eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ‌پناهیان‌به‌سوال‌یک‌جوان: چجوری‌ازشرشهوت‌جنسی‌خلاص‌بشم؟! -استادپناهیان ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
چون‌آتَـش‌فِـراقِ‌تـوراآزمـودِھ‌اَم خُوف‌اَزعذآب‌سَخـت‌جھنّـم‌نمۍڪُنم...💔 🥀.. ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور حدودا پنج روزۍ از نبود مجتبے میگذشتو من خیره به صفحه گوشیم منتظر تماسش بودم .. تو این پنج روز فقط یکبار زنگ زد که اونم بخاطر اینکه دور و اطرافش شلوغ بود دقیقه زیادۍ از مکالمه‌امون نگذشته بود که مجبور بود قطع کنه ! تو این چند روز مردمو زنده شدم .. هر روز نگاهم به گوشیه و تنها تو اتاق مجتبے یه گوشه کز میکنم .. مامان و بابا هم خیلے اصرار میکردن که بیا خونه تا یکم روحیه ات عوض بشه .. دوست نداشتم با این حالم اذیتشون کنم .. به سختے بلند شدم .. این چند روز انقدر بد گذشت که احساس میکردم وقتے از جام تکون میخورم حالت تهوع دارم .. لباسامو پوشیدمو ، چادرمو انداختم رو سرم ¡ از اتاق اومدم بیرون که دیدم مائده قرآن به دست روۍ مبل نشسته و با ورود من سرشو بلند کردو سعے میکرد نگرانیشو پنهون کنه .. با لبخند گفتم :+سلام عزیزم ، صبحت بخیر ! _سلام خانم خوشگله ؛ صبح تو ام بخیر .. دیشب خوب خوابیدۍ ؟.. چه سوال دردآورۍ .. خب معلومه که خوب نخوابیدم !.. اما برا اینکه ناراحت نشه گفتم :+هے .. بد نبود .. همونطور که به طرف آشپزخونه حرکت میکردم تقریبا بلند گفتم :+مائده جان ، من قراره برم خونه بابا اینام ، معلوم نیست کے برگردم .. براۍ نهار منتظر من نمونین .. یه لیوان برداشتمو نصفشو آب ریختم .. اونم بلند گفت :_باشه عزیزم .. با اتمام حرف مائده آهنگ زنگ گوشیم بلند شد .. مداحے بود که مجتبے خونده بود ! نمیدونم خودمو چطورۍ رسوندم به گوشے .. به امید اینکه مجتبے باشه اما . . حیدر بود .. انگار بو برده بود که قراره بیام خونه که زنگ زد .. مائده مشتاقانه منتظر بود تا جواب بدم ، آروم گفتم :+داداشمه .. سرشو به نشانه تایید تکون داد وصل کردمو جواب دادم :+جانم ؟ سلام ! _سلام .. آبجے درو باز کن دم درم .. یه نگاه به آیفون انداختمو :+داداش برا چے اومدۍ ؟ _باز کن برات میگم .. درو باز کردمو رفتم پایین .. حال اونم دست کمے از من نداشت !.. _اومدم ببرمت خونه .. مامان اینا منتظرن .. لبخندۍ زدم :+خودم داشتم میومدم .. _عه خب پس بیا بریم .. اومدم چیزۍ بگم که صداۍ مائده باعث شد برگردم به عقب :_سلام خوش اومدین بفرمایید .. این دوتا یه جورۍ مشکوک بودن ، نکنه اینا هم دلشون گیرِ همه !. حیدر هم اصلا بدون اینکه نگاه کنه ، مودبانه گفت :_سلام ، ممنونم مزاحم نمیشم . . _خواهش میکنم مراحمید ، بفرمایید رو به مائده گفتم :+عزیزم شرمنده دیرمون شده ، چند جایے کار داریم .. چهره اش پکر شد که حیدر ادامه داد :_ان شاءالله یه روز دیگه مزاحمتون میشیم ؛ خدانگهدار .. ازش خداحافظے کردمو سوار ماشین شدم .. تا خونه راه زیادۍ نبود شاید ده دقیقه یا یک ربع ! وقتے رسیدیم حیدر زودتر پیاده شد و همونطور که از پله ها بالا میرفت گفت :_یه سرۍ وسایل خریدم برا خونه بے زحمت بیارشون . . تعجب کردم ، براۍ اولین بارۍ بود که اینطورۍ میگفت .. آخه عادت نداشت این مدل کارهارو به من بسپاره .! در صندوق ماشین رو باز کردم ، یکسرۍ میوه و چیزهاۍ دیگه براۍ خونه بود .. برشون داشتمو کفشامو درآوردم .. درو که باز کردم دیدم خونه خلوته ، هیچ کسے نبود ! پس حیدر کجاست ¡ درو پشت سرم بستمو بسته هارو گذاشتن داخل آشپزخونه .. همینکه از آشپزخونه اومدم بیرون دیدم که مامان و بابا و حیدر خوشحال و کیک به دست اومدن سمتم .. شک شده به کارهاشون نگاه میکردم .. کیک و این همه خوشحالے براۍ چیه ؟ یکم فکر کردم ، بعد از یه مدت که همونطور وایستاده بودم تازه فهمیدم امروز روز تولدمه ! یعنے من روز تولدمو یادم رفته بود ¡ مگه ممکنه من یادم رفته باشه !.. منے که یک ماه مونده به تولدم کلے ذوق داشتم ..! و خوشحال از اینکه همراه رفقا میرفتیم بیرون .. خندیدمو رفتم نشستم رو کاناپه .. خانواده ام تمام تلاششون رو میکردن تا یه لبخند بیارن رو لبم .. میدونستم برا خودشون هم سخته ، تحمل کردن این حالو روز من !.. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
به‌نام‌خدای‌دلتنگ‌ها♥️
قبل‌فعالیت‌ڪانال‌یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق🙂🌱 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
🌱 +شهادٺ یعنے؛ زندگے ڪن،اما! فقط‌براے خدا...♡ اگرشهادت میخواهید زندگے ڪنید فقط ‌برای‌ خــدا...☝️🏻 . . ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
••🌱🌼•• در حصار چادر خود در امانے تا ابد قدر ایـن‌ ارثیـه‌ را باید بدانے تا ابـد پاڪ بودن‌ اولین‌ شرط‌ است میخواهے اگر در پناھِ چادر زهــراۜ بمانے تا ابد😌🌸.. ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
دلمون‌لک‌زده‌برا‌دوباره‌دیدن‌حرمت.. رضا‌جان‌قبل‌اربعین‌یه‌نگاهی‌هم‌به‌ماکن💔 🌸 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
_ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هنࢪوعلم‌وسیـٰاست،همـھ‌خوبندولـے؛ اۍبھ‌قربـٰانِ‌همـٰانـےڪھ‌ࢪفـٰاقٺ بلداسٺ...シ♡ ‌‌‌ 💚 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿