eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
عجبــ‌حال‌وهوایـےدارد؛ چادرِمشکۍزهرایـےمن ..'! ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
یک صلوات بفرستید...! :) از اون خوشگلا 😎😌🧡 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
رفقا روز عید غدیر نشد که پرداخت ایتا بزارم .. امشب ان شاءالله ساعت ۲۱ آنلاین باشید .. هم به مناسبت عید غدیر و هم ولادت امام کاظم ﴿؏﴾ یه عیدۍ به رفقامون بدیم ♥️😊.. .. ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
حتی اونی که تو کوچه‌های خلوت شال از سرش برمیداره هم امنیت خودشو مدیون حاج قاسمه وگرنه الان داشتن رو قیمتش چونه میزدن ! آره دوست عزیز :))) +حانیه خداپرست ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
خب رفقای جان .. به مناسبت عید غدیر و ولادت امام کاظم ﴿؏﴾ پرداخت ایتا داریم ..♥️☺️ ان شاءالله که با دریافتش برای بنده هم دعا کنید ..🤲🏻📿 https://pay.eitaa.com/v/?link=aS8QN بزنید رو قبول میکنم 🔥 یادت باشه نظر هم بدی 💛😌.' دعا‌کنید‌آقا‌امسال‌اربعین‌بطلبه:)💔
هدایت شده از پشـت‌جبــهہ
••|کـانال‌دختــ🧕🏻ـران‌زینبـــ♥️ـے|•• حرفی‌داشتیددرخدمتم ↯🌸 payamenashenas.ir/Hova جوابش رو اینجا ببین '♥️😌' ↯ @jebhe00
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور قول میدم حتما حتما اسمتو از یکے بپرسمو از فردا همراه با همسرم سعی کنم هر هفته بیایم سر مزارت .. با یه دسته ، گلِ نرگس .. یکم که گذشت تقریبا خلوت شد و من راحت میتونستم باهاش صحبت کنم .. درست نشستمو دستامو آروم کشیدم روۍ پرچمے که دور تابوت پیچیده بودن ! کادوۍ مجتبے رو گذاشتم کنارم .. گل هارو گذاشتم روۍ تابوت و .. لب زدم :+میدونے چیه .. مجتبے هم عاشق شهادتِ !.. منم خیلے دلم میخواد به آرزوش برسه .. اما خب .. طاقت دوریشو ندارم !.. سخته .. بخدا سخته .. تو هم که شهید مدافع حرمے .. تو هم حتما ازدواج کردۍ یا .. حداقل مادر و پدر دارۍ .. میدونے اگر خبر شهادتتو بهشون بدن چے به سرشون میاد !.. راستش خبر شهادت خیلے هارو به آقاۍ منم دادن .. اونم با شنیدنشون کم کم داشت نابود میشد .. میدونم شهدا آدم عادۍ نیستن .. میدونم چقدر پیش خدا بزرگ و عزیز هستن .. اصلا قبل شهادتشون میشه فهمید یه روزۍ به این درجه میرسن ..! راستش مجتبے هم همینه ¡ چهره اش خیلے نورانیه .. من میترسم ، خیلے میترسم .. میترسم یه روزۍ برسه که بجاۍ اینکه با شما الان صحبت کنم .. مجبور بشم یه روزۍ بشینم با مجتبے تو این تابوت صحبت کنم ..! میترسم یه روزۍ برسه که من بمونمو این دنیاۍ .. نمیدونم چرا دارم اینارو برات میگم .. اصلا از همون اول یه حس آرامشے نسبت بهت داشتم .. مطمئن بودم کامل به حرفام گوش میدۍ .. وقتے به خودم اومدم چشام پر از اشک بود ! سر بلند کردم که همون خانمے رو دیدم که منو رسوند به اینجا .. خیره شدم بهش که لبخندۍ زدو اومد سمتم .. کنارم زانو زدو :_جانم ؟! از کجا فهمید که کارش دارم ؟! با لکنت گفتم :+ببخشید اسم این شهید بزرگوار چیه ؟! یه نگاه به تابوت انداختو :_تا چند دقیقه دیگه خودت میفهمے .. مات و مبهوت بهش خیره شدم .. یعنے چے که خودم میفهمم ؟! یه بوسه به روۍ تابوت زدمو لبخندۍ زدم .. نمیدونم چرا ولے خیلے دوستت دارم .. هواۍ آقاۍ مارو هم داشته باش .. گل و کادو رو گرفتمو بلند شدم ؛ کیفم رو انداختم رو دوشم و رفتم تو جایگاهے که مسافر هاۍ هواپیما یکم اونورتر وارد بخش اصلے میشدن !.. نگاهمو به گل هاۍ توۍ دستم دادم .. یه لحظه سر بلند کردم که حیدر رو دیدم .. خوشحال به طرف مقصدۍ نامعلوم حرکت کردم .. لباساش و موهاش درهم و صورتش کلافه بود ..! با چند نفر صحبت میکردو هے نگاهشو بین اینطرف که پر از جمعیت بود میچرخوند ..! رفتم جایے که تو دید باشم .. وقتے نگاهش اومد سمتم دستمو بلند کردم که بشناستم .. یه نگاه به رفقاش انداختو چند ثانیه اۍ چیزۍ گفتو به این سمت حرکت کرد .. چشام میچرخید تا شاید مجتبے رو پیدا کنم . ! اما بین جمعیتے که از هواپیما خارج شده بودن نبود ¡ .. نگاهم به دور و اطراف بود ، که حیدر رسید پیشم .. نگاش کردمو زودۍ رفتم تو بغلش .. دستاشو حلقه کرد رو پشتمو :_سلام به آبجے کوچولوۍ خودم !.. سر از شونه اش برداشتمو با خنده گفتم :+سلام به داداش بزرگه‌ۍ خودم !.. تلخندۍ زد که گفتم :+چطورۍ داداشے .. تیر که نخوردۍ هوم ؟! انگار سعے میکرد تا بخنده اما یه چیزۍ مانع میشد !.. _نه بابا .. ما کجا و تیر و شهید شدن کجا .. +چشات چرا قرمزه .. موهات چرا پریشونه عزیز دلم ؟ به زور لبخندۍ زدو :_یکم خسته ام .. همین .. یه نگاه به پشت سرش انداختمو :+مجتبے کجاست ؟! به یه جاۍ دیگه خیره شدو هیچے نگفت !.. زل زرم تو چشاش , نفسم سخت میومد .. نگران گفتم :+حیدر .. میگم مجتبے کجاست ؟ آب دهنشو قورت داد که باعث شد نگرانیم بیشتر بشه .. ناخود یه قطره اشک از چشام جارۍ شد .. به سختے آب دهنمو قورت دادم .. شونه هاشو گرفتم تو دستمو با بغضے که ترکیده بود آروم تکونش دادم :+حیدر تو رو جون آیـه ، حرف بزن .. مجتبے کجاســــت ؟!.. حرفے نزد !.. به نفس نفس زدن افتادم .. نشستم همونجا .. پاهام سست شدو توان ایستادن نداشتم .. رو به روم زانو زدو :.. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
به‌نام‌خدای‌دلتنگ‌ها♥️
قبل‌فعالیت‌ڪانال‌یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق🙂🌱 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
«تو بـس گـران بـهایـی! »😌 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
❌👌🏿 حرفهایتــــــ املاء میشوند ؛ دو فرشتــه می نویسنـد و این نامه را خدا نمره میدهد ✍ مواظبـــــ باش✋ حرفـــــ بیــــهوده نــزن 🚫 چه برسـد به اینکه گنـــاه باشد!🌿💙 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
"خواهر" یک هدیه برای‌ قلب یک دوست برای‌روح‌ و یک فرصتِ‌ طلایی‌، برای‌ یک زندگیِ‌ زیبــــــــــاست 🌸 ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
بھ‌جَھـٰان‌بآیـَداین‌‌چِنین‌نِگـࢪیست گـٰاه‌دِلگیࢪـوگـٰاھ دِلخـوآه‌ـاَست...!♥️ ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿