ما،آنقدرکہپاۍاثباٺ
ادعاهایـمانوقٺ
گذاشتیم🌿🔗 ...
پاۍتثبیٺاعتقاداتـمان
وقٺنگذاشتیم✋🏻❗️:)
#تباهیات
|الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج♥️
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت26
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
چقدر اعصابش خرابه بخاطر اینکه ما هم میخوایم بیایم ..
یه لحظه دلم براش سوخت کسے که ازمون بدش میاد بیاد رستوران ..
عمرا بیاد حتما نقشه هایے داره تا باهامون رو به رو نشه ..
نگفتم رها هست البته رهارو نمیشناخت ولے ایکاش اطلاع میدادم شاید ناراحت بشن ، بیخیال یه نهاره دیگه فوقش پول غذاۍ رهارو خودم حساب میکنم
دیگه نمیتونم تو خونه تنهاش بزارم که ..
رهارو بیدار کردم و قضیه رو براش تعریف کردم و گفتم تا آماده بشه میخوایم بریم بیرون ؛ بعد از کلے ذوق کردن و اذیت کردن من بلند شد ..
به طرف چمدونش رفت ' گوشے رو برداشتم و شماره عاطفه رو گرفتم
بعد از چند بوق جواب داد :_الو سلام خواهرۍ خوبے ! چه خبرا ؟
با لبخند جواب دادم :+سلام خوشگلم ممنونم
_چیشده زنگ زدۍ !
+اومممم چطور بگم آجے داداش زنگ زده گفته بریم برای نهار ..
کمے مکث کرد و گفت :_نهار !
تندی گفتم :+آره دیگه قضیه دیروز تو بیمارستان . قرار شد هر وقت میرن به ما هم بگن ..
یه آهایے گفت و ادامه داد :_ببین آیـه من نمیام شما برید ..
+عه عاطے لج نکن دیگه بیا مطمئن باش اون آقا مجتبے که دیروز دیدۍ سر سختتر از این حرفاست که امروز پیش ما نهار بخوره بابا پسره ماموره .. فکر کردۍ به همین راحتیا پیش چند تا لات میشینه غذا میخوره عمرا نگران نباش ..
_نه عزیزم شما برو من نمیام ان شاءالله یه روز دیگه کلے کار سرم ریخته ..
با دلخورۍ ادامه دادم :+باشه پس خداحافظ ..
قطع کردم و رفتم سمت کمدم و مانتوۍ زرشکے رنگے که نسبتا بلندیش تا زیر زانوم بود پوشیدم
یه شلوار تقریبا همرنگش رو انتخاب کردم و شال همرنگشو انداختم رو سرم ؛ بعد از آماده شدن از اتاقم اومدم بیرون که دیدم رها آمادست و جلوۍ آینه در حال کار کردن روی صورتش بود ..
وضع صورتش خیلی اقتضاح بود موهاشو بالا بست و یه شال انداخت رو سرش ، همه موهاش بیرون بود از نظر من بهتر بود نزاره چون هیچ جاۍ موهاشو نداشت
یه مانتو رنگ جلف و شلوار قد نود !...
خواستم اعتراض کنم و بهش بگم که جایے که میخوایم بریم و کسایے که باهاشون قرار داریم خیلے حساسن و اصلا خوششون نمیاد
ولے میترسیدم ناراحت بشه و کلا نیاد ...
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
خوش آمد به اعضاۍ محترم جدید 🙃🌸
چند روز دیگه یک شگفتانه داریم امیدوارم تا اون موقع همراهیمون کنید ☺️🌱
عباس تا حالا یه نامحرم ندیده بود!
اولین نامحرمے ڪه دید ، ڪه اونم درست ندید..
نامزدش بود..!
دختر عموش..!
به من گف میخام برم برای دختر عموم خاستگاری!
گفتم دیدیش؟
گفت نه واقعا..!!!
عباس خونهی عمو رفت و آمد داشت
دختر عمو رو ندیده بود
ندیده بود برای اینڪه ببینه ڪے رو میخاد برای نامزدی!
این شهید میشه بچههاااا..(:
شهید ینے این!
ینے مراقبِ چشمه همه جا..
اولین نامحرمے ڪه دید ، نامزدش شد!
شهیدعباسدانشگر:)
#صرفاجهتاطلاع . .
برزیلپایتخترقصدنیارتبهیپنج
افسردگیدرجهانایرانپایتخت
سینهزنیبااینهمهبدبختیوگرونی
رتبهیپنجاهاینجاستکهشاعرمیگه
نمیدوننخبرندارنحسینآغاز زندگیه:)
رفقا الحمدلله آقا امام رضا جانمون (ع) یه نگاهی هم به ما کردن و ان شاءالله امروز راهیه مشهدیم ..
به یاد همتون هستم 🌹
ان شاءالله رسیدم حتما یه پخش زنده از حرم آقامون میگیرم
برامون دعا کنید بزرگواران 🌺
اگر این چند روز کم کاری از بنده دیدید به بزرگی خودتون ببخشید 🥀
ان شاءالله بعد از اینکه برگشتم حتما جبران میکنم 🌸
《✨💜》
•❮ #تلنگر ❯🌿•
رفیق جونم!🙂
حواستبہرفیقآتهست؟😶🍃
•[❓]توروبہیادهخدآمیندآزنیا…!
•[❔]شوقِگنــآه؟🙃
گآهیلآزمہبعضیاروپاڪکنیـ (: 👀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات رزمنده مدافع حرم
خاطره خریدن تخم مرغ😅
#طنز_مدافع_حرم
reza-narimani-khosh-be-hale(128).mp3
4.47M
خوشبھ حالشھدا..
•
.
بھترینهاۍ روزگار همانهایـے بودند
که بزرگترینکار غیرقانونۍشان دستـ
بردنـ در شناسنامھ برایِرفتن به جبهہی
جنگ بود ♥️...
بر لبانـت
هر زمانے
خنـده پیدا مےشـود☺️
زندگیام
بیشتر از پیش
زیبـا مے شـود😍
#لبیک_یاخامنه_ای
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا اومدم برات شهید بشم.....😭❤️
عزیزم حسین عزیزم عزیزم......