eitaa logo
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
1.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
748 ویدیو
10 فایل
اینجا دل به دریا بزنید و از میان صدف های طلایی و نقره ای لحظه ها مروارید درخشان استعدادهایتان را صید کنید 🌱 ارتباط با ما @dokhtarane_morvarid
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه داریم؟😂 مگه میشه😃😀؟؟ پس اون جنگولگ بازی های جری موشه تو تام و جری دور از واقعیت نبود! عجب اعجوبه هایی هستند این موشا😁 هادی ساعی هم تو مسابقات جهانی کاراته اینجوری آپ دولیو چاگی نمیزد😂 😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
📍 طرف زنگ ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم! فروشنده ميگه . به نام ... ؟ طرف ميگه . آخ آخ .🤦‍♂ ببخشيد . به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم 😁🤪 😂😂😂😂😂😂😂😂 📍به طرف ميگن به زنبورايی که از کندو محافظت می کنن چی ميگن؟ ميگه: ميگن خسته نباشيد! 😬😬😬 😂😂😂😂😂😂😂😂 📍دو تا تنبل دراز كشيده بودن، يكيشون داشته خميازه ميكشيده😵 اون يكي ميگه داداش تا دهنت بازه لطفا اين داداش ما رو هم صدا كن😆😆 😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر‌چند‌که‌رسم‌است‌بگویند‌ تبریک‌ پسر‌‌ را‌ به‌ پدر‌ها... میلاد‌‌ پدر‌ بر‌ تو‌ مبارک‌ ای‌ آمدنت‌ راس‌ خبر‌ها. . . 🌷 یاحجة‌بن‌الحسن‌العسڪࢪۍ...💐 🌷 🧡 ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♡همراهان همیشگی؛ سلام ♡ این حال و هوای نارنجی رنگ پاییز و روز عید، یه چیزی رو کم داره👌 چای عصرونه ای‌ که با یه کوکی خوش طعم و داغ کنار خانواده‌ی نازنینمون میل کنیم☺️ آموزش ویژه ای که براتون از آرشیو پاتوق پیدا کردیم ، خیلی ساده ست😉 پس وقتشه که دست بکار بشیم و شیرین تر و دلچسب تر از هر زمانی خودمون رو آماده ی درست کردن و پخت این 🍪 کوکی کره ای🍪 جانانه کنیم 😊                 ─┅─✵🕊✵─┅─              @Dokhtaran_morvarid                 ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍭‏- دانشمندا میگن بعد از کرونا جهان ۱۵ سال به عقب برمیگرده + از همین حالا گفته باشم: من دوباره مدرسه نمیرم😑 🍭فقط یه دختر می‌تونه با رفیق صمیمیش ۴ ساعت تلفنی صحبت کنه بعد آخرش بگه حالا بقیشو دیدمت برات تعریف میکنم🙂 😂✌️ 😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨📒✨✨ ✨✨📒✨✨ 📖 📋 📝 زنده باد ملکه استرالیا … ششمین کشور بزرگ جهان … با طبیعتی وسیع… از بیابان های خشک گرفته تا کوهستان های پوشیده از برف … یکی از غول های اقتصادی جهان … که رویای بسیاری از مهاجران به شمار می رود … از همه رنگ … از چینی گرفته تا عرب زبان … مسیحی، یهودی، مسلمان، بودایی و …   در سرزمین زیبای من … فقط کافی است … با پشتکار و سخت کوشی فراوان … تاس شانس خود را به زمین بیاندازی… عدد شانست، ۴ یا بالاتر باشد … سخت کوش و پر تلاش هم که باشی … همه چیز به وفق مرادت سپری خواهد شد… آن وقت است که می توانی در کنار همه مردم … شعار زنده باد ملکه، سر دهی … هم نوا با سرود ملی بخوانی … باشد تا استرالیای زیبا پیشرفت کند … . این تصویر دنیا … از سرزمین زیبای من است … اما حقیقت به این زیبایی نیست … حقیقت یعنی … تو باید یک سفید پوست ثروتمند باشی … یا یک سفید پوست تحصیل کرده که سیستم به تو نیاز داشته باشد … یا سفید پوستی که در خدمت سیستم قرار بگیری … هر چه هستی … از هر جنس و نژادی … فقط نباید سیاه باشی … فقط نباید در یک خانواده بومی متولد شده باشی …   بومی سیاه استرالیا … موجودی که ارزش آن از سگ کمتر است … موجودی که تا پنجاه سال پیش … در قانون استرالیا … انسان محسوب نمی شد … . در هیچ سرشماری، نامی از او نمی بردند … مهم نبود چه کسی هستی؟ … نام و سن تو چیست؟ … نامت فقط برای این بود که اربابت بتواند تو را با آن صدا کند … شاید هم روزی … ارباب سفیدت خواست تو را بکشد … نامت را جایی ثبت نمی کردند … مبادا حتی برای خط زدنش … زحمت بلند کردن یک قلم را تحمل کنند … ..... ⏱                            ─┅─✵🕊✵─┅─                  @Dokhtaran_morvarid                    ─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #سرزمین_زیبای_من 📋 #قسمت_اول 📝 #نویسنده_شهیدسیدطاهاایمانی زنده
✨✨📒✨✨ ✨✨📒✨✨ 📖 📋 📝 قانون سال ۱۹۹۰ سال ۱۹۶۷ … پس از برگزاری یک رفراندوم بزرگ … قانون … بومی ها را به عنوان یک انسان پذیرفت … ده سال طول کشید تا علیه تبعیض نژادی قانون تصویب شد … و سال ۱۹۹۰ … قانون اجازه استفاده از خدمات بهداشتی – پزشکی و تحصیل را به بومی ها داده شد … هر چند … تمام این قوانین فقط در کتاب قانون ثبت گردید … . برابری و عدالت … و حق انسان بودن … رویایی بیشتر باقی نماند … اما جرقه های معجزه، در زندگی سیاه من زده شد … زندگی یک بومی سیاه استرالیایی …   سال ۱۹۹۰ … من یک بچه ی شش ساله بودم … و مثل تمام اعضای خانواده … در مزرعه کار می کردم … با اینکه سنی نداشتم … اما دست ها و زانوهای من همیشه از کار زیاد و زمین خوردن، زخم بود … آب و غذای چندانی به ما نمی دادند … توی اون هوای گرم… گاهی از پوست های سیاه ما بخار بلند می شد … از شدت گرما، خشک می شد و می سوخت … و من پا به پای خانواده و سایر کارگرها کار می کردم … اگر چه طبق قانون، باید حقوق ما با سفید پوست ها برابر داده می شد … اما حقوق همه ما روی هم، کفاف زندگی ساده ی بردگی ما رو نمی داد …   اون شب، مادرم کمی سیب زمینی با گیاه هایی که از کنار جاده کنده بود پخت … برای خوردن شام آماده می شدیم که پدرم از در وارد شد … برق خاصی توی چشم هاش می درخشید … برقی که هنوز اون رو به خاطر دارم … با شادی و وجد تمام به ما نگاه کرد … – بث … باورت نمیشه الان چی شنیدم … طبق قانون، بچه ها از این به بعد می تونن درس بخونن … . مادرم با بی حوصلگی و خستگی … ودر حالی که زیر لب غرغر می کرد به کارش ادامه داد … . – فکر کردم چه اتفاقی افتاده … حالا نه که توی این بیست و چند سال … چیزی عوض شده … من و تو، هنوز مثل سگ، سیاهیم … هزار قانون دیگه هم بگذارند، هرگز شرایط عوض نمیشه …   چشم های پدرم هنوز می درخشید … با اون چشم ها به ما خیره شده بود … نه بث … این بار دیگه نه … این بار دیگه نه… . ..... ⏱                            ─┅─✵🕊✵─┅─                  @Dokhtaran_morvarid                    ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا