون نسبت به این رمان رو با ما در میون بگذارید ☺️ 💌
و بهمون بگید دوست دارید رمان بعدی، چه ویژگی هایی داشته باشه و در چه موضوعی باشه؟🤔
منتظر نظرات خوبتون هستیم😉🤝
ارتباط با ما😁👇
@Dokhtarane_morvarid
#پرواز_فرشتهها🕊💫
🚺«مدارس تک جنسیتی در غرب»🚹
📍مایکل استرین دانشمند برتر اندیشکده «آمریکن انترپرایز» آمریکا می نویسد:
«مدارس تک جنسیتی شما را باهوشتر میکند!»
متخصصان آموزشی معتقدند 👇
برای اینکه دانش آموزان با استعداد به بالاترین سطح آموزشی ممکن برسند باید آنها را در کلاسهای تک جنسیتی قرار داد تا برخی از حواس پرتی ها که در دبیرستان های مختلط رخ می دهد، از بین برود.🧐
🚨پ.ن: امروزه دراسراییل و درکشورهای غربی مانند:آمریکا،انگلستان مدارس تک جنسیتی رو به افزایش است(مخصوصا مدارس قشر مرفه)!
مثل اینکه غرب هم طرفدار "جلوگیری از اختلاط نامحرم" شده... ما هم که تو اسلام همینو میگیم !😉
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
دکتر: این همه قاشق تو معده تو چکار میکنه؟😳
بیمار: خودتون گفتین روزی یه قاشق بخور!🙄😂
#عصرونه #لبخند #سرگرمی #لطیفه
😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
هرجا تو چت کم آوردین یا حوصله ی طرفو نداشتید، سریع اینو بفرستید به بحث خاتمه بدین😂😂😂
#عصرونه #لبخند #سرگرمی #لطیفه
😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب فرکانس های اطراف خود باشید😎
حتی شما دوست عزیز😜
#عصرونه #سرگرمی #جذاب
😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #سرزمین_زیبای_من 📋 #قسمت_پنجاه_شش اسم کربلایی من خیلی خجالت کش
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #سرزمین_زیبای_من
📋 #قسمت_پنجاه_هفت
والسابقون
با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش می کردم … می خواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم … یه دفتر برداشتم … و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم …
هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد؛ می رفتم … تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و … همه رو از هم جدا و مرتب می کردم … شب ها هم از هادی می خواستم برام حرف بزنه … و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده … هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود … و استادِ عملیِ سیره شده بود … هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمی کرد! …
کم کم رقابت شیرینی، بین ما شروع شد … والسابقون شده بودیم!… به قول هادی، آدم زرنگ کسی هست که در کسب رضای خدا، از بقیه سبقت می گیره … منم برای ورود به این رقابت … پا گذاشتم جای پاش … سرِ جمع کردن و پهن کردن سفره … شستن ظرف ها … کمک به بقیه … تمیز کردن اتاق … و …
خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قُربتً الی الله …تبدیل به مسابقۀ خوب بودن می شد …
چشم باز کردم … دیدم یه آدم جدید شدم … کمال همنشین در من اثر کرد! …
دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود … تا جایی که روز عید غدیر با هم دست برادری دادیم … و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمی شد … تازه بعد از عقد اُخُوَّت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم …
باورم نمی شد! … حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود … اما تا زمانی که عکس های خانوادگی شون رو بهم نشون نداده بود … باور نمی کردم … اون، پسرِ یکی از بزرگ ترین سیاست مداران جهان بود! … اولش که گفت … فکر کردم شوخی می کنه … اما حقیقت داشت! …
پ.ن: اجازه بردن نام کشور و خانواده ایشون رو نداریم … لطفا سوال نفرمایید
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #سرزمین_زیبای_من 📋 #قسمت_پنجاه_هفت والسابقون با تمام وجود برای
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #سرزمین_زیبای_من
📋 #قسمت_پنجاه_هشت_پایان
دنیا از آن توست
هادی پسر یکی از بزرگ ترین سیاستمداران جهان بود … به راحتی به ۱۰ زبان زنده دنیا حرف می زد … و به کشورهای زیادی سفر کرده بود … .
بعد از مسلمان شدن و چندین سال تقیه … همه چیز لو میره … پدرش خیلی سعی می کنه تا اون رو منصرف کنه… حتی به شدت پسرش رو تحت فشار می گذاره … اما هادی، محکم می ایسته و حاضر به تغییر مسیر نمیشه … پدرش، هم با یه پاسپورت، هویت جدید و رایزنی محرمانه با دولت وقت ایران … مخفیانه، پسرش رو به اینجا می فرسته … هادی از سخت ترین لحظاتش هم با خنده حرف می زد …
بهش گفتم … چرا همین جا … توی ایران نمی مونی؟ …
نگاه عمیقی بهم کرد … شاید پدرم برای مخفی کردن مسلمان شدن من و حفظ موقعیت سیاسیش … من رو به ایران فرستاد … اما من شرمندۀ خُدام! … پدر من جزء افرادیه که عَلَیه اسلام فعالیت و برنامه ریزی می کنه … برای حفظ جان پسرش به ایران اعتماد می کنه … اما به خاطر منافع سیاسی، این حقیقت رو نادیده می گیره …
وظیفه من اینه که برگردم … حتی اگر به معنی این باشه که حکم مرگم رو… پدر خودم صادر کنه! …
اون می خندید … اما خنده هاش پر از درد بود … گذشتن از تمام اون جلال و عظمت … و دنبال حق حرکت کردن … نمی دونستم چی باید بهش بگم! …
ناخودآگاه خنده ام گرفت … یه چیزی رو می دونی؟ … اسم من، مناسب منه … اما اسم تو، نیست! … باید اسمت رو میزاشتی سلمان … یا … هادی سلمان …
– هادی سلمان؟ … بلند خندید … این اسم دیگه کامل عربیه … ولی من برای عرب بودن، زیادی بورَم !…
تازه می فهمیدم … چرا روز اول … من رو کنار هادی قرار دادن… حقیقت این بود … هر دوی ما مسیر سخت و غیر قابل تصوری رو پیش رو داشتیم … مسیر و هدفی که … قیمتش، جان ما بود …
من با هدف دیگه ای به ایران اومدم … اما هدف بزرگ تر و با ارزش تری در من شکل گرفت … امروز، هدف من … نه قیام برای نجات بومی ها … که نجات استرالیاست! …
من این بار، می خوام حسینی بشم … برای خمینی شدن، باید حسینی شد!
✨✨✨✨✨✨✨پایان✨✨✨✨✨✨✨
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دوقلوها این هفته سری زدن به
📲دنیای شلوغ پیام رسان ها😩
منتظر باشید😌
#من_ارزشمندم این هفته
یه داستان جذاب داره براتون👌
✨