eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
دࢪ‌حـفـاظـت‌زامـیـࢪم‌عـلے‌خـامنھ‌ا؎🌱 مـیـشـوم‌مـیـثـم‌تـماࢪبـہ‌داࢪم‌بـزنید🖐🏼🔗 🌹 @dokhtaranzeinabi00
سـیدحـسـن‌نصراللّٰہ: حــاج‌‌قاسم در میدان <مـࢪدمیدان> بود💪🏼⛅️ ☔️ @dokhtaranzeinabi00
دࢪ‌حـفـاظـت‌زامـیـࢪم‌عـلے‌خـامنھ‌ا؎🌱 مـیـشـوم‌مـیـثـم‌تـماࢪبـہ‌داࢪم‌بـزنید🖐🏼🔗 🌹 @dokhtaranzeinabi00
سـیدحـسـن‌نصراللّٰہ: حــاج‌‌قاسم در میدان <مـࢪدمیدان> بود💪🏼⛅️ ☔️ @dokhtaranzeinabi00
^💛🌼^ ٺـ‌ــۅانـایےهـات‌ࢪودسـت‌ڪم‌نگیر🙂🙌 💫 🌻 @dokhtaranzeinabi00
[🖤🐚] دیࢪدانسٺیم‌کـه‌دنیامایه‌ی‌تشویش‌ماست(:🙃⛓ 🍁 📿 @dokhtaranzeinabi00
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور یه نگاه به رضا انداختم که بهم نگاه میکرد بعد از مکثے ذوق زده سلام کردم و بغلش کردم ، به راحتے میتونستم تشخیص بدم .. حامد .. وقتے راهنمایے بودم دوستم بود البته یک سال ازمون بزرگتر بود ولے منو رضا و حامد خیلے با هم خوب بودیم ... _سلام بر رفیق نیمه راه ! +واۍ حامدد اصلا تغییر نکردۍ ¡ همونے پسر شیطون و شوخ کلاس اما درسخون .. خوبے ؟ تو کجا اینجا کجا تو حوزه دنبالت میگشتیم تو جایے که یه مدت میگفتے درست نیست پیدات کردیم ! _کجایے حاجے سال آخرمه ها .. با اصرار خانواده من که میدونے چشم دیدن دانشگاه رو ندارم .. هر کسے اومده نابود شد رفت .. اخمے مصنوعے کردمو :+اگر واقعا براۍ درس خوندن بیان دین و ایمانشون ضعیف نمیشه مگر اینکه بخوان ... سرۍ به نشانه تایید تکون داد .. یه نگاه به رضا و گفت :_این همون آقا رضاۍ خودمونه ؟! خندیدمو سر تکون دادم .. رفت سمتش و بغلش کرد و گفت :_شما هنوز همدیگه رو ول نکردین ؟ و بعد شروع کرد به خندیدن .. رضا هنوز تو بهت بود پشتشو چند بارۍ آروم زدم و با خنده گفتم :+در کجاها سیر میکنے مشتے ! به خودش اومد و حامد رو سفت بغل کرد ... روۍ یکے از صندلے هاۍ محوطه نشسته بودیم و در حال صحبت کردن .. +خب آقا حامد ازدواج کردۍ ؟ _حاجے .. +آقاا نگو حاجے .. من حاجے نشدم که .. لیاقت نداشتم .. خندید و زیر لب گفت :_برای من هنوز حاجے هستے ¡.. و با صداۍ عادۍ ادامه داد :_نه حاجے ازدواج چیه من هنوز سنے ندارم ؟؟ +بعلس در جریانم شما تازه ¹⁴ سال سنتونه !.. با این حرفم سه تایے پقے زدیم زیر خنده .. حامد داشت صحبت میکرد که گفتم :+داداشا من میرم با رئیس دانشگاه صحبت کنم رضا !. من میرم .. خندیدمو ادامه دادم :+حرفاتون تموم شد برو ثبت نام کن وقت زیاده .. بلند شدم که برم حامد بلند گفت :_حاجییے خداحافظے یادت رفت .. چشامو کوچیک کردمو :+تازه پیدا کردم برات دارم آقا حامد .. زیر لب رو به رضا با خنده گفت :_اوه اوه .. حاجے غلط کردم .. خندیدمو به راهم ادامه دادم ، به طرف در اتاق مدیریت رفتم و در زدم که با اجازه‌اۍ که داد وارد شدم .. یک خانمے هم رو به روۍ میز کار آقاۍ رحمتے نشسته بودند :+سلام علیکم _سلام آقاۍ کرامتے عزیز برای ثبت نام اومدید درسته ! با این حرفشون اون خانم از جاش بلند شد و روشو کرد سمتم ، انقدر این حرکتش ناگهانے و اتفاقے بود که نگاشون کردم .. باورم نمیشد این همون آیـه خانم بود !... ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
_
سالگرد شهادتت مبارک داداش :) ولی ما رو یادت نره خیلی محتاج دعای توییم..!
هدایت شده از پشـت‌جبــهہ
https://harfeto.timefriend.net/16424210106162 رفقا لینک ناشناسمون تغییر کرده 😉🌳 مثل همیشه منتظر حضور گرمتون در ناشناس ها هستیم ☺️🌱