فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹کلیپ به مناسبت هفته بسیج
🌹کاری از خانم زهرا رحمتی
🌹مسجد امام حسن مجتبی(ع)
🌹پایگاه رضویه
🌹بروجرد
#إنا_لله_و_إنا_الیه_الراجعون
🔶امام خمینی(ره):
✅ بریزید خونها را ؛ زندگی ما دوام پیدا میکند . بکُشید ما را ؛ ملت ما بیدارتر میشود . ما از مرگ نمیترسیم ؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید . دلیل عجز شماست که در سیاهی شب ، متفکران ما را میکشید . برای اینکه منطق ندارید. اگر منطق داشتید که صحبت میکردید ؛ مباحثه میکردید . لکن منطق ندارید ، منطق شما ترور است ! منطق اسلام ترور را باطل میداند . اسلام منطق دارد ؛ لکن با ترور شخصیتهای بزرگ ما ، شخصهای بزرگ ما ، اسلام ما تایید میشود.
🔷 شهادت شهید محسن فخری زاده دانشمند هسته ای و موشکی کشورمان را به پیشگاه امام زمان (عج) ، رهبرمعظم انقلاب و ملت عزیز ایران تسلیت عرض می نمائیم.
@andishkade_burooj
دختران تراز❤️
#إنا_لله_و_إنا_الیه_الراجعون 🔶امام خمینی(ره): ✅ بریزید خونها را ؛ زندگی ما دوام پیدا میکند . بکُ
باز هم جمعه شد و قاسمِ دیگر دادیم
باز هم یک خبر تلخ به رهبر دادیم
رفت از بین رفیقان وطن یک سرباز
باز هم هدیه به مهدی گلِ پرپر دادیم😭
🔴پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هستهای شهید محسن فخریزاده
🔹 حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پی ترور دانشمند هستهای شهید، دکتر محسن فخریزاده پیامی صادر کردند.
متن پیام به این شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
🔹 دانشمند برجسته و ممتاز هستهئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخریزاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوتپیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کمنظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست.
🔹 دو موضوع مهم را همهی دستاندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همهی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. اینجانب به خاندان مکرم او و به جامعهی علمی کشور و به همکاران و شاگردان او در بخشهای گوناگون، شهادت او را تبریک و فقدان او را تسلیت میگویم و علو درجات او را از خداوند مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۸ آذرماه ۹۹
👇👇👇👇👇👇
📢تجمع مردمی بروجرد
تجمع خودرویی امت حزب الله بروجرد
درمحکومیت #اهانت سخیف معاون رییس جمهور به حضرت امام خمینی(ره)
و
مطالبه ی #انتقام_سخت از امران و عاملان ترور دانشمند هسته ای شهید فخری زاده
مکان : میدان نواب تا میدان شهید حاج قاسم سلیمانی
زمان : دوشنبه ۱۰آذرساعت ۱۵
(۳عصر)
👆👆👆👆👆👆
📢 #اطلاع_رسانی
➖ برنامه سخنرانی استاد حسن عباسی
🔺 موضوع: دانشجو هیس! دانشمندان ترور میشوند
🔸 گفتگو پیرامون ترور شهید محسن فخری زاده
🗓 سهشنبه ۱۱ آذر ۹۹
⏰ ساعت ۱۸:۳۰
#پخش_زنده از:
🔹 اینستاگرام:
▫️ instagram.com/hasanabbasi.live
▫️ instagram.com/Hasanabbasi_quote
▫️ instagram.com/anjomaneslami_aut
▫️ instagram.com/halalzadeha1
🔹 روبیکا:
▫️ rubika.ir/Habbasi_ir
🔹 آپارات:
▫️ aparat.com/hasanabbasi_ir/live
استاد حسن عباسی
💠 @Hasanabbasi_ir
«به نام خداوند نیلوفرین ♡»
#آیههایعشق 🌱
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي
تو را خاصِ خودم ساختم و صیقلت دادم...
سوره طه | آیه۴۱🌿
#حدیث_نور 🍂
🌸این جا پایگاه #دختران_تراز است🌸
@dokhtarane_taraz
🧕بانو
تو باید گنجےباشی ڪہ با زحمت بدست آیی
نہ اینڪہ در حصر نامحرمان مجازے
دست به دست شوے
دارایےتو حیاےتوست ڪہ نرم نرمڪ دارد حراج مےشود😔
#قدر_خودتو_بدون #حجاب_ارزش #حجاب_آزادی #غیرت_علوی #حجاب_فاطمی
🌸این جا پایگاه #دختران_تراز است🌸
@dokhtarane_taraz
#داستانڪ_معنوی 👇👇👇👇👇👇
📝داستان کودک دعوتگر در آمستردام
امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت» درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند.
در یکی از روزهای جمعه هوا خیلی سرد و بارانی بود ، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرمارا احساس نکند.
و گفت : پدرجان من آماده ام!پدر پرسید : آماده برای چی؟
پسرگفت : برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته ها را پخش کنیم.
پدر جواب داد: هوا خیلی سرد و بارانیست امروز ممکن نیست .
پسر با اصرار ازاو خواست که بروند و گفت : مردم دربیرون به طرف آتش میشتابند.
پدر گفت : من در این سرما نمیتوانم بیرون بروم .
پسر گفت : پس اجازه دهید من بروم و کارتها را پخش کنم
بعد از کمی بالاخره پدر راضی شد و او را فرستاد و پسر از او تشکر کرد . وپسر با اینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد در بیرون بود ، او درهمه خانه ها را میزد و کارت رابه مردم میداد.
بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود و میگشت دنبال کسی که آن کارت آخری را به او بدهد ولی کسی را نیافت.
بنابراین یک خانه روبروی خود را انتخاب کرد و رفت که کارت رابه اهل آن خانواده بدهد.
زنگ آن خانه رابه صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ را به صدا درآورد و چند بار دیگر هم تکرار کرد تا بالاخره پیرزنی اندوهگین در را باز کرد و گفت : پسرم چه میخواهی دراین باران ؟ کاری هست که برایت انجام دهم ؟
پسر باچشمانی پرامید و پاک و با لبخندی دلنشین گفت : ببخشید باعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خداشما را واقعا دوست دارد وبه شما توجه عنایت کرده ومن آمده ام آخرین کارت که مانده را به شما بدهم کسی که شما را از همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است وغرض از خلق انسان و وهمه چیز این است که رضای او بدست آید .
سپس کارت را به او داد و خواست برگردد که پیرزن از او تشکر کرد.
بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه وقتی امام از خطبه تمام شد پیرزن ایستاد و گفت : هیچ کدام از شماها مرا نمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجانیامده ام ، وتا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرش را هم نمیکردم که مسلمان شوم.
ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مرا ترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعهٔ گذشته درحالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم رابکشم چون هیچ امید وآرزویی در دنیا نداشتم .
برای همین یک چهار پایه آوردم وطناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرور میکردم و باخود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم و خود را خلاصکنم !!!
که ناگهان زنگ به صدادر آمد، من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار با شدت در را کوبید و زنگ را هم میزد بار دیگر گفتم که کیست !!؟
به ناچار طناب را از گردنم پایین آوردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در را میکوبد، وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم ! و حتی توصیفش برایم مشکل است کلمات قشنگی که بر زبانش آورد قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداند و صدایی قشنگ گفت: خانم؛ آمده ام که به شما بگویم که خدا شما را دوست دارد و به تو عنایت کرده و سپس کارتی را بدستم داد!
کارتی که روی آن نوشته بود راهی به سوی بهشت !
پس در را بستم و به شدت چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم ...
سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز راکنار گذاشتم ...
چون من دیگر به آنها نیاز ندارم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کرده ام ...
اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم : الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت !
چشمان نماز گذاران پر از اشک شد و همه با هم تکبیر زدند و الله اکبر گفتند ...الله اکبر ...
امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود ، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد درآغوش می فشرد ...
نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد ...
واینجا این سوال مطرح میشود که مابرای دعوت در راه خدا چه کرده ایم
آیا این وسایل پیغام رسانی مثل ایتا واتس آپ و ... را در مسیر دعوت به کار گرفته ایم یا ...
جواب رابه خودتان واگذار میکنم ..
از خدا میخواهم که من وشما از جمله کسانی قرار دهد که هدایت یافته و هدایت کننده باشد.
@dokhtarane_taraz