خدایا خودت تسکین دلامون باش که غیر تو هر کی آروممون کنه آرامشش گذریه🙃💔
خدایا آرامشی همیشگی به دل هایمان بده...
الهی آمین...
#التماس_دعای_فرج_و_شهادتـ
#التماسدعایتسکینهمیشگیحالمون💔✋🏻:
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
گُفتم:
#خدآیآ آخہ مَن غیر تو کیو دارم؟
گُفت: «اَلیسَ اللّٰہُ بکآفِ عَبده»
مگہ من براےِ تو کافے نیستم؟!
﴿زمر،³⁶﴾☘
.
.↷♡ #ʝσɨŋ
┄•●❥ :
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهخاطــࢪځۻرتزهࢪاســــتــ🥀
🌹طنز جبهه!!😜 (4)
🌿...همه ترسم این بود که فریبرز با بچه ها صمیمی بشود و سپس با آن قیافه مظلوم😊 و حق به جانب خود, شیطنت هایش😈 شروع بشود...👌بله حدسم درست بود... 😏 فریبرز شده بود👈 داش فری بچه ها😄 و موقعیت برای کارهایش فراهم شده بود😵
🌿... معمولا بچه ها برای نماز شب 🙌 یک جای خلوت را انتخاب می کردند و آهسته می رفتند مشغول به نماز شوند تاخدا نکرده ریا نشود😍 به پای بچههای نماز شب خوان زلم زیمبو (قوطی کمپوتها را با سیم به هم وصل کرده بود) میبست😇 تا نصفه شب که میخواهند بی سر وصدا از چادر بروند بیرون وضو بگیرند، سر و صدا راه بیفتد؛😵 وبچه ها بیدار شوند😍 پتو را به پیراهن و شلوار بچهها میدوخت؛😄 توی نمکدان تاید میریخت و هزار شیطنت دیگر که به عقل جن😈 هم به آن نمیرسید.😀 از آن بدتر، این بود که مثل کنه به من چسبیده بود.😣 خیر سرمان بنده هم روحانی و پیشنماز گردان بودم و دیگران روی ما خیلی حساب میکردند. اما مگر فریبرز میگذاشت؟😭😥😰
🌿... یه روز نزدیک های ظهر رفته بودم تدارکات گردان. 😆 دوستم مسئول تدارکات بود؛ منتهی از آن تدارکاتی هایی که همه ی گردان می گفتند ما بچه هایمان هم با او خوب نمی شوند.😄 خیلی اهل حساب و کتاب و درست و دقیق ؛ از اون زرنگ هایی که پشه را روی هوا نعل می کنند.😠 از همه جا بی خبر که دیدم از آن پایین، پشت سنگر تدارکات صدای ناله و ندبه می آید.😇 حالا نگو بچه ها مرا دیده اند و با تحریک فریبرز عمدا صدای شان را بلند کرده اند که توجه مرا جلب کنند. 😵 خوب گوش کردم.😠چند نفربا تضرع تمام داشتند ظاهرا با خدای خودشان رازو نیاز می کردند: 👈 ظلمت … ن …. فسی ، ظلمت … ن …فسی. اما چرا این موقع روز !؟ 😎🎩
پاورچین پاورچین رفتم نزدیک. آقا چشمت روز بد نبیند؛ چه دعایی ، چه شوری ، چه حالی😍 مسئول تدارکات و فریبرز و چند نفر دیگر👇
🍟تنقلات را ریخته بودند وسط؛ می خوردند و می خندیدند و با سوز و آه " ظلمت نفسی " می گفتند. " 😆 برگشتم به مسئول تدارکات گفتم, تو دیگه چرا!؟😠 فقط با اشاره گفت:
تقصیر فریبرزه 😳 اصلا نفهمیدم چه جوری خام شدم😵 وگول خوردم...😢 فریبرز باز یکی از آن خنده های معروفش را کرد و با خنده گفت😄حاجی بزن روشن شی😵😏😢
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه:
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
سپاه]•°
پاسدار انقلاب اسـت]•°•
:
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
【-میگویَند
شهدارفتندتامابِمانیم
ولیمَنمیگویم
شهدارفتندتاماهم
بهدنبالشانبࢪویم
آری !
جاماندھایم:
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
دلࢪابایدصافڪرد.🥀】
ایشهید....
دلمرا
برایتآمادهکردهام...
بهکدامین
نشانۍارسالشکنم...؟😢💔:
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
گویا به پرستار ها اعلام کردند که سردار سلیمانی برای دیدار مصطفی آمد ...
یکی از پرستار ها آمد پیش مصطفی وگفت:
من میدونم تو شخصیت مهمی هستی!!
مصطفی هم با بی تفاوتی جواب داد
منو تو مثل همیم و هیچ فرقی با بقیه نداریم ...
پرستار گفت:
ولی میدونم که سردار سلیمانی به دیدنت اومده ...!
مصطفی هم جواب داد:
ایشونم یکیه مثل من و تو :))
همیشه همینطور بود
نه فقط آن موقع، قبل از آن هم برایش مهم نبود
که آدم شناخته شده ای باشد یا نه ...؟!
اگر کاری انجام می داد
اسم و رسم برایش مهم نبود🙃🍃
نام شهید: مصطفی صدرزاده
تاریخ تولد: 1365.6.19
محل شهادت: حومه حلب
تاریخ شهادت: 1394.8.1
🍂🦋...
#شهیدمصطفیصدرزاده
#کتابقراربیقرار
:
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
🎙مادرشهید:بعدشهادتش
😎دوستشبهمگفت:
🔊''زینببهمنگفته
😍اگهشهیدشدمبه
🍵مادرمبگوآشنذری
🌈بدهدمننذرشهادتکردهام''
🌷شهیدهزینبکمایی🌷
🍃#استوری
🍃#پس_زمینه_گوشی
🍃#ما_ملت_امام_حسینیم :
کانال رسمی دختران سلیمانی بم🍃
@dokhtaransoleymani_bam
توبه از گناهان ، تبدیل گناهان به حسنات.mp3
7.84M
【-تــوبھازگنـاهان،تبدیـلبھحسنات】
-فرصتاندكاست
برگـردیم..!🥀