『 دختࢪاݩ زینبـے 』
به قول شهیدمهدےرجب بیگی: ما از نبودن یارانمان رنج نمیبریم! بلکه از بودن خود در رنجیم...🙃💔 #شھیدس
#سخن_شهید 📋🖇
___________________
انقلاب بیش از هرچیز برای ما یك ابتلای الهی و یك آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان این ابتلا باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنهها با خلوص و شهامت بایستیم و از طولانی شدن این ابتلا و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینكه خود را از قید آلودگیهای شركین و وابستگیها، پاك و خالص میكنیم، انقلابمان و حركت امت شهیدپرور، عمیق تر و استوارتر میشود و از انحراف و شكست مصون میماند.
|بخشیازوصیتنامه|
#شھیدسیدمحمدجهانآرا
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
به قول شهیدمهدےرجب بیگی: ما از نبودن یارانمان رنج نمیبریم! بلکه از بودن خود در رنجیم...🙃💔 #شھیدس
#خاطره_شهید 📖🖇
___________________
دامادم میگوید شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه های بسیجی با او همکلام میشود از او میپرسد جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب میدهد پاسداری است مثل تو، او میگوید نه جهان آرا 45 روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب میدهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است، فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی اش راهی اتاق فرماندهی میشود میبیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است
.( به روایت پدر شهید )
#شھیدسیدمحمدجهانآرا
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
به قول شهیدمهدےرجب بیگی: ما از نبودن یارانمان رنج نمیبریم! بلکه از بودن خود در رنجیم...🙃💔 #شھیدس
#معرفی_شهید 🌐🖇
________________________
نام: سیدمحمدعلیجهانآرا
محلتولد: خرمشهر
تاریختولد: ۱۳۲۳/۰۶/۰۹
تاریخشهادت: ۱۳۶۰/۰۷/۰۷
محلشهادت: کهریزک،تهران
آدرسمزار: بهشتزهرایتهران
وضعیتتاهل: مجرد
دورانانقلاب:👇🏻🌿
محمد جهانآرا در خرمشهر به دنیا آمد.در سال ۱۳۴۸ تحت تأثیر جنبش اسلامی به رهبری روحالله خمینی همراه عدهای از دوستاناش وارد مبارزات سیاسی علیه دولت محمدرضا پهلوی شد و گروه الله اکبر را راهاندازی کرد. در اواخر سال ۱۳۴۹ همراه برادرش به عضویت گروه مخفی سازمان حزبالله خرمشهر درآمد. در سال ۱۳۵۱ توسط اعضای گروه ساواک شناسایی شد و تمام اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. در جریان این دستگیری، محمد جهانآرا به به علت سن کم، تنها یک سال زندان محکوم و به زندان اهواز منتقل شد.
فرماندهی:👇🏻🌿
وی در سال ۱۳۵۸ فرماندهی سپاه پاسداران خرمشهر را به عهده گرفت و همزمان جهاد سازندگی خرمشهر را نیز پایهگذاری کرد. با شروع جنگ ایران و عراق، در کنار مردم این شهر، از خرمشهر دفاع کرد. بعد از سقوط، خرمشهر و عزل ابوالحسن بنیصدر از سمت فرمانده کل قوا، مرحله جدیدی از جنگ ایران و عراق آغاز شد، که در پی آن، محاصره آبادان شکسته و این شهر در تاریخ ۱۹ مهر ۱۳۶۰ توسط نیروهای ایرانی، آزاد گردید.
شهادت:👇🏻🌿
به دنبال بازپسگیری آبادان از نیروهای ارتش عراق، در تاریخ ۷ مهر ۱۳۶۰ محمد جهانآرا و تعدادی از فرماندهان، راهی تهران شدند، تا گزارش عملکرد نیروهای ایرانی را به رهبر وقت جمهوری اسلامی؛ امام خمینی بدهند، اما در میانه راه، بر اثر سقوط هواپیمای حامل آنها در پرواز هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش تمامی سرنشینان، که جهانآرا نیز از جمله آنها بود،به شهادت رسیدند. به گفته هوشنگ صمدی، از فرماندهان نیروی دریایی ارتش، در زمان جنگ ایران و عراق این هواپیما نه بر اثر سانحه، بلکه بر اثر شلیک پدافند و برخورد موشک ضدهوایی به آن، سقوط کرد.
#شھیدسیدمحمدجهانآرا
شباۍقدرھمرسید.!
شباۍقدرۍڪہ ..
گفتۍبخونمتتااجابتمڪنۍ:)
آخـدا...
منمهمونبندتمڪہیہسالپیشتو همینشباومدگفتمیخوامبرم ڪربلا...
منهمونبندتمڪہتوخوب میشناسیشوخودشخودشو نمیشناسـہ..!
منهمونیمڪہبایہدنیادلتنگۍ امشباومدھدرخونتتاارومشڪنۍ•🥀••
همونیمڪہوقتۍبہسالۍڪہگذشتفڪر
میڪنہعرقشرمرو پیشونۍقلبشمیشینہ ...
الهــۍازچۍبگم،ازگناھـامیاازدلتنگیامـ!😢•
گناهـامزیادنازڪدومشونبگمـ؟!😭•
#انقَدزیادنڪہ...
امشبومیخوامیہجوردیگـہصداتبزنم🤲•
#الٰھــۍالعَفو...
#الٰھــۍالعَفو...
ببخشبنــدھۍروسیاھتو😞•
#مندلتنگمـ ..!
بیایہزرھازدلتنگیامبگمـ 🥀•
خــدادیدۍنرفتمڪربلا..!؟🥀•
خــدادیدۍشباربعینشبتاصبح متنظربودمبگنبریدڪربلا.؟!
خــدایادیدۍآقامنیومـد.؟!
خـدایادیدۍچقدردلتنگۍڪشیدم.!؟
میگنبغضمڪہبارونبشھ ..
بہحرمتتڪتڪدونہقطرہهاشآمین
میگۍ ..:)
میگناشڪامجوهـرخودڪاریہڪہ
میخواۍباهاسرنوشتامسالمـوبنویسۍ ..:)
خــ💛ــدایاماامیدداشتیمـ
ڪہمیریمڪربلا..
شبقــدرڪہشددستخالۍنیستیمـ؛
میگیمرفتیمزیارتالحُسیڹ..!
ولۍالانـ ..
پوچوخالۍاومدیمدرخونہۍنگاھت..😞•
تنھــاچیزۍڪہاوردیم؛
بارسنگیـنگناھِ🥀•
ولۍامیـددارمــ
منطُروبخشندھخوندمتو..
میدونمحواستهستـوقشنگاینعبد
نالایقتومۍبخشۍ..🌻••
آخــہخـدا..
بھشتپرازاونگناھڪارایہڪہ
بھتامیدداشتنـ ...
امیدداریمحواستبہدلمونـہ..
تاابنملجمشیمـ ..
شمـرنشیمـ ..
تاحرملـہنشیمـ ..
تاعاقبتمونختمبہامامڪشۍنشہ:)
اخایننامردروزھداربود..:)
نمازاولوقتمیخوند ..📿•
حافظوعالمبود ..📖•
ولـۍ..!
#امامشـونشناخت
#دَرِدلشـوبہدنیابازڪرد..🌍•
#میــدونۍ.؟!
تووجودتیاجاۍدنیاستیاجاۍامام!..
اگـہمحبتدنیاروتوقلبتراھبدۍآخر میشـہاین...
نزننامــرد.
نزنبابامــہ.
#نـــــزن...😭•
عشقــمہ..روحــمہ..زندگیــمہ
#نـــــزن...
نزنزهراگوشہۍمسجددارھاشڪ میریزھ ..
نزنزینبشمنتظرشــہ..😭🥀•
هـۍدارمبہایننانجیبمیگمـ ..
#نزنبابامــوسیاھوڪبودشڪردۍ😭•
فڪڪنیہدختربچـہیہگوشـہاۍنشستـہ
ڪہمدامدلششورمیزنـہ!
#ڪہچراباباشنیومد😭•
آهـاۍنانجیبمگـہخودتدخترندارۍ🥀؟!
حالافڪڪنخودآقاوقتۍڪہمیدونہ
دخترشخونوادشمنتظرشہویہاعدھدارنازهر
طرفمیزننش
چـہحسۍدارھ..؟!
میدونمـ
ماناتوانیمنمۍتونیماین #حسیو
ڪہمیگمودرڪڪنیم🥀!
#آخــہآهوسوزیاددارھ..💔•
بیـاامشبـو #شباولقدر
ازخـ💛ـدابخوایمبـہحقامیرالمومنین
بـہحقحسینبنعلۍ
#ظـھورآقامونونزدیڪترڪنن
ڪہ...
دیگہطاقتماطاقشدھ😞•
یارب...
گناهانماروتواینشباۍبزرگتببخشـ🌙•
یـہبغضعجیبۍتوگلومگیرڪردھ..
یہدلتنگۍعجیبۍتودلمـ
دلمیہچیزۍمیخوادمثلخنڪخنڪاۍ
ڪاشۍحرم..!
خدایا
یہڪربلا...
ڪہبدجوردلملڪزدھبیامزیارتالحسین
دردامونزیادھ..🥀••
#دواۍدردامونمڪربلاست..
#اَلٰھُمالزُقناٰڪَربلا
#کپیآزادباذکرنویسنده
#صاعقه✍🏻
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○•
💞 #ݐلاڪ_ݐنـــــہان💞
💠قسمت #هفت
سمانه عصبی به طرف خروجی دانشگاه راه می رفت، که بازویش کشیده شد، عصبی برگشت، که با کسی که بازویش را کشیده، دعوایی کند.
با دیدن صغری ،اخمی کرد و با تشر گفت:
ــ چیه؟چی می خوای😠
صغری که بخاطر اینکه پشت سر سمانه دویده بود، در حالی که نفس نفس می زد گفت:
ــ سرمن داد نزن،با آقای بشیری دعوات شده به من ربطی نداره😕
سمانه_ اسمشو نیار، اینقدر عصبیم که اگه میشد همونجا حسابشو می رسیدم.!😠
صغرا ــ باشه آروم باش، بیا بریم همین کافه روبه روی دانشگاه ،هم یه چیزی بخوریم هم باهم حرف بزنیم🙁
سمانه به علامت پذیرفتن پیشنهاد صغری سرش را تکان داد.
پشت میز نشستند،
صغری بعد از دادن سفارش روبه روی سمانه که خیره به بیرون بود ،نشست؛
صغرا ــ الان حرف بزن،چرا اینقدر عصبی شدی وسط جلسه؟
سمانه ــ چرا عصبی شدم؟ اصلا دیدی چی میگفت...؟ نزدیکه انتخاباته به جای اینکه سعی کنیم جو دانشگاه آروم بمونه اومده برامون برنامه می ریزه چطور وجه ی بقیه نامزدهارو خراب کنیم.😐😠
با رسیدن سفارشات..
سمانه ساکت شد،با دور شدن گارسون روبه صغری گفت:
ــ اصلا اینا به کنار،.. این جلسه مگه مخصوص فعالین بسیج دانشگاه نبود؟؟😐
صغرا ــ خب آره😕
ــ پس این بشیری که یک ماهه عضو شده براچی تو جلسه بود؟😐
ــ نمیدونم حتما قسمت برادرا ازش دعوت کردند، اینقدر خودتو حرص نده😊
سمانه ــ صغری تو چرا این رشته رو انتخاب کردی؟؟😕
صغری که از سوال سمانه تعجب کرد، چند ثانیه فکر کرد و گفت :
ــ نمیدونم شاید به خاطر اینکه تو یک دانشگاه خوب اونم شهر خودم قبول شدم، و اینکه تو هم هستی
ــ اما من وقتی علوم سیاسی انتخاب کردم، دغدغه داشتم، الان #انتخابات نزدیکه، باید #دغدغه تک تک ما انتخابات باشه😊👌
ــ خب چه ربطی به آقای بشیری داره؟؟☹️
ــ همین دیگه،دغدغه ی ما، باید #آروم نگه داشتن دانشگاه باشه، نه برنامه ریزی واسه #تخریب نامزدها.صغری دانشگاه ما تو موقعیت حساسی قرار داره، کاری که بشیری داره انجام میده، #بزرگترین اشتباهه بخصوص که #بااسم_بسیج داره اینکارو میکنه، اگه به کارش ادامه بده،دانشگاه میشه میدون جنگ.😥
ــ نمیدونم چی بگم سمانه،الان که فکر میکنم میبینم حرفای تو درسته ولی چیکار میشه کرد🤷♀
ــ میشه کاری کرد،من عمرا در مقابل این قضیه ساکت بشینم😐✋
ــ حالا بعد در موردش فکر میکنیم،کافیتو بخور یخ کرد😊
سمانه تشکری کرد و کافی را به دهانش نزدیک کرد...
ادامه دارد..
💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده
💠#کپی_باذکرنام_نویسنده
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○•
💞 #ݐلاڪ_ݐنـــــہان💞
💠قسمت #هشت
سمانه ضربه ای به در زد، و با شنیدن "بفرمایید"وارد اتاق شد:
ــ سلام،خسته نباشید
اقای سهرابی ــ سلام خواهرم،بفرمایید
سمانه روی صندلی نشست و گفت؛
ــ خانم احمدی گفتن که با من کار دارید!
سهرابی ــ بله درسته،شما چون قسمت فرهنگی رو به عهده دارید،چندتا کار بوده باید انجام بدید
سمانه ــ بله حتما
سهرابی ــ این چندتا پوستر رو بدید به بچه های خودمون ،بگید ایام انتخابات از اونا استفاده کنن تو تجمعا
سمانه ــ پوسترا چی هستن؟
سهرابی ــ پوسترایی که طراحی کرده بودید و خواستید پوسترشون کنم براتون این یک نمونه برا خودتون،اینا هم بدید بین بچه های دانشگاه
سمانه ــ خیلی ممنون
سهرابی ــ تو این فلش چندتا فایل صوتی هست که روی چندتاcdبزنید و به عنوان کار فرهنگی بین بچه تا پخش کنید، مداحی هستند، یه نمونه هم با پوسترا گذاشتم، که گوش بدید
سمانه با تعجب پرسید:😟
ــ ما خیلی وقته دیگه همچین فعالیت های فرهنگی انجام نمیدیم، به نظرتون برگزاری #جلسات_بصیرتی بهتر از پخش بنر و cdنیست؟؟
ــ شک نکنید که جلسات بهتر هستند اما بخشنامه ای هستش که به دستمون رسیده.
سمانه ــ میتونم ،بخشنامه رو ببینم
آقای سهرابی برای چند لحظه سکوت کرد و بعد سریع گفت:
ــ براتون میفرستم
ــ تشکر،اگه با من کاری ندارید من دیگه برم
ــ بله بفرمایید
سمانه وسایل را برداشت،
و از اتاق خارج شد، پوستر و cd خودش را در اتاقش گذاشت، و از دفتر خارج شد.
با دیدن چند نفر از اعضای بسیج دانشگاه،
پوسترها را به آن ها داد تا بین بقیه پخش کنند، و خودش به کافی نت کنار دانشگاه رساند، و سفارش داد، تا مداحی ها را روی ۹۰تا cd برایش بزند.
ــ کی آماده میشن؟؟
ــ فردا ظهر بیاید تحویل بگیرید
ــ خیلی ممنون
از همان جا تاکسی گرفت،🚕
و به خانه رفت،امروز روز پرمشغله ای بود، سعی کرد تا خانه برای چند لحظه هم که شده، چشمانش را روی هم بگذارد، تا شاید کمی از سوزش چشمانش کاسته شود.
ادامه دارد..
💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده
💠 #کپی_باذکرنام_نویسنده
#نیازمندی!
ـــــ○ـــــ○ـــــ○ـــــ○ـــــ
ازلحاظروحینیازدارم
بشینمپایِروضهاباعبدالله
تاجاییکهتواندارم
بهگناهاییکهکردمو
سادهازشونگذشتماعترافکنم!🚶🏿♀
لباسمشکےبہتنکنین . . .
ازامشباسمانوزمینعذاداره"🖤!
ازامشبدیگہبہلبمومنینخندهنمیشینہ
#بوےسجادهخونینڪسیمیاید!!
دیدید ما یہ سوزن میره تو دستمون چقدر دردمون میاد"!
با این وضع میتونے خودتو بزاری جای امیرمومنین با سَر ضربت خورده💔؟
#آخبمیرمبراتمولآ ...
میگن:
هروقتآبنوشیدےبگویاحسین؏ . .💔
اینروزهاکہآبمیبینیونمیخورےبگو:
یآابوالفضلالعبآس(: !
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ
•••💌🖇
⟦برادر جایټ هݥیشہ دڔ دݪ ݥا خاݪیسٺ🧡🎂⟧
اگڔ اݥڔۅز بۅدے 30 سالہ میشـدۍ🌸
ݩـمیتـوانݥ بگـۅیم {ڪاش بودۍ}...
زیـرا مـیدانݥ رفتݩ آرزویـٺ بود
سـالگـرد زمینۍ شدنـٺ مبارڪ
جهـــادِجاݧ . . .♥️🍃
#دلتنگ_جهاد❥
#شهید_جهاد_مغنیه ↬🕊
「🖤📰」
-
-
واسہبچہبسیجی،خستگیممنوعہ ...!
بہقولحاجاحمدهروقتپرچمقدسرودر انتهایافقگذاشتیبعدشاستراحتڪن(:
#گرفتےچیشددیگھ!🌱
-
-
🌪⃟📓¦⇢ #چریڪی••
🌪⃟📓¦⇢ #عمـآر••
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ