eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🌿... تو پدافندي شلمچه👈 سه راه شهادت, که همیشه زیر آتیش توپ و خمپاره بود😍 يك هم سنگري داشتیم به نام "آقا فریبرز"😄 كه بالای سرش روی یه مقوا نوشته بود😵 هرگونه نماز با تضرع و خشوع ممنوع😵 نمازهای مستحبی, نافله, غفيله, جعفر طیار و... ممنوع😀دعا همراه با گریه ممنوع😍 خواندن زیارت عاشورا و خصوصا نماز شب در سنگر اکیدا ممنوع 😳 و مقوا را چسبانده بود بالای سرش😇 وراحت و بی خیال 👈 می خوابید زیر این نوشته اش....😄 🌿... يك روز با مسئول گردان رفتيم بهشون سر بزنيم،✌ رسیدیم و رفتیم داخل سنگرشان فرمانده گردان گفت نماز عصرم را نخوندم و شروع كرد به نمازخوندن🙌اون هم با چه حال خوبی... 😵 يك دفعه چند تا خمپاره خورد كنار سنگر😬 فریبرز, سریع رو به فرمانده گردان کرد و گفت👈 پدر صلواتي😄دیدی معنویت رفت بالا و خمپاره آمد😇فریبرز در یک حرکت سریع😟 و غافلگیرانه😵 تا ديد معنويت سنگر زياد شده يه  قابلمه برداشت و شروع كردن به خواندن شعرهای فکاهی و خنده دار...😄در كمال تعجب ديدیم خیلی سریع آتش خمپاره ها قطع شد...😰 برگشت رو به فرمانده گردان گفت👈 عزیز دلم, من تمام زحمتم اینجا این است که, داخل این سنگر معنویت شکل نگیرد 😚و شما آمدید داخل سنگر, معنویت ترزیق می کنید😝 حالا ديديد من حق دارم تمام مستحبات را اینحا ممنوع اعلام کرده ام😎 🌿...تا یادم نرفته بگم موقع شروع عملیاتها ودر زیر آتش دشمن همه یکصدا فریاد می زدند👈 "حسین جان, کربلا ولی فریبرز بر خلاف همه می گفت, یا "امام رضا (ع) غریب" میشه یه بار دیگه زیارت مشهد را نصیب ما کنی, وکار بدین جا هم ختم نمی شد👈اگر شدت آتیش دشمن زیاد میشد😞 تمام امامزاده ها را از حضرت معصومه (س) و شاهچراغ و شاه عبدالعظیم و... همه رو یکی یکی ردیف می کردبرای خدا😍 و در مناجات هائی بی نظیر روبه خدا 🙌 می گفت شما ما را نجات بده از دست این بعثی ها👈 بهت قول میدم هرچی امامزاده تو ایران است, زیارت کنم😉 و بعد عملیات هم به بچه ها می گفت👈 دیدید "شهادت, لیاقت منو نداشت"...😄
آش صدام روزهاي اولي كه خرمشهر آزاد شده بود، توي كوچه پس كوچه‌هاي شهر براي خودمان صفا مي‌كرديم. پشت ديوار خانه مخروبه‌اي به عربي نوشته بود: « عاش الصدام. » يك دفعه راننده زد روي ترمز و انگشت به دهان گزيد كه: پس اين مرتيكه آش فروشه! آن وقت به ما مي‌گويند جاني و خائن و متجاوز!😳 كسي كه بغل دستش نشسته بود، گفت: پاك آبرومون رو بردي پسر، عاش، بيسواد يعني زند باد!😂
ی رزمنده ای میگفت ی رفیق خعلی مومن داشتیم نصف شبا تو قبر نماز شب میخوند اومدیم اذیتش کنیم رفتیم پشت خاکریز قابلمه جلوی دهنمون گرفتم .. گفتم اقرا؛؛ این رزمنده بیچاره ب خودش می‌لرزید فکر میکرد جبرئیل براش نازل شده😂😂 دوباره گفتم (اقرا), این تو قنوت مثل بید می‌لرزید .. با ترس گفت: چی بخونم .. همونجور ک جلو خندمونو داشتیم میگرفتیم گفتم: بابا کرم😂😂😂😂 میگ افتاد دنبالمون .. این بدو .. اون بدو😂😂
😂🤣 موقع خواب بهمون خبر دادن که امشب رزم شب دارین ، آماده بخوابین😢😢 همه به هول و ولا افتادیم و پوتین به پا و با لباس کامل و تجهیزات نظامی خوابیدیم😁😁 تنها کسی که از رزم شب خبر نداشت حسین بود آخه حسین خیلی زودتر از بچه ها خوابیده بود... ... نصفه های شب بود که رزم شب شروع شد💥💥 با صدای گلوله و انفجار از جا پریدیم💥💥 بچه ها مثل قرقی از چادر پریدند بیرون و به صف شدیم😐😐😐😐 خوشحال هم بودیم که با آمادگی کامل خوابیدیم و کارمون بی نقص بوده😎 اما یهو چشامون افتاد به پاهای بی پوتینمون😳😳 تنها کسی که پوتینش پاش بود حسین بود😃 از تعجب داشتیم شاخ در می آوردیم😳 آخه ما همه شب موقع خواب با پوتین خوابیده بودیم و حسین بی پوتین🤯 به بچه ها نگاه کردم ، داشتن از تعجب کُپ می کردند😵 فرمانده با عصبانیت گفت: مگه نگفتم آماده بخوابین و پوتین هاتون رو دم در چادر بذارین؟😡😡 این دفعه رو تنبیه تون می کنم که دفعه دیگه حواستون جمع باشه😧 زود باشین با پای برهنه دنبالم بیاین...😵   ... صبح روز بعد همه داشتیم پاهامون رو از درد می مالیدیم🤕 مدام هم غُر می زدیم که چطور پوتین از پاهامون در اومده🤔 یهو حسین وارد شد و گفت: پس شما دیشب از قصد با پوتین خوابیده بودین؟😊😁 همه با حیرت نگاش کردیم و گفتیم: آره! مگه خبر نداشتی قراره رزم شب بزنن و ما تصمیم گرفتیم آماده بخوابیم؟😲 حسین با تعجب گفت: نه! من خواب بودم ، نشنیدم😱😳 بچه ها که شاکی شده بودند گفتند: راستی چرا دیشب همه ی ماها پاهامون برهنه بود جز تو؟🤨🤨🧐 حسین که عقب عقب راه می رفت گفت: راستش من نصف شب بیدار شدم☺️ خواستم برم بیرون چادر که دیدم همه با پوتین خوابیدن 🙄گفتم حتما خسته بودین و از خستگی خوابتون برده و نتونستین پوتیناتون رو در بیارین☺️ واسه همین اومدم ثواب کنم و آروم پوتین هاتون رو در آوردم ، بد کاری کردم؟😊😊😁😁 آه از نهاد بچه ها در نمی اومد حسین رو گرفتیم و با یه جشن پتوی حسابی حالشو جا آوردیم🤣🤣
⚠️🍃 ↓•به دخترخانم‌ها میگیم حجاب! ←میگن‌ خب پسرا نگاه‌نڪنن!!! ↓•به آقاپسرها میگیم‌ نگـ👀ـاه⛔️ ←میگن‌ خب دخترا این‌جورےنگردن!😒 ✅من‌میگم...😌 من‌اگربرخیزم... تواگربرخیزی... همه بر میخیزند...🙂 من‌اگربنشینم... تواگربنشینی... چه ڪسے برخیزد؟؟؟ ☺️تغییر رو ازخودمون شروع ڪنیم✌️🏻
🖐🏻 تو فضاےِ مجازے ؛ جوانِ حزب اللھۍ و افسرِ جنگِ نرم! 😎 . اما در فضاے واقعۍ نمازِ صبح پَر..! . + نماز کھ رد بشه و.. قبول نشہ ؛ همه ےِ .. اعمالت،رد میشہ‌رفیق!
💥 🎓دانشگاه 🌸 بعداز‌¹³⁰⁰سال‌همچنان‌دانشجو👓 مۍپذیرد؛ متاسفانھ این‌دانشگاه‌🏯 هنوز³¹³فارغ‌التحصیل‌هم‌نداشتھ😔✋🏼 این‌دانشگاه‌درتمام‌شـ🌙ــبانه‌روز☀️ ازشما‌آزمون📝 بھ عمل‌مۍآورد📚 مدارڪ لازم براۍثبت‌نام: ¹-نمازاول‌وقت📿 ²-ولایت‌مدارۍ🎈 ³-دائم‌الوضوبودن💧 ⁴-دلےپرازثواب‌قلبےاکنده‌ازیادخداداشتن🌼 ⁵-دوری از نامحرم🚷 💖بہ‌امید همہ‌مادراین‌دانشگاه...🍃