eitaa logo
دُختران مَکـ؏شــق‌ـتب🇮🇷
464 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
🌿 ﷽ 🌿 مکتب عشق 💕 مکتب شهداست ... اینجا همھ چیز عطر شهدا دارد... | میهمان مادَرماݧ حضرت زهرا(س)هسٺیم✨ کانال رسمی واحدتربیتی خواهران #هیئت_مکتب_الشهداء
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ عکس های ویژه عید غدیر ❤️ متربیان دوره اول (کلاس گل یاس) فاطمه دهقانپور فاطمه سادات جعفری زهرا زارع
📿 نماز اول وقت 🌹 آیت الله مجتهدی فرمودند: کَسانی که به هر دری می زنند امّا کارشان درست نمی شود به خاطر این است که نماز اول نمی خوانند جوان ها به شما توصیه می کنم اگر می خواهید هم دنیا داشته باشید هم آخرت, نماز اول وقت بخوانید. 🍀 نماز, نیایش عاشقانه با خداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ┄┅─✵💝✵─┅┄
👈درباره کتاب 👉 📚شناختی از یک واجب روزمره با خاطراتی جذاب و متفاوت. ✂️بریده کتاب : 📖در حال قنوت بود که زلزله شد. مسجد به سختی می لرزید. ما همگی به سمت در خروجی هجوم بردیم بعد از لحظاتی زمین آرام شد. به مسجد باز گشتیم . دیدیم شهید کریم پور همچنان در حال قنوت است . /
زمان: حجم: 398.5K
💟 شعر خوانی خانم فاطمه پوراحمدی از متربیان دوره اول برای شرکت در "مسابقه مولای آسمانی من" 🍃🌹 با آرزوی موفقیت برای این متربی عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام حسین آمد و از خود بدر شدم😓 گویے ازاین جهان به جهان دگر شدم؛ 🌙 نام حسین آمد♥️ و چشمم وضو گرفت 💦 آب از سرم گذشت و دلم آبـرو گرفت؛ 🤞 -آبروۍدوعالم..:) 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂😂😂 ✅ 🔹آقا مصطفی فرمانده پایگاه نوجوانان بسیج مسجدمون بود ، هرکجا که میرفت ما رو هم با خودش میبرد ، راهیان نور ، مشهد ، شمال و.... 🔹ما رو دیگه به اسم نوجون های آقا مصطفی میشناختن، از بس که همیشه دورش می چرخیدیم 🔹آقا مصطفی ۲۰ سالش شده بود یک شب با بچه ها توی مسجد بودیم که یکی از بچه ها، بدو اومد و گفت: اقا مصطفی رفته خواستگاری خونه فلانی 🔹ما پاشودیم و رفتیم درب خونه همسر ایشون ، گویا مراسم خواستگاری تموم شده و آقا مصطفی اینا رفتن خونه خودشون و ما دیر رسیدیم بعدا، متوجه شدیم که این جلسه فقط یه جلسه اشنایی بوده و هنوز جوابی بین طرفین رد و بدل نشده بود 🔹ما توی کوچه نیم ساعتی منتظر بودیم تا جلسه خواستگاری تموم بشه و آقا مصطفی رو ببینیم و.... 🔹هرچه منتظر شدیم نیومدن! یکی از بچه ها زنگ خونه پدر زن آقا مصطفی رو زد گفت ؛ سلام اقا مصطفی این جاست! اون بنده خدا شوکه شد و گفت یه لحظه صبر کنید ، اومد دم در خونه ولی همین که پدرخانوم آقا مصطفی رو دیدیم شروع کردیم به فرار کردن خخخخ 🔹فرداش دیدیم آقامصطفی داره با خنده میاد بعد بهمون گفت؛ آبرومو بردید ، بزارید حداقل من جواب بله رو بگیرم بعد برید درب خونشون سراغ منو بگیرید . 🔹این خاطره رو همیشه خودش با خنده برای دیگران تعریف می کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا