حتی خوشبحال اینا : )!💔

شهادت،به آسمان رفتن نیست؛به خودآمدن است.!🦋🕊

[ #منتظرانه🥀💔] میگما... ای‌کاش‌انقدرکہ‌ترس‌ازگرفتن‌ کروناداریم؛یکمۍهم‌ترس‌از‌نیومدن آقا‌داشتیم:) تیتر‌تموم‌خبرهاشُده‌ڪـرونا هممون‌بہ‌خاطر‌این‌بیمارۍداریم پیشگیرۍمی‌کنیم. ولی‌کدوممون‌تاحالا‌ازگناهمون‌ پیشگیرۍکردیم‌کہ‌دِل‌مـولامون‌نشکنہ‌؟! #وقتشھ‌یه‌تِکونی‌به‌خودمون‌بدیم...!) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

♥️🖇 بسم‌الله‌رفقا:) {ختم‌قرآن‌ڪریم📖} جزءاول‌قرآن‌ڪریم🌱 باصداے‌دلنشین:استادمعتزآقایے🎙 زمان:۳۴دقیقہ🕜 [هروزیڪ‌جزء‌عشق^ـ^🌸] #التماس‌دعا🤲🏻 🌹🌿••⇨@dokhtaranzeinabi00

#به‌وقت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رمـــــــان ♥️🌸

• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° #آیٰـھِ #قسمت104 ✍️بھ قلمِ #خـادم‌الــمهدۍ|میـم . علےجانپور مائده یه نگاه بهم انداختو :_خب اگه راضے نباشه میخواۍ چیکار کنے مثلا ؟ بعد از مکث کوتاهے گفتم :+مجبورت شخصا برمو .. حلالیت بطلبم .. _تو که تقصیرۍ نداشتے !.. +به هر حال .. شاید راضے نباشن ¡ کلافه بلند شدم .. +آبجے من میرم پس لطفا بهش بگو .. خب ! بلند شدو :_سعے خودمو میکنم .. لب زدم :+ممنون .. من دیگه میرم .. سرۍ تکون داد که درو باز کردم .. …… ﴿آیـھ﴾ مجتبے رفت !.. نمیدونم چرا ولے حرکاتش خیلے مشکوک بود .. انگار داشت یه چیزۍ رو مخفے میکرد خیلے هم دستپاچه و کلافه بود ¡ خیلے سعے میکنم باهاش خوش رفتار باشم اما نمیشه .. یه حسے انقدر داره اذیتم میکنه که قلبم ترجیح میده اصلا نبینتش .. با خودم عهد بستم که دیگه باهاش حرف نزنم بعد از اون همه اتفاقات حس میکنم نباید جورۍ باشم که قبلا بودم .. حس میکنم بخاطر اینکارم باید اون دنیا جواب پس بدم .. حس میکنم وقتے نبینمش آروم ترم .. حس میکنم تمام علاقه هام فقط و فقط براۍ یه نفر شده .. دلم نمیخواد به کسے دیگه اۍ فکر کنم .. شاید قلبم به دروغ وانمود کرد که عاشقِ .. شاید اصلا من عاشق نشدم .. اصلا شاید کلا همه چے الکے بوده ، من .. من بچگے کردم .. بعد از حدودا سه ساعت داداش به همراه مجتبے و پدرش رسیدن ؛ سریع وسایلم رو جمع کردم .. مائده رو بغل کردم و سعے کردم جورۍ برم که زیاد تو دید نباشم .. از چهره مائده هم مشخص بود که از این رفتارم تعجب کرده .. کیفم رو گذاشتم رو شونه ام ، رفتم جلو آینه روسریمو درست کردمو از مائده خداحافظے کردم .. که گفت :_کجا میرۍ عزیزم .. صبر کن شاید برادرتون بخواد بیاد بالا .. سریع برگشتم سمتش :+براۍ چے بیاد بالا ؟ اون که اینجا کارۍ نداره ¡ دیدم با تعجب بهم نگاه میکنه گفتم :+نه یعنے منظورم اینه که خانواده ام منتظرن دیرمون شده .. دیگه بریم بهتره .. _آها .. شرمنده .. افتادین تو زحمت .. وقتت هم گرفته شد .. +نه بابا این چه حرفیه .. فعلا خداحافظ درو باز کردمو کفشم رو پوشیدم چادرم رو ، رو سرم سعت کردمو به طرف در خروجے حرکت کردم همین که درو باز کردم دیدم دست مجتبے رو آیفونِ .. با دیدن من سلام کرد .. که جوابشو ندادم آروم گفتم :+ببخشید .. که از جلو در کنار رفت .. از کنارش رد شدم و رسیدم به داداش :+سلام .. _سلام .. چیزۍ شده ؟ +نه .. چے مثلا ! میشه بریم ؟ یه نگاه به مجتبے که خیلے اونورتر پشت من بود نگاه کرد .. که مجبور شدم به پشت نگاه کنم .. که دیدم مجتبے داره به این طرف نگاه میکنه ، بدون اینکه توجه کنم گفتم :+من تو ماشین منتظرم .. اگه میخواۍ خداحافظے کنے یا بالا برۍ برو مجبورت نمیکنم که بیاۍ .. فقط .. اگه میشه سوویچ ماشینو بده .. _از مجتبے خداحافظے کنم .. میام .. دست گذاشت تو جیبش و سوویچ رو در آورد .. ازش گرفتمو رفتم نشستم تو ماشین .. مجتبے و حیدر داشتن با هم حرف میزدن .. که یهو مجتبے به داخل ماشین نگاه کرد .. استرس گرفتمو ضبط ماشین رو روشن کردم که دیدم مداحیه ! ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •

#بدونیم 🖐🏻 موسیقی حرام گوش ندیم ! بعد ها حسرت میخوریم که چرا اون روزمون بخاطر اینکه زمانمون رو صرف موسیقی های حرام و کار های بیهوده کردیم و چرا از خدای خودمون غافل شدیم💔 با گوش دادن موسیقی با مرور زمان .. از خدا و اهل بیت دور میشید 🥀 #به‌خودمون‌بیایم.. 🌹🌿••⇨@dokhtaranzeinabi00

❨به گـوشــیم رفقــا↯❩ https://harfeto.timefriend.net/16466821760111 هـر چی میخــواید بـھ صـورت ناشـناس بـھ گـوشمون برسـونید ^^!..🌿 حرفے ..☺️ انتقادی .. 🤕 پیشنهادی ! 🙃 جوابتـون رو اینجـا میدیـم ⇩ @jebhe00

بسم الرب النور 🌿

خوش آمد به اعضاۍ گل جدیدمون ☺️♥️..

●دعاۍ روز دوم ماه مبارک رمضان 📿 #رمضان .. التماس دعا♥️🌿 🌸🌱••ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ↻••

بدون‌تو‌که‌چتری‌رو‌سرم‌نیست💔 #اللهم‌عجل‌لولیك‌الفرج

همه راهی حرم شدن ولی نوکرت جا مانده 😭 اللهم ارزقنا کربلا شهید حسین معز غلامے✨🌸 #شهیدانــہ🌿 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ｢➜• ᴅᴏᴋʜᴛᴀʀᴀɴᴢᴇɪɴᴀʙɪ00｣

❲ دل‌بی‌تو‌جان‌آمد‌وقت‌استـ‌بازآیـے ! ❳

مجنون نیستے بدانـے ... لیلے تمام قصہ ها حسین بن علےست! :)

یه چند تا صلوات برام میفرستین :) حالمون خوش نیست ..

#قشنگھ_نھ؟!🌱 رَمضـٰان‌عَجب‌ماهۍ‌است خوابیـدَنمان‌عِبـٰادت‌حِساب‌مۍ‌شود نَفـس‌کِشیدنمـٰان‌تَسبیح‌خُداسـت یڪ‌آیہ‌ثَواب‌یک‌خَتـم‌قُرآن‌دارد افطـٰارۍ‌دادن‌بِہ‌یڪ‌نَفر‌ثَواب‌آزاد‌ڪردن‌ یڪ اسیردارد و‌َتَمـٰام‌گناهان‌را‌بِہ‌عِبـٰادت‌وتُوبہ‌ۍ‌تو‌مۍ‌بَخشد وَقتۍ‌خُدا‌میزبـٰان‌مِھمـٰانۍ‌شَود‌مَعلوم‌اسـت سَنگ‌تمـٰام‌مۍ‌گُذارد♥️ #نشࢪحداڪثࢪ؎!

نکات‌کلیدی‌جزء‌دوم قرآن‌کریم🌙🌱 #روز‌دوم‌ماه‌رمضان #قرائت‌جز‌اول‌قرآن #التماس‌دعا

جاۍ دستانِ من خالے :))💔

••📓🖇 #تلنگر⚠️ •°• ڪاࢪگࢪدان دنیا #خـــــداست •°• مهم نیست نقش ما ثروتــ💸ـــمند است یا تنگــ💔ـــدست ســـ💪🏻ــالم است یا بیـــ🤕ــمار ... مهم اینست که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده ...! ✖️ نباید از سخت بودن نقش گله مند بود ✖️ چرا که سخت بودن نقش : نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر هست ... 🌸🌱••⇨@dokhtaranzeinabi00

#تلنگـــــر🌿 یه بزرگـــے میگفــــــت: ماقراره با امام حسین (علیه السلام) محشور بشیم نه مشهور خیلــــے راست میگفــت محبوب‌حسین‌باش نه‌مشهورجماعت!!❗️ #امام_زمان 🌼 ┈┄┅═✾••🌹••✾═┅┄┈ @dokhtaranzeinabi00 ┈┄┅═✾••🌿••✾═┅┄┈

[•🌸•‌] وقتی خدا خودش گفته قطعا بعد از هر سختی آسانی هست ديگه نگران چی هستي؟ به خودش توکل کن((:

♥️🖇 بسم‌الله‌رفقا:) {ختم‌قرآن‌ڪریم📖} جزءدوم‌قرآن‌ڪریم🌱 باصداے‌دلنشین:استادمعتزآقایے🎙 زمان:۳۳دقیقہ🕜 [هروزیڪ‌جزء‌عشق^ـ^🌸] #التماس‌دعا🤲🏻 #روز_دوم_مـاھ_مبـارڪ✨ ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @dokhtaranzeinabi00 ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈

رفقا نماز روزه هاتون قبول درگاه حق باشه ان شاءالله .. قبل افطار و سحرۍ براۍ ما هم دعا کنید 🌿.. محتاج دعاهاتونیم ..💔 #ماه_رمضان🌱

#به‌وقت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رمـــــــان 💜🔮..

• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° #آیٰـھِ #قسمت105 ✍️بھ قلمِ #خـادم‌الــمهدۍ|میـم . علےجانپور حیدر دست گذاشت تو جیبش و سوویچ رو در آورد .. ازش گرفتمو رفتم نشستم تو ماشین .. مجتبے و حیدر داشتن با هم حرف میزدن .. که یهو مجتبے به داخل ماشین نگاه کرد .. استرس گرفتمو ضبط ماشین رو روشن کردم که دیدم مداحیه ! کم کم رفتم جلو تا ببینم کدومش قشنگتره ..! رسیدم به یه مداحے که همین که صداشو شنیدم اشکم در اومد .. گذاشتم بمونه .. مثل روضه بود .. میگفت نزن که مادرم جوونه ¡.. مادر ؟.. منظورش حضرت فاطمه بود ! یعنے .. "نامرد نزن که بی گناهه .. نزن عزادار باباشه .. نزن دلش اسیر آهه ... نزن مادرم من پا به ماهه" با شنیدن این چند جمله سرم تیر کشید .. انگار تو این روزا فقط منتظر یه چیز بودم که اشکم رو در بیاره .. منتظر این بودم که بتونم خودمو یه جورۍ خالے کنم .. اشک هاۍ گرمم راحت راه خودشون رو پیدا کردن .. تقریبا تو این دو روز خیلے اذیت شدم .. خیلے .. سرمو گرفتم تو دستم که داداش اومد نشست :_آیـه .. چیشده ؟ حالت خوبه ؟! +چیزۍ نشده ، فقط یکم خسته ام .. الان هم که داره شب میشه ؛ اگه میشه زودتر بریم خونه ! سرۍ به نشانه تایید تکون دادو حرکت کرد .. … رسیدیم خونه با کمک مامان رفتم بالا تو اتاقم .. نمیخواستم به چیزۍ فکر کنم .. رفتم رو تختم و دراز کشیدم .. طولے نکشید که خوابم برد .. … صبح با صدا زدن هاۍ مکرر داداش بلند شدم .. یه درد عجیبے رو تو معده ام احساس کردم ! یادمه دیشب انقدر خسته بودم که براۍ شام هر چے صدام زدن بیدار نشدم .. به هر سختے بود بلند شدم همون اول کار رفتم سراغ صبحونه .. امروز دانشگاه هم داشتم ، پس باید صبحانه رو کامل میخوردم تا ضعف نکنم .. رفتم تو آشپزخونه که دیدم مامان و بابا نشستن دارن صبحانه میخورن داداش هم پشت سر من وارد شد .. +سلام .. صبحتون بخیر مامان و بابا یه نگاه کردنو :_سلام عزیزم صبح تو هم بخیر .. بیا بشین صبحانه بخور تا دیرت نشده .. زیر لب گفتم :+چشم داداش از پشت سر موهامو کشید که گفتم :+عه داداش چیکار میکنے .. خندیدو اومد زیر گوشم گفت :_فکر نکن حواسم بهت نیستا .. چند روزه اون آیـه خانم قبلے نیستے .. رفت نشست کنار بابا و ادامه داد :_قبلا ها وقتے اذیتت میکردم تا تلافے نمیکردۍ دست بردار نبودۍ !.. بابا یه نگاه بهم کردو :_اذیت نکن بچه امو .. خواهرت دیگه خانم شده ، تو کے میخواۍ مرد بشے معلوم نیست .. _عه بابا ببین خودتون دارین میگین بچه ام پس بچه اس دیگه ! بابا اخمے مصنوعے کردو :_به هر حال بچه پدر و مادرش که هست ! چه بخواد ده سالش باشه یا پنجاه سال .. یه نگاه به من کردو :_بیا باباجان بیا بشین صبحانتو بخور چرا وایستادۍ مارو نگاه میکنے دخترم ! رفتم سمت راست کنار بابا نشستم .. یه نگاه بهم کردو :_چقدر زود بزرگ شدۍ .. لبخندۍ زدم که مامان یه لقمه داد بهم .. … بعد از خوردن صبحانه به اصرار مامان ، داداش منو رسوند دانشگاه .. باز هم سعے کردم زیاد تو چشم مجتبے نباشم و یا حداقل اگر دیدمش سرمو بندازم پایین .. وارد شدم دیروز عاطفه گفته بود که نمیاد .. تنها بودم و همین اعصابم رو بهم ریخته بود .. آروم آروم با این پام وارد کلاس شدم .. که .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •

خیلی عجیبیم...! :)💔

• #ثوات‌یهویی🌱 • همین‌الان یک‌هویی،یک‌صلوات برای‌امام‌حسن[ع]میفرستی؟🚶🏽‍♂