• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت65
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
بعد از گفتن این حرف به طرف بیمارستان رفت ..
مثلا اونده بودۍ دلدارۍ بدۍ !
الان چیکار کردۍ ؟؟
بدترش کردۍ .. دیگه حتے نمیخواد اسمتو جلوش بیارن ..
اصلا .. اصلا چرا اینطورۍ شد ؟
کیفم رو محکم تر گرفتم و وارد بیمارستان شدم ..
……
﴿مجتبے﴾
آیـه خانم هم تو این موقعیت بهرانے اومده بود و شده بود .. استغفرالله
موندم تو دو راهے ..
ولے چرا این فکر ها رو در مورد من کرد !
مگه من چیکار کرده بودم که باعث شد اینطورۍ فکر کنه !
خدایا نمیخوام کسے از من چیز بدۍ بخاطر داشته باشه هر چیزۍ هست خودت درستش کن ..
با دیدن بیمارستان دوباره داغ از دست دادن مامان و مـ..ـائده .. الهے فدات بشم آبجے کوچولوۍ من ...
الهے قربونت برم کجا رفتے ..
نگفتے داداش نا لایقت دلش برات تنگ میشه ..
نگفتے نمیتونه بدون خانواده اش زندگے کنه ؟..
مامان جان مگه نگفتے میخواۍ دامادیمو ببینے ؟!
ها نگفتے ؟؟
خدایا من خواهر جوونمو لحظه آخر سپرده بودم دست خودت .. یادته ؟
خدایا خواهش میکنم خواهرمو بهم برگردون ؛ اصلا هر چے شما بگے ..
من که تو این ²⁴ سال رو حرف شما حرفے نزدم ..
اصلا من .. من نمیرم سوریه .. خوبه !
میخواۍ قیدش رو بزنم ..
اگه لیاقت ندارم بهم بگو .. خواهش میکنم یه طورۍ بهم بفهمون ..
فقط خواهرمو بهم برگردون . چون میدونم مادر عزیزم نمیتونه برگرده ..
هم بیماری زمینه اۍ داشته و هم .. هم دو شب پیش ..
یادته وقتے فهمید تصمیمم جدیه خودش سر سجاده اش دعا کرده بود ..
دعا کرده بود قبل اینکه .. قبل اینکه ..
پسرش بمیره خودش .. خودش !..
آرزوشو برآورده کردۍ ؟
یعنے قراره منم همراش برم یا اینم امتحانه ؟!
با چشم هاۍ اشکے وارد بیمارستان شدم که دیدم چند پرستار با تخت خالے به همراه حیدر دارن به سمت درۍ که بالاش نوشته شده بود سردخونه میدوند ..
اسم سردخونه میومد تنم میلرزید ..
آخه مادر و خواهرم رو ..
مبهوت به حیدر که حالا با خوشحالے و چهره اۍ وصف نشدنے بهم نگاه میکرد خیره شدم ..
چرا میخنده !؟
نکنه دیوونه شده ؟
با این حرفم که جنگ و جدال با خودم بودم حیدر به سمتم دوید و با نفس نفس گفت :_داداش یه خبر خوب .. خوب که چه عرض کنم معجزه ..
با بهت بهش نگاه کردم که ادامه داد :_خواهرتون !
چشام درشت شد :+خواهرم چے ؟ حیدر لب باز کن ببینم چے میگے !
خندید :_یکے از پرستار ها براۍ تحویل یکے از خانم هایے که فوت کرده بود رفتن که دیدن کاورۍ که خواهرتون بودن رو بخار برداشته .. و دیدن که خواهرتون نفس میکشن ..
با تعجب به لب و صورت حیدر نگاه میکردم تا ببینم شوخے میکنه یا نه ؟
وقتے چیزۍ دستگیرم نشد بدون در نظر گرفتن جایے که بودم براۍ اولین بار به روۍ رفیقم .. داداشم داد زدم :+حیدر الان وقت شوخے نیست خب ؟!
چهره اش در هم شد :_چے میگے .. میگم ..
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● .. چادری شدن دختران ..
توسط خواهر شهید ابراهیم هادی و مادر شهید بهروز صبوری🌱
#دهه_فجر
#امام_زمان
『@dokhtaranzeinabi00』
💔
همیشه توی خوابم صحن و سراتو مےبینم
یه بوسه خیالی، از ضریحِ تو مےچینم
حرم شده خواب هر شبم
حسین حسینه رو لبم
بخاطر دوری از حرم
دلـــــــــگیرم
#ازدورسلام
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 🥀
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#دهه_فجر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدونــــــــــ شرح خودٺون ببینین🙂💔
「🌿🌸」
- چـونحجـابدآری...¦••
هـروقـتدلـتگرفـتباطعنـہهـا...🙃💔¦••
قـرآنروبـازڪن.. ¦••
وسـورهمطـففیـنرونـگاهڪن...🌱¦••
آنـانڪهآنروزبـهتـومۍخندنـدفردا
گـریانـندوتـوخنـدان...🙂❤️¦
#چادرانھ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقاکھ توخورشید زمینے وزمانے🌿
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
حقاکھ توخورشید زمینے وزمانے🌿
نھ طبق عادت دوستت دارم،نھ بھ حکم سنت، همه چیزبنا برفطرت است،خوبها دوست داشتنے اند ...
✿⃟🪴✦
براے«چـــادر»🦋🌊
بایدبہآسماننگاہڪرد⛅️
براےچادروحجابت🌜🌸
بہڪنایہاطرافیانت🌱
نگاہنڪن🤗👀
«آسمانےشدن»بهاءدارد🍁🧡
یادتباشد🐣
«بهشت»رابہبهاءمیدهند🖇
نہبہبهانہ✖
#چادࢪانہ💝
#بدون_تعارف🙌🏼
@dokhtaranzeinabi00
⭕️ تفحص پیکر مطهر بیسیمچی
گردان کمیل😭
شهید سید مرتضیرضاقدیری به همراه بیسیمش، بعد از ۳۹ سال📞
🔹 آخرین جملهای که این شهید پشت همین بی سیمی که پیدا شده، خطاب به شهید حاج محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷، «آب نیست، غذا نیست، مهماتمان تمام شده، بعثیها داخل کانال شدند و به همه تیر خلاص میزنند. من باید بروم، سلام ما را به امام برسانید بگویید حسینوار جنگیدیم و حسینوار شهید شدیم:/💔😔
#شهید_سید_مرتضی_رضا_قدیری🍂
@dokhtaranzeinabi00
آنانهَمِہاَز
تَبارِیـاࢪانبودَند. . . !💚
رَفَتنــدوَلے
اِدامِہدارَندهَنـوُز . . . :)🕊
جـهادادامہدارد(:🖐🏽🍃
#شہیدجھادمغنیہ📸
#تصویࢪزمینہ🍏
@dokhtaranzeinabi00
#وصیت نامه شهید
سلام بر انبیا و سلام بر اوصیاء الله، سلام بر ائمه طاهرین، سلام بر امام منجى(ع) انسانها، سلام بر نایب برحقش، امام خمینى، این ابراهیم زمان، این بت شکن قرن و این ابوذر زمان. حال که به جبهه رفته، پاى در چکمه میکنم و سینه دشمن را نشانه میروم - نه به خاطر کینه و خشم - بلکه براى احیاى دین و صدور انقلاب اسلامیم، از خداى بزرگ میخواهم که در این راه مرا یارى کرده، هر گلولهاى که بر من اصابت میکند، گامى باشد به سوى اللّه. از خداوند میخواهم که در این راه بر من قدرت و صبر عنایت فرماید. سلام بر پدر و مادر مهربانم، که براى من سالها زحمت کشیدهاند و در این راه مرا یارى نمودهاند. از خداوند میخواهم که به آنها صبرى عظیم و اجرى جزیل عنایت فرماید. و از پدر و مادرم میخواهم بعد از شهادتم لباس عزا بر تن نکنند و خدا را شکر کنند که فرزند آنها در این راه شهید شده است.
#شهید_محسن_مهردادی
#وصیت_نامه
#بدون تعارف 🚫
محبت کن ....
تا امام زمان بهت محبت کنه
تو فکر میکنی فقط دعای ندبه باید بخونی
تا اقا نگات کنه!؟
فکر میکنی باید حسینه بری حتما ؟!
نه بزرگوار..
خیلی از من وشما حسینمون
مادرمونه ،پدرمونه، فقیر طایفمونه، قوممونه ، همسایمونه ....
اینجوریاست..🚶♂
والبته که منتظر گناهی نمی کند ☝️
#تلنگر
از شهدا به شما
الو............📞
صدامونو میشنوید!؟؟؟....
قرارمون این نبود.........🤔
قرارمون بی حجابی نبود...
بی غیرتی نبود...💔🥀
قرارشد بعداز ماها
《راهمون》روادامه بدید...👊
امادارید《راحت》ادامه میدید....😳😔
چفیه هامون خونی شد
تاچادرتون خاکی نشه....😉
عکس ماهارو میبینید...
ولی❌عکس ما عمل میکنید...
ماشهید نشدیم که مرغ ومیوه ارزون بشه...
ماشهید شدیم که بی حیایی اروزن نشه....😌
حرف اخر:
این رسمش نبود🥀
حواسمون به کارایی که میکنیم باشه
حرف دل...
#باشهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخت است
محسن مهردادی، پانزدهم بهمن 1341، در شهرستان قزوین به دنیا آمد. پدرش غلام ، خواربار فروش بود و مادرش ربابه نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته مکانیک درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هشتم آبان 1360، در مهاباد هنگام درگیری با گروههای ضد انقلاب وقتی فقط 19 سال سن داشت بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
#شهید_محسن_مهردادی
#زندگی_نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
برسد به دست آن عزیز دلتنگ
.
هوای گرم
پیاده روی
پرچم عراق
جوراب های پاره
اشک
روضه
کودکان عراقی
نوای ماء البارد
موکب
آشفتگی
بی قراری
دلتنگی
شلوغی
ازدحام
پل اول
درد
کفش های داغون شده
پل دوم
پاهای خونی
هق هق
زمزمه لبیک یا حسین
وصال :))))))
.
از ته قلبم برات میخوام تو این مسیر قدم برداری و معجزات آقامون رو به چشم ببینی :)
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
. برسد به دست آن عزیز دلتنگ . هوای گرم پیاده روی پرچم عراق جوراب های پاره اشک روضه کودکان عرا
آرزویےکهخودمدارمبخاطرشنابودمیشم :)
یعنےواقعالیاقتندارم !..
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
آرزویےکهخودمدارمبخاطرشنابودمیشم :) یعنےواقعالیاقتندارم !..
حـٰآلِبُحـرآنۍِمَـنبـٰآحَـرَمآرآمشَـوَد
بِطَـلَبڪَربُبَـلآتـٰآدِلِمَـنرآمشَـوَد💔"!