eitaa logo
طهورا
75 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
کانال فرهنگی دختران طهورا ویژه جوانان پایگاه مهدیه
مشاهده در ایتا
دانلود
95.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مواد اصلی تخم مرغ ۳ عدد شکر ۱ لیوان روغن مایع نصف لیوان آب گرم ۱ لیوان وانیل ۱ قاشق چای خوری بیکینگ پودر ۱ قاشق غذا خوری آرد قنادی ۲ لیوان پودر کاکائو ۳ قاشق غذا خوری 🦋‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌@dokhtaranetahoora
مهلت انتخاب رشته آزمون سراسری سال 1403 تا بیستم شهریور تمدید شد 🔷🔷🔷🔷🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای امروز ❤️🌷❤️ 🤍💫خـــــدایـــــا🤲 🌸💫در هــر دوشــنــبــه 🤍💫از ســـوى خـــویــش 🌸💫دو نعمت برما عطا كن 🤍💫خوشبختى بندگیت را 🌸💫در آغــــاز روزمـــان 🤍💫و نعمت آمرزشت را 🌸💫درپايان، روزیمان کن🤲 🤍💫اى معبود بی همتای ما 🤍💫آمیـــن یا قاضِیَ الْحاجات 🌸💫ای برآورنده ی حاجت ها 🌸🍃@dokhtaranetahoora
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صبح را بخوانیم بر باور طلوع مهربانی ها☀️ و‌نفس بکشیم طراوت عاشقانه ی دل را بر هوای بی هوای دوست داشتن ها❤️ 🌼🌷🌼🌷 سلام صبحتون سرشار از عشق و زیبایی باد❤️ 🌸🍃@dokhtaranetahoora
⚠️ 🚫مجازات بی نماز🚫 👈هيچ کس از شما مورد خطاب اين سخن نيست، چون من گمان ميکنم شما بحمداللّه بر نمازها پايبند هستيد، ☝ولي اميدوارم که اين سخن را به کسي که نماز نمي خواند سفارش کنيد و برسانيد، 👈به آن پدران، 👈مادران، 👈برادران، 👈فرزندان و نزديکان خود يا هر مسلماني که مي توانيد او را نصيحت کنيد، ❌چون مجازات بي نماز خيلي خطرناک است❗ 💥بدان که جهنم درجه ها و درهايي دارد، 🌹خداوند مي فرمايد: (جهنّم وعده گاه همگي آنان است. آن هفت در دارد. هر دري، از آنان نصيبي جدا شده دارد.) 📚سوره ي الحجر آيه43و44 💥يکي از اين درها درِ ِخيلي سختي است به نام🔥سقر.... (چه چيز تو را آگاه ساخت که سقر چيست؟ نه باقي ميگذارد و نه رها مي کند.) 📚سوره ي المدثر آيه27و28🌱 👈يعني کسي که وارد🔥سقر مي شود پودر و متلاشي مي شود❗ 😣تصوّر کن وقتي استخوان جمجمه ات متلاشي مي شود❗ 👈وقتي جهنميان وارد جهنم مي شوند فرشتگان از آن ها مي پرسند: 💫(چه چيز شما را وارد سقر کرده است؟) 📚سوره ي المدثر آيه42 👈جواب اين است: (مي گويند:ما از نماز گزاران نبوديم.) 📚سوره ي المدثر آيه43 هر اميد رحمت اللّه براي او هست مگر تارک که بايد وارد 🔥سقر شود❗ برادرم و خواهرم،❗ بشتاب به سوي نزدیکانت اگر بي نمازند و با نرمي، مهرباني و اخلاص و براي خدا آنان را نصيحت کن، ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🌱 @dokhtaranetahoora
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر دکتر جفری لنگ، ریاضیدان مسلمان آمریکایی درباره نماز
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 جلوی درهال چشمانم سیاهی رفت,ضعف تمام وجودم راگرفت اخر چندین وچند روز بود که غذای درست وحسابی نخورده بودم ورنج های روحی وجسمی زیادی کشیده بودم ولی اصلا میل به خوردن چیزی نداشتم ,انهم ازخانه ای که ازاجر به اجر ان نجاست وحرام میبارید. جسد بی جان لیلا راتکیه به دیوار دادم ورفتم طرف زیر زمین,باید چادرهایمان رابرمیداشتم....به سرعت چادرم راپوشیدم وچادرلیلا هم برداشتم ودوباره لیلا رابه دوش گرفتم وکنار در حیاط,جسدلیلا را دوباره به دیوار تکیه دادم,اهسته در را گشودم ,تصمیم داشتم به خانه خودمان بروم,داخل کوچه رانگاه کردم,حتی پرنده هم پرنمیزد,انگار گرد مرگ بر درودیوار کوچه پاشیده بودند. در راکامل گشودم ولیلا رابردوشم گذاشتم با احتیاط به داخل کوچه امدم وسریع خودم رابه درنیمه باز خانه ی خودمان رساندم. لیلا را داخل خانه بردم وپشت در گذاشتم وخودم امدم درخانه ابوعمر رابستم. مثل اینکه لولا وقفل در خانه ما خراب شده بود ,یه اجر ازکنار دیوارحیاط برداشتم وگذاشتم پشت در ودربسته شد. خدای من...خانه مان.... به طرف حوض اب نگاه کردم وصحنه ها پیش چشمم جان گرفت,خبری از اجسادبه خون اغشته پدرومادرم نبود اما خونهای خشکیده وسیاه شده اطراف حوض به چشم میخورد...دوباره گریه ...دوباره ضجه..... بعدازساعتی عزاداری نگاهم به جسم بی جان لیلا افتاد باید کاری میکردم. لیلا رابه دوش گرفتم وبه سمت حیاط پشتی خانه رفتم.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 لیلا رانزدیک باغچه کنار دیوار گذاشتم وبه سمت زیرزمین رفتم,بیل وکلنگ پدرم راپیداکردم وامدم داخل باغچه وشروع به کندن کردم کندم وگریه کردم...کندم وزار زدم ...کندم وروی خراشیدم... بعد از نیم ساعتی تلاش قبری کم عمق اندازه جسدبی جان خواهرکم حفر کردم ,لیلا رااوردم وسرورویش راغرق اشک وبوسه کردم😭 بمیرم خواهرکم,خواهرنوجوان وآرزو به دل وزجر کشیده ام رابا دستان خودم درقبر نهادم, دست به چشمان بازش که خیره به چشمان اشکبارم بود کشیدم تابسته شود.... خداااااا این درد برایم زیادیست....خداااا دوباره رویش رابوسیدم...سلام مرا به امام حسین ع برسان وبگو جلوی چشمانم عزیزانم را سربریدند...سلام من را به پیامبرص برسان وبگو دینت غریب شده ,سلام مرابه امام علی ع برسان وبگو شیعیانت مظلومند,سلام مرابه خانوم حضرت زهراس برسان وبگو.مراقبم باش تا دامن عفتم لکه دارنشود....سلام من رابه پدرومادرمان برسان وبگو تمام تلاشم رامیکنم تاعماد راپیداکنم ونجات دهم... خانه ی نویت مبارک خواهرم....😭 طاقت خاک ریختن رانداشتم😭 بیل خاک اول ضجه...بیل دوم ناله...بیل سوم فریاد.....😭 بالاخره عزیزم درخاک شد....اشکهایم رابالباس خاک الودم پاک کردم,اصلا متوجه تاریکی هوا نشده بودم,همه جا تاریک بود...کورمال کورمال خودم به حیاط جلویی رساندم درهال رابازکردم ,برای احتیاط برق اتاق خواب داخل را که از بیرون دید نداشت روشن کردم... خدای من انگار راهزنان به خانه حمله کرده بودند هرچه که داشتیم برده بودند یعنی هرچه که گرانبها وقابل حمل وچشمگیر بود برده بودند,مبلمان,قالی ,دکورها حتی پرده های ریش ریش که لیلا خیلی دوستشان داشت ومادربه انتخاب لیلا گرفته بود.... داخل اشپزخانه شدم نه یخچالی ونه فریزرنه فرنه ابمیوه گیروچرخ گوشت و...خبری ازهیچ کدام نبود فقط وسایل کوچک واندکی که چشمشان رانگرفته بودند برجا مانده بود.. باید دوش میگرفتم...شیر اب را بازکردم تامطمین شوم اب قطع نیست که خداراشکر اب وصل بود... رفتم طرف کمد لباس درش راباز کردم که.... ...
هدایت شده از بسیج خواهران مهدیه
28.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 استاپ موشن | همه چیز در خصوص سی و یکمین دوره مسابقات سراسری قرآن و عترت بسیج 😍 همین حالا برای ورود به یک رقابت جذاب قرآنی ثبت‌نام کنید: 🌐 Event.quranbsj.ir 🎁 هزاران جایزه نقدی و غیرنقدی، همراه با اعطای مدرک معتبر 📚 آئین نامه و محتواهای مسابقات 😉 فرصت رو از دست نده، خیلی آسونه... 🔻دانلود موشن با کیفیت بالا: https://drive.google.com/file/d/1fa0C9QkFYr0CmI_dPxdKpU6Tc7icGMAL/view?usp=sharing @quranbsj_ir
هدایت شده از بسیج خواهران مهدیه
14.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | تعریف و تمجید دکتر سعید عزیزی روانشناس از مسابقات قرآن خانوادگی بسیج 🔻 همین حالا خانوادگی ثبت نام کنید: 💌 event.quranbsj.ir @quranbsj_ir
طهورا
🎞 استاپ موشن | همه چیز در خصوص سی و یکمین دوره مسابقات سراسری قرآن و عترت بسیج 😍 همین حالا برای ورو
⛔️⛔️⛔️فردا آخرین مهلت ثبت نام هست خوبی این آزمون اینکه مکان آزمون رو نزدیکترین محل به محل زندگی می تونید انتخاب کنید مسجد امام حسن علیهالسلام.میدان امام حسن و اینکه هر رشته ای که دوست دارید می تونید آزمون بدید
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 خدای من این دزدان ناموس به لباسها هم رحم نکرده بودند,لباسهای نووزیبا رابرده بودند از بین اندک لباسهایی که باقی گذاشته بودند یک پیراهن عربی بلند وسیاهرنگ خودم با شال عربی که مال مادرم بود برداشتم وراهی حمام شدم...اخ خدای من شامپو بچه...شامپوی عمادم😭 کجایی برادرکم؟کجایی عزیزکم؟؟,طاقت دیدن هیچ چیز رانداشتم به هرچه چشم میانداختم خاطره ای از عزیزی زنده میشد,سریع دوش گرفتم. داشتم ازجلوی رخت کن رد میشدم چشمم افتادبه زنی که داخل ایینه میدیدم ,وای خدای من این من بودم یازنی میانسال؟دراین چندروزه چقدرشکسته شده بودم,موهای سرم یکی درمیان سفید شده بودند.....اینقدر غم داشتم که غم پیرشدن درنوجوانی دراینجا به چشم نمیامد. درست است که میل واشتهایی به خوردن نداشتم اما ادمیزاد است اگرموادغذایی به بدنش نرسد زود ازپا میافتد. دراشپزخانه که چیزی برای خوردن نبود,کابینت بغل ظرفشویی رابازکردم ,اخه مادرم همیشه خوراکیهای عماد وپذیرایی رااینجا میگذاشت ,یک جعبه بیسکویت پذیرایی ازانهایی که عمادخیلی دوست داشت,اخرین بار خودم به دهانش گذاشتم😭 چندتا بیسکویت خوردم,چون امشب مطمینم کسی مزاحمم نمیشود باخیال راحت باید تجدیدقواکنم,چون مطمینم فردا قبل ازظهر بکیر از راه میرسد ووقتی ببیند که من ولیلا نیستیم وپدرش هم به درک واصل,شده,انوقت اولین جایی که زیرورو میکند ,خانه ی خودمان است وچه بسا نشانیهای من ولیلا رابه داعشیها بدهد تا زودتر پیدایمان کنند وبی شک کلکمان رابکنند. لیوان ابی سرکشیدم ,دلم لک زده برای یک رازونیازعاشقانه با خدای خوبم,ازوقتی مسلمان شدم حتی یک وعده هم بی استرس نماز نخواندم,انگار که امتحان الهی ازمن بینوا از اولین لحظه مسلمان اوردنم شروع شده ومن راضیم به رضایش...امشب میخواهم خودم باشم وخدایم...خداباشد وخودم. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 به سمت زیرزمین رفتم,برق راروشن کردم,تخت چوبی پوسیده سرجایش بود. خم شدم ودست کردم زیرتخت وکشویی راکه طارق برای پنهان کردن سجاده وقران و..تعبیه کرده بود,بازکردم,سجاده خودم باچادرنماز سفیدم که هدیه علی بود برای شیعه شدنم را بغل گرفتم وبوکشیدم...به به بوی بهشت رامیداد...قران طارق را که اجازه داده بود ازان استفاده کنم برداشتم بوسه ای از نام مبارکش گرفتم وبرقلبم چسپاندم ورفتم بالا,داخل اتاق خودم ولیلا فارغ از همه ی دنیا به نماز,ایستادم..... انقدر عبادت وراز ونیاز کردم که سبک شدم ,به سجده رفتم باخود وخدایم عهدکردم که تاجان دربدن دارم ,آبرویی برای داعش وداعشیان نگذارم,عهدکردم که عماد راپیداکنم وصدای مظلومانی را که درزیر دست داعشیان سلاخی شدند به دنیا برسانم...عهدکردم فریاد دخترکانی جوانمرگ که به کنیزی رفتند وچوب اسلام دروغین این دیوسیرتان راخوردند به جهان برسانم.ازخداخواستم کمکم کندتا عمادم راپیداکنم...تامادری کنم برای برادرک زجرکشیده ام.ازخدا خواستم خودش راه رسیدن به اهدافم را نشانم دهد...خودش اشاره کند...خودش... نمیدانم ازخستگی یا حلاوت عبادتم چشمانم روی هم افتاد ودیگر چیزی نفهمیدم.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای دردام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 در دشتی سرسبز وپرازگلهای رنگارنگ,محوتماشای اطرافم بودم که پدرومادرم ولیلا به سمتم امدند...لیلا باچادری سفید ,قرص صورتش میدرخشید وبه زیبایی فرشته های آسمان شده بود,اهسته اهسته به من نزدیک شدند,لیلا دو کتاب به طرفم داد که نوری زیاد از انها به اسمان میرفت,کتابها راگرفتم یکی قران بود وروی دیگری نوشته بود(نهج البلاغه),هردو رابه سینه ام چسپاندم دست دراز کردم تا دست لیلا را دردستم بگیرم......ناگهان با صدای اذان ازخواب پریدم. خدای من ,روی سجاده به خواب رفته بودم...یادخوابم افتادم ,با یاداوری چهره ی خندان پدرومادرم وصورت زیبای لیلایم اشکم جاری شد بی شک رویای صادقه بود وحتما اشاره ای نامحسوس برای راهنمایی من,قران راداشتم نام ان یکی کتاب چه بود؟؟؟تا حالا نامش به گوشم نخورده بود,خدایا چه بود؟؟؟ هرچه فکر کردم ,به خاطرم نیامد ,ناگاه به خود امدم...اه وقتم تنگ بود...باید نماز میخواندم وتصمیم میگرفتم که چکار کنم؟ وضو گرفتم وباعشق نمازم راخواندم....به سجده رفتم وباردیگر از خدا خواستم راهی جلوی پایم نهد. اری درست است ,خدا با زبان قران با بشر سخن گفته,پس از زبان قران پاسخ خدایم رامیشنوم..قران راگشودم اولین ایه ای که به چشمم خورد این بود(ومکروا مکرالله,والله خیرالماکرین . .) دقیقا منظورش راگرفتم....اری به خدا که تنها راهش همین است...با اعتماد به نفسی زیاد بلندشدم وبسم الله گفتم باید برای یافتن عماد به قلب داعش میرفتم.. ..
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 به سمت کمد رفتم یکی از کوله پشتی هایی که از غارت داعش درامان مانده بود برداشتم,چنددست لباس ولوازم ضروری که درخانه بود داخلش گذاشتم,به سمت قفسه اسباب بازیهای,عماد رفتم دوتا ازماشینهای کوچلو راکه جای کمی میگرفت برداشتم,قران را داخل جیب کوله گذاشتم وسجاده وچادر راتاکردم تاببرم وجای,قبلی درزیرزمین بگذارم که نگاهم به البوم عکس خانوادگیمان ودفترچه وخودکار یادداشت کنارش افتاد ,باید قایمش میکردم,البوم را دستم گرفتم,برگه ای از دفتر پاره کردم پرپیش نوشتم ط...عزیزدلم من س هستم پدرومادرولیلا دربهشت درجوار هم ارمیده اند ومن به دنبال ع که درچنگ ابلیس است ,نمیدانم به کجا روم اما میروم...قربانت...,نامه راگذاشتم روی البوم وگرفتم دراغوشم و امدم بیرون,درهال را بستم وبایک سیم نازک محکم لولاها رابه هم قفل کردم,داخل زیرزمین سجاده وچادرنماز والبوم ونامه را داخل کشو مخفی تخت چوبی گذاشتم,میدانستم اگر طارق به خانه برگردد حتما به این کشوسری میزند. ازخرماهای خشک روی تخت داخل کوله ریختم,چادر وروبنده ام را پوشیدم,هنوز افتاب درست سرنزده بود رفتم سرقبرلیلا,خم شدم قبررابوسیدم وگفتم:لیلا جان لااقل میدانم تواینجایی اما نمیدانم اجسادپدرومادرمان راکجا برده اند ودرکجا ارمیده اند,برایم دعا کن که بتوانم عماد راپیدا کنم خداحافظ خواهرکم...😭 با نام خدا پا داخل کوچه گذاشتم دررا پشت سرم باسیم نازکی به هم اوردم ودوباره زیر لب بسم الله گفتم با مدد گرفتن از مولاعلی ع حرکت کردم به سمت سرنوشتی نامعلوم.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 با توکل برخدا راه افتادم مدام صلوات میفرستادم وسوره های کوچک قران را که توانسته بودم حفظ کنم میخواندم,اخه همه میدانستند که حکومت غارتگر داعش حکم کرده اگر داعشیها زنی را بدون مردی ازمحارمش درخیابان وانظارعمومی تنها ببینند,بدون هیچ سوال وپرسشی راحت همانجا تیرباران میشود.برای همین باید نهایت احتیاط رابکنم. سعی میکردم از گوشه وکنار کوچه حرکت کنم که اگر شخصی را دیدم بتوانم خودم راپنهان کنم. کوچه ما خلوت بود ,اصلا انگار محله ی ایزدیها خالی ازسکنه بود.کم کم به خیابان اصلی رسیدم که ناگهان صدای انفجاری مهیبی در ودیوار رالرزاند. تا زمانی که داخل خانه ابوعمربودیم ,ازبس که رنج ومحنت میبردیم هیچ توجهی به صداهای تیر وتفنگ وبمب و...نداشتیم واین چندروز اسیری در سوله ها هم باعث شده بود این صداها برایمان عادی شود. میدانستم که عمده ی,شهردست داعشیها است اما من باید به قلب داعش بروم تا شاید بتوانم خبری ازبرادرم کسب کنم ,بااین وجوداگر به سمت شمال حرکت میکردم ,تجمع داعشیها بیشتر بود...بااحتیاط حرکت کردم.چند متر جلوتر مسجدی بود چون میدانستم الان احتمالا ان اطراف داعشیهایی که برای نماز صبح امده بودند,وجود دارند,مجبورشدم داخل کوچه شوم وراه دور بزنم به طوریکه از چندکوچه بالای مسجد سردراوردم,احتمال میدادم اگر ازخیابان اصلی بروم زودتر به هدفم میرسم...شکرخدا تاحالا مشکلی برایم پیش نیامده بود.... رفتم ورفتم که یکدفعه احساس کردم صدای گریه ی بچه ای راشنیدم ,کمی مکث کردم وگوشهایم راتیز کردم....اخی درست میدیدم,چندمترجلوتر پسرک کوچک هم قدوبالای عماد روی سکویی نشسته بود ومادرش راصدا میزد... تعجب کردم این بچه این موقع صبح اینجا چه میکند؟؟ نکند پدرومادرش راکشته اند؟نکند از اسارت فرارکرده...بااین فکر خودم رابدو به پسرک رساندم.... ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🦋 ای در دام عنکبوت نویسنده خانم ط_حسینی 🎬 کنارپسر بچه نشستم وگفتم:چی شده عزیزم؟چرا گریه میکنی؟اسمت چیه عزیزم؟؟ پسرک:ف ف فیصل هستم....خرگوشم رامیخوام,مادرم رامیخوام... بغلش کردم وگفتم:خوب گریه نکن الان باهم میگردیم وخرگوش ومادرت راباهم پیدا میکنیم. فیصل کوچک انگار که من معجزه گر قهاری هستم ,محکم گردنم راچسپید وگفت:باشه گریه نمیکنم حالا بریم پیداشون کنیم من:خوب حالا بگو خونه تان کدوم طرفه؟ فیصل:نمیدونم.... من:خوب بگو از کدوم طرف اومدی؟ فیصل قسمت بالای خیابان را نشان داد وما حرکت کردیم. هرکوچه ای که رد میشدیم ,میبردمش سرکوچه وخوب همه جا رانشانش میدادم ومیگفتم :هیچ کدام خونه شما نیست؟؟ وهمه اش جواب فیصل نه ...بود. کم کم سروکله ماشینها ومغازه دارها هم پیدا میشد ومن مجبور میشدم بااحتیاط بیشتری حرکت کنم,همینجور که میرفتم گردن فیصل روی شانه ام افتاد ,متوجه شدم بچه خواب افتاده. حیران وسرگردان ماندم که چه کنم که ناگهان یک تویوتای دوکابین که پشتش یک تیر بار بود جلوی من به شدددت ترمز کرد...فهمیدم ماشین مجاهدان داعشی هست. رنگ از رخم پرید ومحکم فیصل راچسپیدم.. که ناگهان راننده تویوتا... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
زنان آمرلی از ترس، هر کدام یک نارنجک به خودشان بسته بودند تا قبل از اسیر شدن آن را منفجر کنند. آنها اسلحه به دست گرفته بودند تا در کنار مردانشان از شهرشان دفاع کنند. در چنین شرایطی بود که قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس با هلی کوپتر در قلب محاصره نشستند. نیروهای مدافع شهر آمرلی از دیدن فرمانده ایرانی و یار عراقی اش جان گرفتند. قاسم سلیمانی نیروهای مدافع شهر را سازماندهی کرد با تدبیر او راه های ورود داعش به شهر بسته شد. بعد از نظم گرفتن اوضاع داخلی شهر با بیسیم نیروهای حشدالشعبی و ارتش عراق را از بیرون شهر هدایت کرد تا به نقاط آسیب پذیر حلقه محاصره که از هلی کوپتر شناسایی کرده بود حمله کنند. با هدایت نیروها از داخل و خارج شهر حلقه محاصره داعشی ها شکست و بیشتر نیروهایشان تار و مار شدند. زنان و دختران آمرلی بیش از همه، شاد بودند. برداشتی از کتاب "نامزد گلوله ها" سفری به زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی برای خرید این کتاب با تخفیف ویژه روی لینک زیر کلیک کنید: mayaminbook.ir/?p=645
هدایت شده از 💠 بانوان مهدیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 روز شمار آغاز امامت حضرت امام زمان ارواحنا فداه 🌕 چهار روز مانده به روز بیعت 🤝 بیعت میکنم با امید و آرزوی خلایق 📣 با ارسال "سلام یا مهدی " به ۳۰۰۰۳۳۱۳ سالروز امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه رو بهشون تبریک بگو و یکی از ۳۱۳ خانواده مهمان جمکران باش 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💠 کانال و صفحه رسمی مسجد مقدس جمکران👇 🆔 @jamkaran_ir سایت رسمی مسجد مقدس جمکران 👇 🌐 www.jamkaran.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای امروز 🌷❤️🌷 الهی 🙏 درهای رحمت بی پایانت را بروی ما بگشای وروزی حلال مهربانی درقلبها❤ گرمی عشق در دستها و سلامتی را به همه عطا فرما🙏 آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏 ای مهربان ترین مهربانان 🙏 🌸🍃@dokhtaranetahoora
سلام دوستان خوبم🌷 سه شنبه ۲۰ شهریور ماهـتون سرشاراز🍃🌷 گرمای عشق ومحبت الهی🍃🌷 قلبهایمان رامملو ازعشق و محبت🌷 فکرمان را آسوده وخیرو برکت به کار و زندگی مان ببخش🌷 🌸🍃@dokhtaranetahoora
17.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | پرچم امید بالاست ‌ ⚠️ وقتی اراده بر کمبود امکانات پیروز می‌شود 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @dokhtaranetahoora
23.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این خانم در سن ۱۴ سالگی دارند کارشناسی ارشد می‌خوانند، خواهرشان هم نابغه است؛ 💥 ما منتشر می‌کنیم و شما هم نشر بدید تا همه بفهمند که محدودیت نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆❧✧﷽✧❧🔆 🔸حلوای نذری نباشید .. 🔹استدلالی برای حجاب به شیوهٔ ،، 🎙حجّت‌الاسلام حاج‌آقای قرائتی : ✾࿐༅👌🇮🇷👌༅࿐✾
‼️ شکستِ دوست‌داشتنی!! 🌀 اگر انسان به موفقیت دست پیدا نکند، باید تحلیل درستی از آن داشته باشد. 🔖 گاهی اوقات انسان تحلیل صحیحی از قدر و سهم عوامل مختلف در عدم موفقیت نمی‌کند. ⚠️ این عدم موفقیت در بسیاری موارد می‌تواند رشد دهنده باشد. 🔰 یعنی یک عبرتی به انسان می‌دهد بعد انسان از این عبرت بهره‌برداری می‌کند، برای اینکه تحلیل درستی از عدم موفقیت داشته باشد و عبرت بگیرد برای پیشرفت و پیشبرد امر خود. 🔺 وقتی تحلیل صحیحی نمی‌کند، ممکن است نقش خود را در عدم موفقیت کمرنگ و سایر عوامل را پررنگ کند. 📌 حجت‌ الاسلام و المسلمین دسمی 🆔 @dokhtaranetahoora