ادامه
کتاب رو بستم و چراغ مطالعه رو خاموش کردم .چقدر مامان بابا رو دوست داشت.یعنی میشه منم در آینده یکیو انقدر دوست داشته باشم؟
سعی کردم این فکرها رو از سرم بیرون کنم و بخوابم که دوباره یاد امروز افتادم .مامان راست میگفت نباید جوابشو اینجوری میدادم.باید یجوری محکم جواب میدادم که دیگه خودش از حرفش خجالت میکشید و عذر خاهی میکرد.
اخه اینا چه میفهمن وقتی همه ی سهمت از داشتن پدر یه چندتا فیلم چند دقیقه ای و چندتا دونه عکس رو کاغذ باشه یعنی چی؟چه میفهمن یه دختر بچه ی نه ماهه رو بزارن تو تابوت پدرش یعنی چی؟اخه اینا چه میفهمن از نگاهای پر درد یه بچه ی هفت ساله روز اول مدرسش به بچه هایی که با باباهاشون اومدن مدرسه.
اصن یعنی چی وقتی میپرسه بابا کجاست بهش بگن پیش خدا !
اینا اصلا چه میفهمن بدون پدر بزرگ شدن یعنی چی؟بدون پدر قد کشیدن یعنی چی؟همه و همه ی اینا بدون وجود پدر تو همه ی مراحل زندگیت یعنی چی؟*
ادامـہدارد...
نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡#فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
#شهیدانه
🔻شهید هادی کجا و من کجا؟
مذهبی بودم،
کارم شده بود چیک و چیک📸
سلفی و یهویی ...✌️
عکسهای مختلف با #چادر و #روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافیشاپ
من و زهرا یهویی #گلزارشهدا ... !!
من و خواهرم یهویی ... !!!
عکس لبخند با #عشوه های ریز دخترانه ...
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها ...😔
#کامنتهایم یکی در میان احسنت و فتبارک الله👌 ...
#دایرکتهایم پر شده بود از تعریف و تجمیدها ...
از نظر خودم کارم اشتباه نبود📛
چرا که حجاب داشتم
#حجاب_برتر
کم کم در عکسهایم رنگ و لعابها بالا گرفت☺️
تعداد #مزاحمها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت ...🙄😓
♨️یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟!
چشمم خورد به کتابی📚
رویش نشسته بود
#خروارها_خاک_غفلت ...
هاا کردم و خاکها پرید از هر طرف ...
📖« #سلام_بر_ابراهیم» بود عنوان زیر خاکی من .
" #ابراهیم هادی" خودمان ...
همان گل پسر
#خوشتیپ
#چارشانه
و #هیکل روی فرم
و #اخلاق ورزشی
شکست #نفس خود را ...
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه ...🏚
ساک ورزشیاش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ #ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها؛
۸۰ درصدش جنس #مذکر بود!!!📛🔞
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای #نسبتا بودار برادرها!
دایرکتهایم که بماند!
⚡️عجب لبخند ملیحی ...
⚡️عجب حجب و حیایی ...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده ؛
💥عجب هلویی ...🍑
💥عجب قند و نباتی، ای جان!🍭
از خودم بدم آمد😣
شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری ...
#شهیدهادی کجا و من کجا😥
باید نفس را قربانی میکردم ...
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیمها ...
✍ دعا میکنم اگر تا حالا این #کتاب رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه .👌👌👌واقعا فوق العاده است ...
#شهید_ابراهیم_هادی
⚘﷽⚘
⚘اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیّکَالفَرَج⚘
توهفتهایدوباࢪگریهمیکنیبرام...😭
توهفتهایدوباࢪتوبهمیکنیبجام...😔
تومنتظرترازمنیتمومشهغیبتم...🍂
دروغمیگمعاشقم...💔
ولیبزاࢪبیام...😍
خداکنهبهمنگیتمومهفرصتت...⏳
دعابکنکهخوببشمآقابهحرمتت...🌱
یهکاࢪیکنکهمننشمدلیلگریههات🖐🏼
یهکاࢪیکننشمدلیلطولغیبتت...✨
#یا_الله⚘
#یاصاحبالزمانادࢪکنی⚘
#خادم_الشهدا⚘
فـرمـ{قاسمسلیمانی}ـانده:
ازخوابچوبرخیزم
اولتوبهیادآیی!🌿
صبحتبخیرامامزمانم
آقاجونروحےلـروحکالفِـدا
جونـمفداجونـتمـولـا♥️:))
#صلیاللهعلیکیاصاحبالزمان🖐🏻
#خــآلـقآ...💛🌿
وبهرحمتگستردهاتاعتمادنموديم،
پروردگارا؛آياممكناستبرخلافگمانهایى
کهما نسبتبهتوداریمرفتاركنى؟،
ياممکناستآرزوهايمانرانسبتبهرحمتت
نااميدسازی؟
هرگزاىبزرگوار،!چنينگمانىبهتونيست،
وطمعمادربارهتواينچنيننمیباشد،
پروردگارا...،
مارادربارهیتوآروزىطولانىبسيارىاست،
مارادرحقتواميدبزرگىاست،
ازتونافرمانىكرديموحالآنكهاميدواريمگناهما
رابرمابپوشانى،وتوراخوانديم،
اميدواريمكهبرمااجابتكنى،!
⟨مُناجاتِاَبوحَمزِهیِثُمالی☁️🎼
هرکسیباهرشهیدیخوگرفت
روزمحشرابروازاوگرفت………🌿💔
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
هرکسیباهرشهیدیخوگرفت روزمحشرابروازاوگرفت………🌿💔 #شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#خاطره_شهید♥️🖇
______________
مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم نو میشد ؛ یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد. با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور محمد عبدی بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد.همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛
وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمانعمارعبدی است اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد :
تا در طلب گوهر کانی کانی
تا در هوش لقمه نانی نانی
این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
هرچیز که در جستن آنی،آنی
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
هرکسیباهرشهیدیخوگرفت روزمحشرابروازاوگرفت………🌿💔 #شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#سخن_شهید♥️🖇
بهش گفتم: "راضی ام شهید شوی ولی الان نه؛ توی پیری"
محمدحسین گفت: "لذتی که علی اکبر امام حسین از شهادت برد حبیب نبرد!"
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
هرکسیباهرشهیدیخوگرفت روزمحشرابروازاوگرفت………🌿💔 #شهیدمحمدحسینمحمدخانی
نام: محمدحسینمحمدخانی
محلتولد: تهران
تاریختولد: ۱۳۶۴/۴/۹
تاریخشهادت: ۱۳۹۴/۸/۱۶
محلشهادت: حلبسوریه
آدرسمزار: بهشتزهراتهران
وضعیتتاهل: متاهل
کتاب شهید : قصهدلبری
کودکی:👇🏻🌿
محمدحسین از کودکی عاشق مداحی بود. همیشه چیزی به عنوان بلندگو دستش میگرفت و بالا و پایین میپرید و میخواند. کافی بود نوحه یا مداحیای را از جایی بشنود، آنقدر آن را تکرار میکرد که همهاش را حفظ میشد. و همین عشق و علاقه، زمینه هیئتی شدنش در جوانی را فراهم کرد.شهید محمد خانی معنقد بود که بچههای هیئتی باید ولایتپذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت. او با رفتارهای خود هم سعی میکرد افراد را طوری تربیت کند که ولایتپذیر باشد.
انس با شهید و شهادت: 👇🏻🌿
محمدحسین چند ماهه بود که عمویش، «ولیالله محمدخانی» و سه ساله بود که داییاش، «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند. به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سالها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود.
نحوهشهادت:👇🏻🌿
محمدحسین جلوتر از همه نیروها بود، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود، همانطور به صورت نیم خیز، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند، در همین حال ترکشی به پشت سرش اصابت کرده و در اثر آن به شهادت می رسد.
#شھیدمحمدحسینمحمدخانی