🌸یکتا گُهر بحر رسالت زهراست
🎊محبوبه حق
🌸ظرف ولایت زهراست
🎊همتای علی
🌸نور دو چشم احمد
🎊سرچشمه دریای امامت
🌸زهراست
🌸ولادت حضرت فاطمه(س) مبارک باد🎊
🌹|@Noorokosar
5714915861.mp3
2.75M
↵دعاےعھـد . . ♥️!
میوناشڪهاودعاهاے . . .
قشنگتونماروفراموشنڪنیدᵕ.ᵕ🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
《وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُه》
و کسی که بر خدا توکل کند
خدا برایش کافی است
الهی
با توکل به اسم اعظمت
روزمان را آغاز میکنیم
🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
🌹|@Noorokosar
📚#حکایتی_پندآموز
گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت وگفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده فقیرم وچیزی ندارم.
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد وهندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد.فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد،و مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده.
هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد،فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین...
این هندوانه خراب را بخاطر تو داده هست و این هندوانه خوب را بخاطر پول.
وای از این ریا.....
🌹|@Noorokosar
#حکایت
گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت.
نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود وپند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد #مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده #مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست.
گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید
تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری
🌹|@Noorokosar
الان که ما راحت نشستیم
یه عده از هم وطنامون گاز ندارن
هوا خیلی سرده
همت کنید خودتون و اطرافیانتون سریع بلندشید لباس گرم بپوشید و قدری از درجه وسایل گرمایشی منزلتون کم کنید.
#فوری
🌹⃟🕊️
.
.
#روایت_آرمان
.
روز مادر بود...
میدونستم آرمان یادش نمیره...
اومد توے خونہ پیشم؛ گفت مامان چشمات رو ببند
گفتم چیڪار دارے؟ گفت حالا شما ببند.
چشم هامو بستم.
آروم خم شد و شروع ڪرد بہ بوسیدن دستم
گفتم مادر نڪن عزیزم
دست هاشو باز ڪرد و یه انگشتر عقیق سرخ رو توی دستام گذاشت و گفت مبارڪہ
الانم اون انگشتر رو تو دستم دارم
بعد رفت پایین پام ڪہ پاهام رو ببوسہ
اجازه نمیدادم
میگفت: مگہ نمیگن بهشت زیر پاے مادرانہ!
دوست ندارے من بهشت برم؟!
🌺بہ روایت مادر بزرگوار شهید🌺
.
.
#شهید_آرمان_علی_وردی
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
🌹|@Noorokosar