eitaa logo
مجموعه دختران‌آینه
517 دنبال‌کننده
900 عکس
569 ویدیو
34 فایل
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی🪞👀 هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست...🙃 •اولین مجموعه فرهنگی مذهبی دختران در شهرضا• ارتباط با ادمین @Ayeneh313 ادمین رسانه👇👇 @resaneh_ayeneh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻اگر فرزند شما برای اولین بار میخواهد به مدرسه برود، به نکات زیر توجه کنید لطفا👇 🔹بچه ها درک درستی از جدائی ندارند و وقتی میگوئید از اول مهر باید به مدرسه برید فکر میکنند باید خانه را ترک کرده و برای همیشه به مدرسه بروند مرتب بگین" یادت باشه ظهر که از مدرسه برگشتی قصه هائی که اونجا برات گفتن رو برام تعریف کنی! اینطوری تو در ذهن بچه ثبت میشه که مدرسه یک جای موقت است و منزل یک جای دائمی برای زندگی 🔸سعی کنید چندین بار با فرزندتان به مدرسه سر بزنید، این موضوع باعث میشود اگر تصویر اشتباهی در ذهن کودک از مدرسه وجود دارد اصلاح شود 🔹حتی الامکان با والدین یکی از دانش آموزان هم کلاس کودک تان، ارتباط بگیرید و طرح دوستی هر دو کودک را بریزید. روز اول مدرسه، دیدن یک دوست در کلاس میتواند بسیار خوشایند باشد. 🔸حتما هنگام خرید لوازم التحریر و... کودک‌تان را هم با خود ببرید و سلیقه اش را تا حد مقدور، ملاک خرید قرار بدهید 🔹اگر کودکتان بیش فعال یا نقصان توجه دارد این مهم را با معلمش در میان بگذارید
و اول مهر از رگ گردن ب شما نزدیک تر است و تو چه میدانی ۱ مهر چیست؟ زمانی که 7 صبح ساعت ها به صدا درمی آیند و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از وحشت در هم میپیچند و گروه گروه به سمت مدارس و دانشگاه ها رانده میشوید و زیانکاران از ما میخواهند که آنان را به اول تابستان برگردانیم تا اندکی بخوابند در آن زمان نگهبانان به آنان گویند آیا به شما نگفته بودیم که تعطيلات تابستان فانیست و عذابی دردناک در انتظار شماست؟ همانا که بازگشت همه بسوی مدرسه و درسو دانشگاست!😁😂 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @dokhtaranayeneh
بوی مهر بازبوی دفتر ، پاک کن های سفید ته مداد قرمز ، باز هم مهر رسید باز هم رج زدن حرف الف باز هم دخترکی سر به هوا دختری نازکه نامش کبراست ، و د ه ها سال است قول ها داده به خود ، و گرفته تصمیم که دگربار، کتاب خود را، باز جا نگذارد. شب به زیر باران آن کتاب کهنه ، هچنان خیس و چروکیده و باران زده است باز هم سال دگر ، باز پاییز دگر باز تصمیم دگر، باز کوکب خانم چند مهمان دارد،باز هم سفره رنگین پهن است و کدام از ماها ، در پس این همه سال … حسرت خوردن از آن سفره کوکب خانم،همچنان با او نیست؟ خوش به حال عباس! خوش به حال کبری! خوش به حال حسنک! که همه دغدغه شان سفره و دفتر خیس است و صدای یک بز خوش به حال همه شان! که ز ما جا ماندند همه کودک ماندند و رسیدیم ما به سرابی که هم اکنون هستیم و غم غربت ایام گذشته است که دایم با ماست.
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازنشر خاطره حضرت مولا امام خامنه ای (مدظله العالی) از روز اولی که به مدرسه رفتند به مناسبت بازگشایی مدارس @dokhtaranayeneh
🔴بسم الله الرحمن الرحیم🔴 * قسمت هشتم * و مرد، کاروانی را می‌بیند که مردی نحیف و لاغر را در غل و زنجیر بر شتری برهنه سوال کرده‌اند و زنان و کودکان را بر استران بی‌زین نهاده‌اند و نیزه دارانی که سرها را حمل می‌کنند، در میانه‌ی کاروان پخش شده‌اند و ماموران، گرداگرد کاروان حلقه زده‌اند تا هر مرکبی آهسته‌تر می‌رود یا مسیرش منحرف می‌شود، سوارش را به ضرب تازیانه بزنند و یا هر زنی و کودکی اشک می‌ریزد، گریه‌اش را با سرنیزه، آرام کنند. * سهل‌بن‌سعد * از اصحاب پیامبر که پیداست تازه وارد شام شده و مبهوت این جشن بی‌سابقه است، به زحمت خودش را به سکینه می‌رساند و می‌پرسد:( تو کیستی؟) و می‌شنود:( من سکینه‌ام دختر حسین.) شتابناک می‌گوید:( من سهل‌بن‌سعد‌صاعدی‌ام. از اصحاب جدت رسول خدا بوده‌ام. کاری می‌توانم برایتان بکنم.) سکینه می‌گوید:( خدا خیرت دهد. به این نیزه‌داران بگو که سرها را از کاروان بیرون ببرند تا مردم به تماشای آنها، چشم از حرم پیامبر بردارند.) سهل بلافاصله خود را به سر دسته نیزه‌داران می‌رساند و می‌گوید:( به چهارصد درهم خواهش مرا برآورده می‌کنی؟) نیزه‌دار می‌گوید:( تا خواهشت چه باشد.) سهل می‌گوید:( سرها را از کاروان بیرون ببرید و جلوتر حرکت دهید.) نیزه‌دار می‌گوید:( می‌پذیرم) چهارصد درهم را می‌گیرد و سرها را از کاروان بیرون می‌برد. پلیدی دشمن فقط این نیست که دورترین مسیر به دارالاماره را برگزیده است، پلیدی مضاعف او این است که کاروان را دوباره و چند باره در شهر می‌گرداند تا چشمهای بیشتری را به تماشای کاروان برانگیزد و از رنج حرم رسول‌الله لذت بیشتری ببرد. و تو چه می‌توانی برای زنانو دختران کاروات بکنی جز دعوت به صبر و تحمل و آرامش؟ تویی که خودت سخت ترین لحظات زندگی ات را میگذرانی. تویی که خودت خونین ترین دلها را در سینه می‌پرورانی، تویی که خودت سنگین ترین بارها را با شانه های مجروحت می‌کشانی. کاروانتان را مقابل مسجد جامع شهر- محل نمایش اسرای جنگی- متوقف می‌کنند. اگر چه حضور در بارگاه یزید، عذاب و شکنجه تازه‌ای است، اما همه‌ی زنان و کودکان کاروان دعا می‌کنند که این نمایش جانسوز خیابانی زودتر به پایان برسد و زودتر از زیر بار این نگاهها و شماتتها و ریشخندها رهایی یابند و زودتر بگذرانند همه آنچه را که به هر حال باید بگذرانند. این معطلی در مقابل مسجد جامع شهر، فقط به خاطر نمایش نیست. برای مهیا شدن مجلس یزید نیر هست. به همین دلیل، سرها را از کاروان جدا می‌کنند تا آماده نمایش در مجلس یزید کنند. محفر‌بن‌ثعلبه که دستیار شمر در سرپرستی کاروان است، هنگام بردن سرها فریاد می‌کشد:( این محفر‌ثعلبه است که لئیمان و فاجران را خدمت امیرالمومنین می‌برد.) امام، بی‌آنکه روی سخنش با محفر باشد، آنچنانکه او بشنود، می‌گوید:( مادر محفر عجب فرزند خبیثی زاییده است.) پیرمردی خمیده با سر و روی سیپد، خود را به امام می‌رساند و می‌گوید:( خداراشکر که شما را به هلاکت رساند و شهرها را از شر مردان شما آسوده کرد و امیرالمومنین را بر شما پیروز ساخت.) حضرت سجاد، اگرچه از شدت ضعف، نای سخن گفتن ندارد، با آرامش و طمانینه می‌پرسد:( ای شیخ! آیا هیچ قرآن خوانده‌ای؟) پیرمرد می‌گوید:( آری، هماره می‌خوانم.) امام می‌فرماید:( این آیه را میشناسی: قُل لااَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجرَاً اِلاَّالمَوَدَّهَ فِی اَلقُربی؛ از شما اجر و مزدی برای رسالتم نمی‌طلبم جز مهربانی با خویشانم.) پیرمرد می‌گوید:( آری خوانده‌ام.) برگرفته از کتاب * آفتاب در حجاب * اثر * سید مهدی شجاعی * 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @dokhtaranayeneh
⭕❌متنی ساده ولی سنگییین❌⭕ پیش اقا امام زمان بودم اقا داشت کارامو و گناهامو میدید گریه میکرد😔 گفتم:اقا اقا گفت:جان اقا؟؟؟؟ به من نگو اقا بگو بابا😭😭💔 سرمو انداختم پایین گفتم:بابا شرمندم از گناه اقا گفت:نبینم سرت پایین باشه ها عیب نداره بچه هر کاری کنه پای باباش مینویسن💔 میفهمی یعنی چی؟؟؟ 😭😭😭 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
📛 🏊♀️ اڪثر ڪسانے ڪہ لب دریا💧 غرق میشن شنا بلدن‼️ پس چرا غرق میشن⁉️ 📛 چون زیادے بہ خودشون مطمئنن و میرن جلو🚶 هرچے بهشون میگے نرید جلوتر میگن ما بلدیم ناشے نیستیم❗️ ⚠️ توے ارتباط با نامحرم زیادے بہ خودت مطمئن نباش⛔️ ✅ حد و حدود رو رعایت ڪن وگرنہ مثل خیلے ها غرق میشے🌊 🔔 یادت باشہ خیلے ها بودن از من و تو دین و ایمانشون محڪم تر بودہ و غرق شدند یوسف(ع)ڪہ پیغمبر خدا بود با اون ایمانش فرار ڪرد😱 از خلوت با نامحرم من و تو ڪہ هیچے❗️ باشد 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
📖 تقویم ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۰۱ مهر ۱۳۹۸ ، 23 محرم 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام  🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام  💠 اذکار روز: - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) - سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه) - یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹تخریب حرم امام حسن عسکری و امام هادی علیه السلام در سامرا، 1427ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️12 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️27 روز تا اربعین حسینی ▪️35 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️36 روز تا شهادت امام رضا علیه
🔴بسم الله الرحمن الرحیم 🔴 * قسمت نهم * امام می‌فرماید:( این آیخ را می‌شناسی: قل لا اسئلکم علیه اجرا الاالموده فی القربی؛ از شما اجر و مزدی برای رسالتم نمی‌طلبم جز مهربانی با خویشانم.) پیرمرد می‌گوید:( آری خوانده ام.) امام می‌فرماید:( ماییم آن خویشان پیامبر. این آیه را می‌شناسی: وآتِ ذَالاقُربی حَقَّه؛ حق نزدیکانت را به ایشان بده.) پیرمرد می‌گوید:( آری خوانده‌ام.) امام می‌فرماید:( ماییم آن نزدیکان پیامبر.) رنگ پیرمرد آشکارا دگرگون می‌شود و عصا در دستهایش می‌لرزد. امام می‌فرماید:( این آیه را خوانده ای: وَاعلَمُوا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَئ فَاَنَ‌لِلِّه خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وِ‌لِذِی‌القُربی؛ و بدانید هر آنچه غنیمت گرفتید خمس آن برای خداست و رسولش و ذالقربی.) پیرمرد می‌گوید:( آری خوانده‌ام.) امام می‌فرماید:( آن ذالقربی ماییم!) پیرمرد وحشتزده می‌پرسد:( شمارا به خدا قسم راست می‌گویید؟) امام می‌فرماید:( قسم به خدا که راست می‌گوییم. این آیه از قرآن را خوانده‌ای که: اِنَّما یُریدُ اللهَ لِیُذهِبَ عَنکُم الرِجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرُکُم تَطهیرا؛ خداوند اراده کرده است که هر بدی را از شما اهل‌بیت دور گرداند و پاک و پیراسته‌تان قرار دهد.) پیرمرد اکنون به پهنای صورتش اشک می‌ریزد، می‌گوید:( آری خوانده‌ام.) امام می‌فرماید:( ما همان اهل‌بیتیم که خداوند، پاک و مطهرمان گردانید.) پیرمرد که شانه‌هایش از هق‌هق گریه می‌لرزد، می‌گوید: ( شمارا به خدا اهل بیت پیامبر شمایید؟) امام می‌فرماید:( قسم به خدا و قسم به حقانیت جد ما رسول خدا که ماییم آن اهل‌بیت و نزدیکان و خویشان.) پیرمرد، دستار از سر می‌اندازد، سر به آسمان بلند می‌کند و می‌گوید:( خدایا پناه بر تو از شر وشمنان اهل‌بیت. گواه باش که من از دشمنان آل محمد بیزاری می‌جویم. سپس صورت اشک بارش را بر پاهای امام می.گذارد و می‌پرسد:( آیا راهی برای توبه و بازگشت هست؟) امام‌می‌فرماید:( آری، خداوند توبه پذیر و مهربان است.) پیرمرد که انگار از یک کابووس وحشتناک بیدار شده است و جان و جوانی از را دوباره پیدا کرده، عصایش را به زمین می‌اندازد و همچون جنون زده‌ها می‌دود و فریاد می‌کشد:( مرد! ما فریب خوردیم. اینها دشمنان خدا نیستند. اینها اهل بیت پیامبرند، قاتلین اینها؛ دشمنان خدایند، یزید دشمن خداست. آن پیامبری که در اذانها شهادت به رسالتش می‌دهید، پدراینهاست. توبه کنید! جبران کنید! برگردید!) ماموری که از لحظاتی پیش، کمر به قتل پیرمرد بسته و به تعقیب او پرداخته، اکنون به پیرمرد می‌رسد و با ضربه شمشیری میان سر و بدن او فاصله می‌اندازد، آنچنانکه پیرمرد چند گامی را هم بدون سر می‌دود و سپس بر زمین می‌افتد. مردم ، مردمی که شاهد این صحنه بوده‌اند، پیش از آنکه هشیار و متنبه شوند، مرعوب و وحشتزدا می‌شوند. بیش از این، نگاه داشتن کاروان مصلحت نیست. کاروان را در زیر بار سنگین نگاهها به سمت قصر یزید، حرکت میدهند. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @dokhtaranayeneh