بازی مریم به چه صورتی است؟
بازی مریم برخلاف بازی نهنگ آبی، سیر داستانی جالبی دارد. در تمام طول بازی کاربر متحمل شنیدن صداهای ترسناکی است که تاثیر مستقیمی بر روی روان وی دارد. این بازی مراحل زیادی ندارد بطوری که میتوان با بازی مداوم آن را در طول چند روز به پایان رساند اما سازندهی بازی راهکار هوشمندانهای برای آن در نظر گرفته است؛ اگر کاربر ۲۴ ساعت به سراغ بازی نرود باید تمامی مراحل طی شده را دوباره بگذراند.
در ابتدا برای وارد شدن به محیط بازی، کاربر باید اطلاعاتی نظیر شماره گوشی، دسترسی به شبکههای مجازی مانند فیسبوک و واتساپ و دیگر دسترسی ها در گوشی خود را به سرور بدهد. با وارد کردن اطلاعات اشتباه شاید بتوان وارد محیط بازی شد اما به هرحال شما ناخواسته اجازه دسترسی به محیط گوشی خود را به بازی میدهید که سرانجام گریبانگیر شما خواهد شد.
شروع بازی مریم و آغاز حوادث شبانه
داستان بازی مریم در واقع روایت کننده داستان دختر ۹ سالهی جنگزدهای است که راهش را در جنگلی تاریک گم کرده است و از کاربر میخواهد او را به خانهاش برساند. در تمام قسمتهای بازی شاهد حضور ارواح سرگردان و موجودات ترسناکی هستیم که بنابر تصورات کاربران جنها و شیاطین هستند. محیط بازی بسیار تاریک و مملوء از سایههای متحرکی است که با صداهای ترسناک همراه هستند. طی این بازی اتفاقات بسیار وحشتناکی رخ میدهد و کاراکتر بازی که بیشتر در ارتباط با ارواح سرگردان و اجنه است، سبب ایجاد ترس و دلهره در کاربر میشود.
همانطور که گفتیم محیط بازی بسیار ترسناک و تاریک است و زمانی که چشم کاربر به محیط بازی عادت میکند، در تاریکی شب دچار توهم میشود که کاراکتر بازی یا سایهها و اجنه برای او کمین کردهاند و به او خیره شدهاند. اما ماجرای این بازی به همین توهمات ختم نمیشود. این بازی با اطلاعاتی که از کاربر گرفته است و دسترسیهایی که به محیط گوشی دارد، پس از نیمه شب با او تماس میگیرد و وی را تهدید میکند. گاهی این تماسها شامل صداهای ترسناکی است که در طول بازی برای کاربر پخش میشدند. صداهای ترسناکی که تکرار میکنند: ما هنوز با تو کار داریم…
از مزاحمتها و تهدیدهای این شمارههای ناشناس حتی با بلاک کردن هم نمیتوان در امان ماند زیرا تعداد این شمارهها زیاد است و هر شب دقیقا ساعت ۳ با کاربر تماس میگیرند. صداهای جیغ و فریاد یا گاهی پچپچهای مرموز و در نهایت جلهی «ما هنوز با تو کار داریم…» هر شب و هر شب ادامه دارند و کاربر را مجاب میکنند که ناخواسته با ارواح و شیاطین ارتباط پیدا کرده است یا به اصطلاح جن زده شده است. این صدا در اصل صدای یک ربات است که میتواند به زبانهای مختلف صحبت کند اما تاثیر بسیار بدی را بر ذهن کاربران مخصوصا بازیکنهای نوجوان و کم سن و سال میگذارد. شیوهی این بازی در ایجاد ترس و دلهره مانند بازی مومو است و کاربر را با تهدیدهای روانی آزار میدهد.

نوجوان ۱۲ ساله در کشور ترکیه که خود را به دار آویخته است، خود گویای تاثیر وحشتناک این بازی بر روح و روان بازیکنان است. توصیه موبایلستان به خوانندههای عزیز اینست که از انجام بازیهای این چنینی دوری کنند و زمانی که میخواهند یک بازی جدید نصب و بازی کنند اطلاعات کاربری و اجازهی دسترسی به محیط گوشی را برای این این گونه بازیها صادر نکنند.
توصیه ما به والدین: به دلیل دسترسی راحت به این برنامه قطعا افراد بیشتری تحت تاثیر این برنامه قرار خواهند گرفت. بنابراین نیاز است تا برای جلوگیری از آسیبهای احتمالی این برنامه آنرا بشناسید، والدین عزیز نیز نظارت بیشتری بر فعالیتهای فرزندان خود در فضای مجازی داشته باشند تا با اتفاقات ناگواری از این دست مواجه نشوند.
این نکته را نباید فراموش کنیم که گیم پلی بازی مریم بیشتر در رابطه با ارواح سرگردان و اجنه بوده و همین موضوع سبب می شود تا کاربرانی که دارای سن کمتر هستند، بیشتر وحشت نمایند. در طی تماس های مختلف و گاه و بی گاه بازی نیز، شاهد همین موضوع هستیم و کاربر هر چه بیشتر مجاب می شود که با اجنه در ارتباط می باشد. این موارد در نهایت منجر می شود تا کاربر دچار وحشت شده و دست به خودکشی بزند
راوی میگه ،
دیدم یه دخترے
داره رو این خاراے صحرا میدَوِه ؛
با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس...؛
دیدم این دختره تا صداے پاےِ اسب
رو شنید تندتر دوید...
رسیدم بهش ،
دیدم این دوتا دستاے کوچولوشو
گذاشت رو گوشاش
گفت مسلمونے؟!
تا حالا قرآن خوندے؟
فَأَمَّا الیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ...
نزنیــــآ...
نزنے آقا...
من بابا ندارم...💔🏴
الله اڪـبر
الله اڪبـر
...😭😭
#کنیزرقیهام❤
#بمیرمواسهپاهایزخمیتخانومجان💔
#بخرمنوبیبی
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
: دوشنبه - ۲۵ شهریور ۱۳۹۸، 16 محرم
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️9 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️19 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️34 روز تا اربعین حسینی
▪️42 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️43 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
🔴بسم الله الرحمن الرحیم🔴
*قسمت چهارم* ادامه وقایع کوفه و شرح حال اسرای کربلا:
یکی دیگر میگوید:( اگر شنیده باشد ابنزیاد این کلام را، سر بر تن زید باقی نمیماند.)
اولین نقشه ابنزیاد با اعتراض زید به هم میریزد و ابنزیاد به نقشههای دیگر خود فکر میکند. تو گوشهترین مکان را برای نشستن انتخاب میکنی و مینشینی. بلافاصله زنان دیگر به دورت حلقه میزنند و تورا چون نگینیدر میان میگیرند. سجاد در نزدیکی تو و بقیه نیز در اطراف شما مینشینند. ابنزیاد چشم میگرداند و نگاهش بر روی تو متوقف میماند. بالحنی سرشار از تبختر و تحقیر میپرسد:( آن زن ناشناس کیست؟) کسی پاسخ نمیدهد. دوباره میپرسد. باز هم پاسخ نمیشنود. خشمگین فریاد میزند:( گفتم آن زن ناشناس کیست؟)
یکی میگوید:(زینب؛ دختر علیبن ابیطالب)
برقی اهریمنی در نگاه ابنزیاد میدود. رو میکند به تو و با تمسخر و تحقیر میگوید:( خداروشکر که شمارا رسوا ساخت و افسانه دروغینتان را فاش کرد.)
تو با استواری و صلابتی که وصل به جلال خداست، پاسخ میدهی:( خداروشکر که مارا به پیامبرش محمد، عزت و شوکت بخشید و از هر شبهه و آلودگی پاک ساخت. آنکه رسوا میشود، فاسق است و آنکه دروغش فاش میشود فاجر است و اینها به یقین ما نیستیم.)
ابنزیاد از این پاسخ قاطع و غیرمنتظره جا میخورد و لحظهای میماند. نمیتواند شکست را در اولین حمله، برخود هموار کند. نگاه حیرتزده حضار نیز او را برای حملهای دیگر تحریک میکند. این ضربه باید به گونهای باشد که جز ضعف و سکوت پاسخی به میدان نیاورد.
_ چگونه دیدی کار خدا را با برادرت حسین؟
و تو محکم و استوار پاسخ میدهی:( ما رایت الا جمیلا. جز خوبی و زیبایی هیچ ندیدم.) و ادامه میدهی:( اینان قومی بودند که خداوند، شهادت برا برایشان رقم زده بود. پس بهسوی قتلگاه خویش شتافتند. به زودی خداوند تو را و آنان را جمع میکند و در آنجا به داوری مینشیند. و اما ای ابنزیاد! موقفی گران و محکمهای سنگین پیش روی توست. بکوش که برای آن روز پاسخی تدارک ببینی. و چه پاسخی میتوانی داشت؟! ببین که در آن روز، شکست و پیروزی از آن کیست. مادرت به عزایت بنشیند ای زادهی مرجانه!)
ابنزیاد از این ضربه هولناک به خود میپیچد، به سختی زمین میخورد و نای برخاستن در خود نمیبیند. تنها راهی که در نهایت عجز، به ذهنش میرسد، این است که جلاد را صدا کند تا در جا سر این حریف شکستناپذیر را از تن جدا کند.
عَمروبن حُرَیث که ننگ کشتن یک زن را بیش از ننگ این شکست میشمرد و جنس این ننگ را بیش از ابنزیاد میفهمد، به او تذکر میدهد که دست از این تصمیم بردارد. اما ابنزیاد درمانده و مستاصل شده است، باید کاری کند و چیزی بگوید که این شکست را بپوشاند. رو میکند به حضرت سجاد و میگوید:( تو کیستی؟)
امام پاسخ میدهد:( من علی فرزند حسینم.)
ابنزیاد میگوید:( مگر علی فرزند حسین را خدا نکشت؟)
امام میفرماید:( من برادری به همین نام داشتم که ... مردم ! اورا کشتند...)
ابنزیاد میگوید:( نه، خدا او را کشت.)
امام به کلامی از قرآن، این بحث را فیصله میدهد:( اللهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها. خداوند هنگام مرگ، جان انسانها را میگیرد.)
خشم ابنزیاد برافروخته میشود، فریاد میزند:( تو با این حال هم جرات و جسارت به خرج میدهی و با من محاجّه میکنی؟) و احساس میکند که تلافی شکست در میدان تو را هم به یکجا به سر او دربیاورد. فریاد میزند:( ببرید و گردنش را بزنید.)
پیش از آنکه ماموران پا پیش بگذارند، تو از جا کنده میشوی، دستهایت را چون چترب بر سر سجاد میگیری و بر سر ابنزیاد فریاد میکشی:( بس نیست خونهایی که از ما ریختهای. به خدا قسم که برای کشتن او باید از روی جنازهی من بگذرید.)
ابنزیاد به اطرافیان خود میگوید:( حریت از این محبت خویشاوندی! به خدا قسم که به راستی حاظر است جانش را فدای او کند.)
سجاد به تو میگوید:( آرام باش عمه جان! بگذار من با او سخن بگویم.) و بر سر ابنزیاد فریاد میکشد:( ابنزیاد! مرا از قتل میترسانی؟! تو هنوز نفهمیدهای که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت خاندان ماست؟!)
ابنزیاد از صلابت این کلام برخود میلرزد. رو میکند به ماموران و میگوید:( رهایش کنید. بیماریاش اورا از پا در خواهد آورد.) و فریاد میزند:( ببریدشان. همهشان را ببرید.) و با خود فکر میکند:( کاش وارد این جنگ نمیشدم. هیچ چیز جز شکست و شماتت بر جا نماند.)
شمارا در خرابهای کنار مسجد اعظم سکنی میدهند تا فردا راهی شامتان کنند و تا صبح، هیچ کس سراغی از شما نمیگیرد، مگر کنیزان و اسیری چشیدگان.
پس کجا رفتند آنهمه مردمی که در بازار کوفه ضجه میزدند و اظهار ندامت و حمایت میکردنو؟!
چه شهر غریبی است کوفه!
برگرفته از کتاب * آفتاب درحجاب * اثر * سید مهدی شجاعی *
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@dokhtaranayeneh