هدایت شده از 『 دختࢪاݩ زینبـے 』
قبلفعالیتڪانالیهچند،دقیقہبیشتر
طولنمیکشہبجاشبہحرفرهبرت
احترامگذاشتےرفیق🙂🌱
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
#تلنگر🌱
+شهادٺ یعنے؛
زندگے ڪن،اما!
فقطبراے خدا...♡
اگرشهادت میخواهید
زندگے ڪنید
فقط برای خــدا...☝️🏻
#شهیدبابکنوری
.
.
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
••🌱🌼••
در حصار چادر خود در امانے تا ابد
قدر ایـن ارثیـه را باید بدانے تا ابـد
پاڪ بودن اولین شرط است
میخواهے اگر در پناھِ
چادر زهــراۜ بمانے تا ابد😌🌸..
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
دلمونلکزدهبرادوبارهدیدنحرمت..
رضاجانقبلاربعینیهنگاهیهمبهماکن💔
#والیپر🌸
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
_
هنࢪوعلموسیـٰاست،همـھخوبندولـے؛
اۍبھقربـٰانِهمـٰانـےڪھࢪفـٰاقٺ بلداسٺ...シ♡
#رفیقانه ✨
#سلام_فرمانده 💚
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بدونتعارف . .
شھداهدفشونشھادتنبود . .!
هدفشونبندهخوببودنبود . .
اونــٰامسیردرستوانتخابڪردنوبینراهشھادت
بھشوندادهشد꧇)
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرق میکنه…
کی مذاکره کنه؟😂✌️🏻
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقطیهماهجیرهشونونده😅🖐🏼
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
رفقا یه عزیزی اطلاع دادن متاسفانه یکی از آشناهاشون فوت کردند 💔
هر چقدر در توانتون هست براشون فاتحه قرآن یا نماز بخونید ..
تشکر
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت153
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
یکم فکر کردم ، بعد از یه مدت که همونطور وایستاده بودم تازه فهمیدم امروز روز تولدمه !
یعنے من روز تولدمو یادم رفته بود ¡
منے که یک ماه مونده به تولدم کلے ذوق داشتم ..!
تلخ خندیدمو رفتم نشستم رو کاناپه ..
خانواده ام تمام تلاششون رو میکردن تا یه لبخند بیارن رو لبم ..
میدونستم برا خودشون هم سخته ، تحمل کردن این حالو روز من !..
داداش اومد نشست کنارم ، دیدم یه کیک کوچیکتر از اون کیک رو به روم دستشه ..
یه طور خاصے نگام میکرد که تازه دوهزاریم افتاد که میخواد چیکار کنه ..!
تا اومدم فرار کنم کیک زد تو صورتم ..
خیلے از این کار بدم میومد . .
دقیقا رفیقا هم اینکارو انجام میدادنو کسے که کفرۍ میشد من بودم ..
غر غر کنان بلند و کشدار گفتم :+داداششش ..
زد زیر خنده ، هنوز اون شیطنت بچگیش تو وجودش بود ..
…
رفتم صورتمو شستمو برگشتم سر جاۍ قبلیم ..
زیر چشمے نگام میکردو ریز میخندید که اگه به طرفش حمله ور شدم فرار کنه ..
چشم غرهۍ مصنوعے بهش انداختم که باعث شد بیشتر بخنده ..
مامان اینا تبریک و روبوسے کردنو مشغول کیک خوردن بودیم که دیدم حیدر بلند شد ..
رفت تو اتاقو کادو به دست اومد سمتم ..
_بفرمایید خانم خوشگله ..
اخمے کردمو :+چے خریدۍ واسم ؟
خندیدو :_خب خودت بازش کن ..
از دستش گرفتمو آروم سرشو بوسیدم ..
+ممنونم داداشے ..
چشاشو رو هم گذاشتو لبخندۍ زد ..
بابا هم کادوشو به طرفم گرفت که برداشتمو بغلش کردم ..
+ممنونم بابا جونم .. همچنین مامان خانم ..
با این حرفم همه خندیدن ..
کادوۍ حیدر رو باز کردم که دیدم پک کامل قرآن و سجاده و .. چیزهاۍ فانتزیه دخترونه اس ..
منم که عاشق این چیزا ؛ ذوق زده رو بهش گفتم :+واۍ ممنونم داداشے ..
_خواهش میکنم آبجے جون ..
از این مدل صحبتش خنده ام گرفت ..
دست بردم کادویے که بابا و مامان خریدن رو باز کنم ..
دستبند طلا بود ..
خوشحال از این بابت دوباره هردوشون رو بغل کردمو چند بارۍ تشکر کردم ..
جاۍ یکے خیلے خالے بود !
اولین تولدم بعد از وصال ما ، نبود ..
روزۍ که براۍ هر کسے آرزوعه تا کنار همسرش باشه ..
مشغول صحبت بودیم که گوشیم زنگ خورد
همه نگاه ها چرخید سمت من ..
گوشے رو برداشتمو با دیدن اسمے که افتاد روش قلبم به تپش افتاد ..
مجتبام بود ..
لبخندۍ زدمو سریع بلند شدمو رفتم تو اتاقم ..
وصلش کردم ..
صداۍ نفس هاۍ تند و سریعش میومد ..!
حرفے نزدم که گفت :_خانمم صدامو دارۍ ؟ الو !
با شنیدن صداش احساس کردم تمام دنیا رو بهم دادن ..''
انقدر خوشحال بودم که فقط تونستم بگم :+سلام ..
نفس عمیقے کشیدو :_سلام به روۍ ماهت .. خوبے ؟
+تو چے خوبے !
حالت خوبه ؟
از پشت گوشے خندیدو :_بلهه عالیم .. راستے ..
با شنیدن صداش انگار لال شده بودمو نمیتونستم حرفے بزنم به سختے گفتم :+خداروشکر ، جانم ؟
_تولدت مبارک ..
لبخند دندون نمایے زدم ..
پس یادش بوده !
+ممنونم .. میگم .. خیلے نامردیا ..
جدۍ شدو :_عه چرا ؟
+اولین تولدم که باید با هم باشیمو بریم بیرون ، اما تو نیستے !
_شرمنده ام بخدا .. ولے وقتے اومدم حتما جبران میکنم .. باشه ؟
+اوهوم باشه ..
_قول میدم وقتے برگشتم یه کادوۍ خیلے بزرگ برات بگیرم ..
خندیدمو :+کادو نمیخوام ، فقط زودتر برگرد .. از صدتا کادو برام بالاتره ..
_به روۍ چشم ..
+مواظب خودت باش سرما نخوریا ..
_اونم به روۍ چشم ..
بعد از مکث کوتاهے گفت :_تو این چند روز رفتے سر قبر اون شهید ؟
+اومم راستش نه ..
_امروز حتما برو ، باشه !
+چشم ..
از پشت گوشے یکے بلند اسمشو صدا زد ..
اونم بلند گفت :_الان میام ..
با استرس گفتم :+مجتبے اتفاقے افتاده ؟
+نه عزیزم فقط من باید برم .. مواظب خودت باش .. باز برات زنگ میزنم ..
لبخندۍ از سر رضایت زدمو خداحافظے کردم که یهو ....
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
هدایت شده از 『 دختࢪاݩ زینبـے 』
قبلفعالیتڪانالیهچند،دقیقہبیشتر
طولنمیکشہبجاشبہحرفرهبرت
احترامگذاشتےرفیق🙂🌱
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
#تلنگر❗️
این گناه های کوچیک
مثل همون سنگ ریزه هاییه
که تو کفش گیر میکنه؛
نمیزاره راه بری !
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
حاج قاسممیگفت:
حتیاگہیـهدرصداحتمـالبِـدیڪہ
یـهنفر یهروزیبرگـردهوتوبہکنـه ..
حـقنداریراجبشقضاوتڪنۍ!
قضاوتفقطڪارخداست☝🏽!
فلذاحواسمـونباشہッ
#حاجقاسم💔
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
زیباۍ من😌
تویے ڪہ حال مࢪا میفهمے ❤️
مثل آن وقتـ ڪہ به تو گفتم :
دوست داࢪم زیر باروݩ دستانت ࢪا بگیࢪم و قدم بزنیم و دࢪ
همان لحظہ ماشینے بر ما آب بپاشد 😂
و مانند موش آب کشیده شویم😍
و تو هم با لبخند حࢪف
مࢪا تایید کردۍ و گفتے زیبا تر از
این نمیشود 😌
رفیق جانم
#رفیقانه♥️
#رفیق_طورۍ🌸
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
「🌿🌸」
- چـونحجـابدآری...¦••
هـروقـتدلـتگرفـتباطعنـہهـا...🙃💔¦••
قـرآنروبـازڪن.. ¦••
وسـورهمطـففیـنرونـگاهڪن...🌱¦••
آنـانڪهآنروزبـهتـومۍخندنـدفردا
گـریانـندوتـوخنـدان...🙂❤️¦
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
رفقاۍ عزیزۍ که جدیدا به جمع ما پیوستین ، خیلے خوش آمدید ..♥️🌿
این کانال ناشناسمونه ↯
@jebhe00
اگرکارۍداشتیددرخدمتم!..
امیدوارمهمیشهدرکنارمونباشیدوهمراهیمونکنید😉🌸
📰پوستر/عروج پروانهها
۶ذي الحجه سالروز شهادت زائران خانه خدا (درسال۱۳۶۶) بدست آل سعود جنایتکار
بر اثر این یورش بیرحمانه در خانه امن الهی، چهارصد نفر از حجّاج ایرانی به شهادت رسیده و بیش از هزار نفر نیز زخمی شدند💔
#شهادت_زائران_خانه_خدا🕊
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
「♥️」
💗 ⃟¦🖇➺••#چآدرآنہ
سخنازعشقاست♥️🌱
بـحـثسـادها؎نیسـت...🔒
یڪبارفقطتواورابھسرڪرد؎!!!🌻
یڪعمرشد؎دلبستھودلدارش...
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
رفقا یه دختر خانمے که عضو همین کانال هم بودن فوت کردن 💔 در حد توانتون فاتحه و قرآن بخونید ..
ممنون از شما دختراۍ زینبے ♥️