eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان رمان بعدی تو راهه منتظر باشید 🙏
♡﷽♡ ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 اون روز گفتگو بین ژانت و کتایون به نتیجه نرسید و منجر به دلخوری شد و البته پادرمیانی من هم دردی رو دوا نکرد و بعد از اون شیرینی مربای آلبالوی زن عمو هم نتونست کام ژانت رو شیرین کنه درکش میکردم توی موقعیت بدی قرار گرفته بود از طرفی نمیخواست خونه ای که پر از خاطرات مشترک با پدر و مادرش بود رو ترک کنه و از طرفی نمیخواست به بی توجهی مقابل رفیقش متهم بشه و دلش رو بشکنه کتایون هم دلخور بود و هم امیدوار و از من هم توقع داشت واسطه گری رو کنار نگذارم و باز با ژانت حرف بزنم عجیب اینکه درخواست ژانت هم همین بود! که با کتایون حرف بزنم! و من این میان سرگردان! کمی با این حرف میزدم کمی با اون هیچ کدوم هم ره به جایی نمیبرد! بعد از گذشت دو هفته یقین کردم ژانت به هیچ وجه قانع نخواهد شد و تمرکزم رو روی کتایون گذاشتم! بهش گفتم یا قبول کنه فعلا با ما زندگی کنه تا چند وقت دیگه من برم و جا براشون باز بشه یا قید همخونگی با ژانت رو بزنه طول کشید تا تقریبا راضی شد برای مدت کوتاهی توی سوییت کوچیک ما زندگی کنه به این امید که بعدها ژانت رو راضی کنه همراهش به آپارتمان بزرگتری کوچ کنه کتایون اگرچه مرفه بزرگ شده بود رفاه زده نبود و با شرایط راحت کنار می اومد اما واقعیت این بود که اون سوییت فقط دو اتاق خواب داشت بنابراین من دوباره مشغول گشتن برای پیدا کردن یک جای مناسب شدم روزهای اسفند مثل همیشه زودتر از بقیه اوقات سال میگذشت حتی وقتی زندگیم با تقویم دیگه ای تنظیم میشد پایان آخرین هفته اسفند در حالی رسید که هوا تقریبا بهاری شده بود و من همیشه با این هوا یاد خرید عید می افتادم! چه توی آلمان و چه اینجا اما خب خرید معنا نداشت وقتی دید و بازدید و مهمان و مهمانی در کار نبود توی اتاق مشغول گردگیری میز و کتابخونه بودم که کتایون رسید دست پر اومده بود با تمام مایحتاج لازم برای هفت سین... بعد از سلام و احوال پرسی متعجب پرسیدم: اینا رو از کجا آوردی تو؟ همونطور که پشت میز مینشست گفت: _از خونه... سفارش آقای فرخی! بود مثل هر سال براش آوردن ولی چون نبود پولشو من دادم برا همین یکمش رو آوردم اینجا من و ژانت هم پشت میز نشستیم و من گفتم: _خیلی لطف کردی ولی نیازی نبود ژانت که براش مهم نیست منم با همون سفره نصفه نیمه همیشگی خودم راضی ام _نه دیگه نشد من راضی نیستم من دوست دارم سفره هفت سین همیشه کامل باشه! _خب تو خونه خودتون کاملشو بنداز _خب همین دیگه خونه من اینجاست چشمهای ژانت تا منتها الیه بالا و پایین باز شد: جدی میگی؟ یعنی تصمیم گرفتی بیای اینجا؟! کتایون کمی دلخور سرتکون داد: فعلا! تا ببینم بعد چی میشه البته اگر جاتون تنگ نیست! ژانت با ذوق شانه هاش رو بغل گرفت: کتی عاشقتم باور کن دلم نمیخواد هیچ وقت ازم ناراحت باشی حتما درکم میکنی! کتایون با همون حالت سر تکون داد: متوجهم! حالا مطمئنید با اومدن من به مشکل برنمیخورید؟ جاتون تنگ نمیشه؟ فوری گفتم: من که دنبال جا هستم یه سوییت پیدا کردم که تا آخر آپریل خالی میشه تا اونموقع اگر تحمل کنی... کتایون فوری گفت: اگر تو بخوای بری من اصلا نمیام! من نمیخوام جای کس دیگه ای رو بگیرم! گفتم: جای کس دیگه کدومه من از اولم قرار بود برم ربطی به اومدن تو نداره! من... ژانت با لحنی که کمی هم پریشانی راشت جمله ام رو نیمه تمام گذاشت: ضحی جون اگر من در حضور کتی ازت عذرخواهی کنم این بحث رو تمومش میکنی؟! _منظورت چیه ژانت مگه قرار نبود بعد از زمستون من از اینجا برم! کلافه گفت: میدونم از دستم دلخوری ولی فراموشش کن دیگه! گیج گفتم: چی رو فراموش کنم کی گفته من از تو دلخورم! ژانت_ای بابا خودتو به اون راه نزن دیگه خیلی خب قبوله اگر من همونجور که ازت خواستم از اینجا بری ازت خواهش کنم اینجا بمونی قبول میکنی؟ همینو میخواستی؟! _آخه چرا؟! _نمیدونی؟ فکر میکردم ما دیگه دوستیم! حالا که کتی میخواد بیاد تو میخوای بری؟! _آخه جاتون... کتایون دفتر جمع و جورش رو از کیف بیرون کشید و روی میز گذاشت: من چیز زیادی نمیارم فقط یه تخت بادی که اونم یه گوشه میذارمش با چند دست لباس و خرت و پرت ریز یعنی واقعا انقدر برات سخته همخونه شدن با دونفر؟ به لوس بازیش خندیدم: من تو خوابگاه تو به اتاق با شیش نفرم زندگی کردم! من گفتم شما اذیت نشید حالا که اصرار میکنید باشه! فعلا میمونم تا ببینم چی میشه! حالا کی رسما تشریف فرما میشید؟ _یکی دو روز دیگه! ژانت کنجکاو پرسید: پدرت نگفت چرا چنین تصمیمی گرفتی؟ _چرا... منم گفتم از تنهایی خسته شدم تو که هیچ وقت خونه نیستی میخوام یه مدت با دوستم زندگی کنم گفتم: خب چی گفت؟ پوزخندی زد: گفت دوستت دختره یا پسر؟ گفت بهم سر بزن! هروقتم خواستی میتونی برگردی _دعوا و دلخوری که پیش نیومد؟ _نه _حالا دقیقا چه روزی میای؟ مثل اینکه امسال جدی جدی خونه تکونی لازم شدیم
_سه شنبه وسایلم رو میارم حالا چه خونه تکونی؟ _عزیزم قبلا هم گفته بودم اگر شما تشریف آوردی قدم سر چشم ما گذاشتی این حال و پذیرایی رو تمیز کنیم و بدون کفش رفت و آمد کنیم که زمینش برای بنده قابل استفاده باشه چون قاعدتا اتاق میشه قرق جنابعالی _باشه بگو چی میخوای برای تمیزکاری بگیرم برات _شرمنده این یه قلمو با پول نمیتونی از زیرش در بری! باید کمک کنی! _جان؟ _جانت بی بلا آستینا رو میدی بالا قشنگ کمک میکنی اینجا خیلی کار داره! آهی کشید: پس بگو کوزت گیر آوردی! _حالا... ژانت با ذوق دستی به هم زد: تنبل نباش کتی مرتب کردن خونه خیلی حال میده! منم دوست دارم بدون کفش تو خونه راه برم میشه اتاق منم کمک کنید تمییزش کنم؟ لبخندی به روی کتایون زدم: البته ژانت جان خیالت راحت! خب اگر موافق باشید شروع کنیم! با تکان سر موافقتشون رو اعلام کردن و من هم با نگاهی به دفترم شروع کردم: _بسم الله الرحمن الرحیم جزء ششم سوره مائده... کتایون کلامم رو قطع کرد: _آیه ۳ آیه ای هست که شیعیان ادعا می‌کنن مربوط به واقعه غدیره ولی این آیه داره درباره حلال و حرام گوشت ها صحبت می کنه و هیچ ربطی به چیزی که شما میگید نداره _ آره داره درباره حلال و حرام گوشت صحبت میکنه بعد یهو میگه امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما برگزیدم! بعد دوباره میره سر مسئله گوشت حلال و حروم! یکم زیادی حماسی نیست برای یک حکم حلال و حرام غذا؟ واقعاً منطقیه به خاطر مشخص کردن حرام و حلال گوشت دین کامل بشه و نعمت تمام بشه و کافران مایوس بشن و... حکم مهم تر از این در قرآن داده نشده؟ تازه این آیه جزء آخرین آیات نازل شده قرآنه خدا یادش رفته حلال و حرام گوشت ها رو قبلا توی بقره هم گفته بود؟ این یک فن برای حفظ کردن محتوا از تحریفه در جاهای دیگه قرآن هم به کار رفته حالا نشونتون میدم یه پیام وسط یک متن که سر و تهش یک موضوع دیگه قرار میگیره اما قابل تشخیصه که این متن مال اینجا نیست ضمنا فقط هم شیعیان نقل نمی کنن شما برو کتاب الغدیر علامه امینی رو بخون ببین چند تا سند از اهل سنت درباره شان نزول این بخش از آیه اومده* اصلاً قابل انکار نیست خود اهل سنت هم انکار نمی‌کنن اصلا شان نزولش رو فقط میگن این اتفاق به معنای بیعت نیست و کلمه ولی به معنای سرپرست نیست و به معنای دوسته ژانت_ من یکم گیج شدم نمی فهمم چی می گید واضح تر حرف بزنید لطفاً توضیح دادم: _ بعد از فتح مکه پیامبر کماکان محل زندگیشون مدینه بود و برای حج سالانه به مکه مشرف میشدن سال آخری که پیامبر در قید حیات بودن و به حج رفتن و به حج الوداع معروفه همه مسلمانان همراهشون بودن موقع برگشت از مکه به مدینه توی یه محلی بنام غدیر خم همه کاروان رو که از جاهای مختلف اومده بودن جمع می‌کنن سه روز توی اون بیابون اطراق می‌کنن که همه کسایی که عقب تر هستن برسن و همه کسایی که جلوتر بودن برگردن یعنی انقدر مطلب مهمیه که همه باید بشنون خب همه کنجکاو بودند ببینن جریان چیه پیامبر روز سوم فرمودند از جهاز شتر ها یک تل درست کنید که همه جمعیت من رو ببینند وقتی سخنرانی می کنم! وقتی آماده شد از این تل بالا رفت اول خطبه‌ای خوند بعد دست پسرعمو و دامادش علی بن ابیطالب رو گرفت و بالا برد و فرمود: "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" یعنی هر کس تاامروز من ولی و سرپرست او بود این علی هم از این به بعد مولا و سرپرست شه و باید بپذیردش ولایت امت رو واگذار کرد برای بعد از توفی خودش به ایشون و جانشین مشخص کرد یادتونه توی یکی از آیات موسی قبل از رفتن به میقات جانشین تعیین کرد؟ یعنی پیغمبر ما تا این حد دوراندیشی نداشت که باید بعد از خودش جانشین معین کنه؟ با اینکه در همین حج اعلام میکنه این آخرین حج منه یعنی میدونه که زمان وفاتش نزدیکه! میگن ولی در اینجا به معنی دوسته نه سرپرست چون کلمه های عربی اکثراً چند کاربردی هستن حالا چقدر منطقیه که یک پیغمبری با این سبقه این دین، سه روز مردم رو توی بیابون علاف کنه که همه بیاید بشنوید که چی هر کی منو دوست داره علی رو هم باید دوست داشته باشه! آخه چه اهمیتی داره اصلا مگه دوست داشتن زوری میشه ممکنه یکی رو دوست داشته باشی یکی رو نداشته باشی تازه تو روایات هست که بعد از این حرف پیامبر همه اومدن تبریک گفتن و بیعت کردن تبریک و بیعت برای چی برای دوست داشتن؟
ژانت با کنجکاوی پرسید: _در نهایت چی شد؟ _هیچی امت در حضور پیامبر پذیرفت ولی بعد از پیامبر اعتنایی نکرد و تصمیم گرفت خلیفه رو خودش انتخاب کنه سقیفه تشکیل دادن خودشون خلیفه مشخص کردن دقیقاً مثل بنی اسرائیل در برخورد با هارون همون چیزی که قرآن تاکید می‌کرد که اون طوری نباشید! حدیثی از پیامبر هست که می فرماید یا علی تو برای من همانند هارون برای موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست کتایون فوری گفت: ولی مگه چه اشکالی داره حاکم بعدی با رای و نظر مردم انتخاب بشه _ولایت فقط خلافت نیست مفهوم گسترده تر و ریشه دار تریه و چون به امور تربیتی امت مربوط میشه طبعا مثل پیامبر باید منتخب خدا باشه _پس شما اصولا به دموکراسی و رای و انتخابات و این چیزا اعتقادی ندارید دیگه درسته؟ _انتخابات حق رای حق اظهار نظر شورا و مشورت همه اینها چیزهای خیلی خوبی هستن ما حتی در قرآن سوره شورا داریم! پس قبل از هر حاکمیتی برامون این مفاهیم اهمیت داشته اما خیلی مهمه که در چه سطحی و چه حوزه ای اگر بنا باشه همه ی مسائل با نظر انسان تعیین بشه پس خدا چکاره ی زندگی ماست اصلا پیغمبرم خودمون انتخاب کنیم دیگه! جایی که خدا کسی رو معرفی میکنه ما باید بگیم ما خودمون انتخابات برگزار میکنیم؟! روابط بین خدا و بنده هاش این شکلیه؟! اینکه بیشتر شبیه همون باور اسطوره قوم برگزیده ست! اصلا یه جاهایی عمومیت تخصص اظهار نظر در مورد یه مسئله رو نداره مثل این میمونه که نظام پزشکی برا هر پروانه طبابتی که میخواد صادر کنه انتخابات برگزار کنه! ما به مردم سالاری دینی معتقدیم الان هم تو کشورمون انتخابات داریم و و میخوایم که داشته باشیم انتخاباتها مردم رو درگیر سیاست و سرنوشت خودشون میکنه شعور و آگاهی سیاسی مردم رو بالا میبره اونها رو نسبت به امور اجتماعی حساس میکنه همه اینها فاکتورهاییه که برای اسلام خیلی اهمیت داره چون نسخه تربیتی خدا برای بشر آگاهیه خصوصا در بُعد اجتماعی اما در جایی که توجیه داشته باشه بعدا در این باره بیشتر توضیح میدم... آیه ۵ ژانت غذای ما و شما یعنی مسلمان ها و مسیحی ها نسبت به هم حلاله یعنی من طبق فتوای دینم از غذای شما می تونم بخورم شما هم همینطور این یک نماد برای بیان اعتماد و اطمینان بین دو گروهه و مردان مسلمان هم میتونن با خانم هایی که ادیان الهی دارن ازدواج کنن ولی با مشرک و بت پرست و کافر و اینها نه ژانت_ خب عکس چرا صدق نمیکنه چرا زنان مسلمان نمی تونن با مردان غیر مسلمان ازدواج کنن _ خب این چندتا علت داره یکیش همین بحث ولایت شوهر بر زنه _برای چی شوهر بر زن ولایت داره یعنی بیشتر میفهمه دیگه نه؟ _این ولایت در اثر عصمت نیست هیچ ربطی به سطح علم و عقل و درک و اینا نداره مثل ولایتی که پدر و مادر بر فرزند دارن ممکن بچه وزیر و وکیل باشه پدر و مادر بی‌سواد یا حتی به لحاظ ایمانی خیلی از بچه ها از پدر و مادرشون بالاترن ولی به سبب حقی که به گردنش دارن بهش ولایت دارن شوهر هم بر زن ولایت داره چون مسئولیت اقتصادی اجتماعی امنیتیش رو متقبل شده اینکه زن مسلمان بره تحت ولایت کسی که مسلمان نیست اشکال فقهی داره چون دیگه نمیتونه حرفش رو گوش بده و منطق کلی خانواده بهم میریزه همون مدیریت کلان و جزء که گفتم کتایون_ آیه ۶ یه سوال علت تفاوت وضوی اهل سنت و شیعه ها چیه این آیه که یه دستور واضح داره ضمنا مگه تاریخ ثبت نکرده که پیغمبر تون چطور نماز میخونده و چطور وضو می گرفته _ چرا ثبت شده علت تفاوت برداشت متفاوته صراحت آیه داره میگه بشویید صورت و دست هایتان را و مست کنید سر و پاهای تان را یعنی همون مدل وضوی شیعه اما اهل سنت برداشتشون اینه که کسره و فتحه مهمه یعنی چون وجوه و ارجُل و ایدی با کسره اومده و رئوس با فتحه پاها رو هم مثل دست و صورت می شوییم و چون گفته شده دستها را بشوید الی المرافق الی رو اینجا به سوی معنا کردن از کف دست به سمت آرنج شست‌وشو می‌دن در حالی که الی اینجا بیان کننده فاصله است مثلاً وقتی میگیم این دیوار رو تا سقف رنگ کن معنیش این نیست که حتماً از پایین به بالا رنگ کن! _ نگفتی پیغمبرتون چطور وضو می گرفت _ مثل شیعیان اهل سنت هم تا زمان خلیفه سوم همینطوری وضو می گرفتن بعداً به فتوای خلیفه سوم تغییر روش دادن _ مگه میشه پیغمبر یه طوری وضو بگیره و نماز بخونه بعد امت یه طور دیگه مگه نمیگید سنت پیغمبر! _حالا که شده وقتی عصمت پیامبر درک نشه و صرفاً آورنده قرآن تلقی بشه میشه گفت این تحلیل پیامبر از قرآن بود ما هم تحلیل خودمونو داریم _ خب چطوری نماز میخوند؟ _ مثل شیعیان بستن دست ها هم ابداع خلیفه دوم بود که گفت برای احترام بیشتر این کارو بکنید هر چند به نظر ما نماز یک نظامه و نباید انسان در طراحی خدا دخالت کنه _ مهر چطور پیامبرتون روی مهر سجده می کرد؟ _ مهر نمادی برای به خاک افتادن در برابر خداست و قطعاً از سجده روی فرش و موکت خیلی بهتره
پیامبر مهر نمیساخت چون لازم نبود همیشه خاک در دسترسش بود و روی خاک سجده می کرد ائمه هم همین طور اون زمان ساختن مهر دلیلی نداشت چون می تونستن راحت فضایی فراهم کنند که سر بر خاک بگذارن بعدها که شکل معماری عوض شد و همه جا دسترسی به زمین نبود شیعیان مهرها رو ساختن تا همیشه بر خاک سجده کنن تو که بالاخره باید رو یه چیزی سجده کنی یا فرش یا مهر خب چه بهتر که خاک باشه به فلسفه سجده هم نزدیکتره کتایون_آیه ۳۳ جزای قطع دست در ازای دزدی خشونت احکام اسلامی خیلی بالاست چرا خدای شما انقدر با مردم خشنه! _اولاً حکم قطع دست برای دزدی شرایط داره اول اینکه دزدی در اثر گرسنگی و برهنگی نباشه و چند شرط دیگه دیگه که ثابت کنه وقاحت و تعمد در کار بوده تازه باز اگر قبل از اثبات جرم توبه کنه این حکم اجرا نمیشه و فقط رد مال میکنه ولی بر فرض اینکه همه اینها صدق کرد تو داری برای یک دزد دل میسوزونی و میگی خدا با مردم نامهربونه؟ مگه همه مردم دزدن؟ تو اگه سالم زندگی کنی کجا گذرت به این احکام میفته؟ اصلاً بعضی‌ها از این راه کسب درآمد کلان می‌کنن اینجا که دیگه شهر این باند بازیهاست بی زحمت از دسترنج مردم استفاده می کنن یکی دیگه رو به خاک سیاه می شونن برای اینکه هیجانات شون رو ارضا کنن و پول روی پول بذارن اگر یه بار همه داراییت رو ببرن دیگه این گارد رو نمیگیری انگار همه مجبورن دزدی و قتل کنن که میگه حکم ظالمانه! دولت اسلامی وظیفه داره از جان و مال و ناموس مردم حراست کنه میدونی دزدی چه ضربه ای به امنیت روانی جامعه میزنه میدونی چه صدمه‌ای به اعتماد عمومی و رافت بین مردم میزنه؟ این حکم به حد کافی بازدارنده هست چون هیچ پولی در مقایسه با سلامتی ارزش نداره اگر همه قانونمند باشن هیچ وقت حکم اجرا نمیشه که خشن باشه یا نباشه! _منظور من اینه که باید بیشتر روی موضوعات تربیتی کاربشه تا اینجور احکام سلبی _ تربیت مقوله جداگانه ایه جرم و جزا هم هویت منفکی داره هیچ کس به اندازه اسلام داعیه دار تربیت و پرورش و انسان سازی نیست ولی آموزش و پرورش جای قوه قضاییه رو که نمی گیره هر کدوم کار خودش رو میکنه درسته اگر آموزش و پرورش خوب کار کنه کار قوه قضاییه کم میشه ولی در وجودش که نمیشه تشکیک کرد همیشه باید قانون توی جامعه وجود داشته باشه منافاتی نداره وضع قانون با کار تربیتی جفتش رو انجام بده همونطور که در اسلام هم جفتش سفارش شده ساختار باید چند بعدی و کامل باشه خب... آیه ۳۵ رو ببینید خدا می‌فرماید وسیله‌ای برای تقرب به او بجوید استغفرالله یعنی بریم مشرک بشیم؟ خدا خودش میگه برای اومدن به سمت من وسیله بجویید حالا این وسیله چیه؟ چه چیزی روی زمین به اندازه بنده صالح میتونه برای خدا ارزش داشته باشه که انسان اون رو بین خودش و خدا وسیله قرار بده؟ مگه انسان اشرف مخلوقات نیست پس بهترین وسیله انسانه چه انسانی بهتر از رسول خدا و هر کسی که خودش معرفی کنه؟ _چرا خدا بین خودش و بنده هاش واسطه قرار میده اگه ما حرف بزنیم صدامون رو نمیشنوه یا به اندازه کافی دوستمون نداره؟ _سوالت خیلی سوال خوبیه ولی جای جوابش اینجا نیست یادداشتش کنید به وقتش دقیق اینو جواب میدم حتما هم جواب میدم _ آیه ۵۱ دو تا نکته یکی اینکه چرا یه جا میگه مسیحی ها دوست شمان یه جا میگه اونهارو دوست نگیرید یعنی یه مدت حلال بود بعد حرام شد وقتی که ازشون قطع امید کرد؟ و دیگه اینکه بر طبق همین آیه تو نباید با ژانت دوست بشی و خودت هم دچار نافرمانی شدی! چشمهای گرد شده ی ژانت به صورتم دوخته شده بود خندیدم: _ نه اتفاقا اون سفارش پایداره خدا میفرماید دوست ترین امت نسبت به مسلمان ها مسیحی ها هستن چون مستکبر نیستن اینجا هم توی این آیه ولی به معنای سرپرست و پیشواست! آیه ۵۵ آیه ای هست که در روایات به عنوان آیه ولایت ازش یاد می شه و مضمونش اینه که "ولی شما خداست و پیامبرش و کسانی که به او ایمان آوردند همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند" شان نزول این آیه همون ماجراست که توی آیه نماز اشاره کردی امیرالمومنین علی بن ابی طالب توی مسجد نماز میخونده که یک سائل وارد مسجد می شه ایشون توی رکوع بوده دستش رو به طرف اون فقیر دراز میکنه که انگشترش رو برداره و این آیه بلافاصله در وصفش نازل میشه سکوت بود و تا اینکه کتایون به حرف اومد: _ آیه ۵۶ میگه حزب الله همواره پیروز هستن ولی همیشه هم پیروز نشدن تاریخ که اینو نمیگه
_چون نگاه کلی نداری موردی بررسی می کنی باید دید پیروزی رو در چی تعبیر میکنی یه نگاه سطحی و مقطعی یا برایندی و کلان؟ پیروزی ای واقعه ایه که بیشترین نفع رو بدست بده امت حزب الله هرجا پای خدا بوده برده شاید ظاهرش گاها شکست باشه اما تاریخ اتفاقا برد رو ثبت کرده و متناسب وقایع آینده میشه این رو درک کرد اجازه بده به جاش مثال هم میزنم برات فکر میکنم جزء ششم تمومه نگاهی به ساعت گوشی انداختم: تا اذانم چیزی نمونده بگو ببینم با مامانت چکار کردی؟! ایتا @dokhtaranzeinabi00
دوستان رمان بعدی رو هم میزارم 😊
♡﷽♡ ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 کتایون_پیام میدم در ارتباطیم حرف میزنیم اون از دلتنگیش میگه بعضی وقتا هم از دخترش منم که مجبورم از کارم بگم چیز دیگه ای برای گفتن ندارم البته از شماها هم گفتم بهش! پرسیدم: از شوهرش چیزی نمیگه؟ _خیلی نه چون اگه بگه حتما تهش به دعوا ختم میشه! _ اسطوره اخلاقیا باید مجسمه ات رو بسازن تو‌ هر دادگاه خانواده یکیش رو بذارن! ببینم میتونی یه طلاق به نام خود ثبت کنی؟ _نترس اونقدر دوسش داره که نگو! شاید منو بخاطر اون ول کنه ولی اونو بخاطر من ول نمیکنه! _حسودی ممنوع مامانتم سر دوراهی نذار و گرنه با من طرفی _تو چرا طرف همه هستی جز من؟ _من طرف حقم انتظار داشتی ۲۵ سال تارک دنیا بشه؟ _نه ولی تو درکی از سختی این شرایط نداری _شاید ولی عقل که دارم جواب سوالمو بده _جوابی ندارم یه حس قلبیه ازش خوشم نمیاد _پشت احساسات اگر عقل قرار نگرفت خطرناک میشه بعدم تو میتونی دوستش نداشته باشی ولی حداقل به مادرت بروز نده چرا آزارش میدی و سر دو راهی می گذاری؟ این کارت... صدای اذان بلند شد قید مواخذه کتایون رو زدم و از جا بلند شدم: ژانت جان تا من برگردم با لبخند سرتکون داد: خیالت راحت یه کنسرو گرم میکنم! _خدا خیرت بده! ... بعد از شام خیلی زود دوباره به بحث برگشتیم اینبار اول کتایون شروع کرد: _جزء هفتم سوره انعام آیه ۱ میگه خداوند ظلمت ها و نور را پدید آورد همه میدونن که تاریکی نبود نوره و موجودیت نداره ضمنا چرا تاریکی رو جمع می بنده ولی نور رو نه؟ _ درسته ظلمت معمولا همون نبود نوره ولی چیزهایی مثل سیاه چاله های فضایی هم وجود دارن که صرفاً خلا نیستن موجودیت دارن بلعنده نورن ضمناً این آیه بیشتر ایهامه، اشاره به اشخاص داره ظلمات افرادی هستند که با قرار گرفتن مقابل چشمه نور تولید سایه می‌کنن و پدیدآورنده تاریکی در دنیا هستند و نور هم که نور خداست که به هستی تابیده و فقط یکیه مکث من که طولانی شد کتایون ادامه داد: _ آیه ۵۰ صراحتا میگه پیامبر علم غیب نداره پس چرا شما براش قائل هستید؟ _ربطی نداره خدا به پیغمبر میفرماید برای تبلیغ دین که میری از همون اول بگو من برای خودم نیومدم من می خوام وصلتون کنم به کس دیگه من نمیگم خزائن غیب دست منه یعنی من نمیگم من خودم منبع علم و آگاهی هستم خب معلومه که سرچشمه و مخزن علم پیامبر نیست خداست! پیامبر اولین دریافت کننده علم خداست پیامبر و امامان مثل دریاهایی هستن که پر از آب هستن ولی نمیشه گفت هرچی آب توی جهان هستی وجود داره توی این دریاهاست با وجود بزرگی دائم در حال کسب فیض و ترفیع درجه هستند مثل دریایی که هر لحظه جریان جدیدی بهش وارد میشه اما وقتی میگیم علم کامل منظور اون مقدار علمیه که برای انسان کافی و کامله و برای هدایت ما کافیه علم غیب یعنی این ما مثل برکه های اطراف دریاییم با یه مد پر میشیم آب دریا برای ما کافیه تعبیر دوم این آیه هم اینه که پیغمبر از همون ابتدا به امت میگه من نمیتونم یعنی اجازه ندارم خیلی از غیب براتون خبر بیارم تا اسم پیامبری اومد فکرتون دنبال این امور نره قراره کارهای مهمتری انجام بدیم یعنی اصل و اساس دین رو بر معجزه و پدیده های غیبی نگذارید بنای کار ما زندگی توی همین دنیاست با همین قواعد و چارچوب ها آیه ۵۲ می فرماید تو که پیغمبری و یه جایگاه خاصی داری همه دوست دارن ببیننت و کنار تو قرار بگیرن نباید فرقی بین مومنان برای معاشرت با تو باشه به دلیل تفاوت سطح اجتماعی و مالی مومنان همه برادرند و به لحاظ ارزش انسانی در یک طبقه واقعاً نادرن این دستورات! اونم درچه زمانی و چه مکانی! یه سری چیزا توی قرآن گفته شده که شاید در نگاه انسانی اونقدر مهم و جالب نباشه ولی برای خدا خیلی اهمیت داشته مثلا آیه ۹۹ میفرماید به طرز رسیدن میوه دقت کنید در اون نشانه هست برای افراد با ایمان حالا مگه رسیدن میوه چطوریه که آیت خداست! گیاه شناس ها بهتر این آیه رو درک می کنن که چقدر این فرایند عجیب و جالبه مثل همه فرآیندهای خلقت به شدت هوشمند و متحیر کننده آیه ۱۰۸ صراحتا میگه به هیچ قومی و مقدساتش نباید توهین بشه اوج ترقی رو توی این اثر میشه دید! برای بشر جز خیر و تعالی نمیخواد... جزء هشتم آیه ۱۳۷ به قربانی کردن انسان خصوصاً کودک اشاره میکنه آیه ۱۳۹ مذمت احکام مردسالارانه مشرکین که هر چیز خوبی برای مردها بود و هر چیز بدی برای همه و خدا میگه به زودی کیفر این افتراها مثل اعتقاد به نحوست زن و احکام دروغ شون رو میدم خدا داعیه دار احقاق هر حقیه در همه زمینه ها ۱۵۹ خیلی مهمه خداوند به پیامبر میفرمایند کسانی که در دینشون اشتقاق به وجود می‌آرن نسبتی با تو ندارن و تو هم هیچ نسبتی باهاشون نداری! اگه منظور یهود و مسیحیت باشه که معلومه نسبتی نداره پیامبر باهاشون قاعدتا منظورش مسلمانهان پس وحدت در امت عامل خیلی مهمیه... سوره اعراف آیه ۳۳ خیلی زیباست؛
میفرماید خدا فقط کار زشت و گناه و ستم به ناحق و شرک رو حرام کرده دنبال آزار و اذیت مردم با وضع محدودیت نیست دنبال آدم سازیه دنبال پرورش و تربیته از این زیباتر نمی شد دین رو تعریف کرد... آیه ۵۹ اعراف درباره قوم نوح یکم بگم؛ قومی که نوح در بین اونها اعلام پیامبری میکنه به شدت حس گرا هستن میگن ما چرا خدایی که تو میگی رو نمیبینیم اساسا ایرادی که بلافاصله همه اقوام به پیامبرا وارد میکنن همینه میگن تو انتظار داری ما خداهای خودمون رو که می بینیمشون رها کنیم و به خدایی که نمیبینیم ایمان بیاریم؟ این موید همون بحث اوله که گفتم اگر پیامبرا با فرض تو دنبال پول و قدرت بودن حتما با این واکنش میفهمیدن خیلی آینده درخشانی در انتظار طرحشون نیست و تغییر رویه میدادن حالا حضرت نوح سالیان طولانی بین اینها به تبلیغ و موعظه و استدلال میپردازه اما جز تعداد اندکی ایمان نمی آرن میدونی چرا؟ چون سیستم تمدنی جامعه مثل ماشین آدم سازی عمل میکنه و مردم رو تربیت میکنه و سیستم تمدنی اون جامعه مثل همین جامعه ی فعلی ما مردم رو مادی گرا، بی تفاوت و رفاه طلب بار می آورد اونقدری که حتی همسر و فرزند نوح هم از این قاعده مستثنی نیستن چون در این تمدن و با این چارچوب زندگی و رشد کردن در پایان این ماموریت طولانی که خیلی صبر و تحمل به همراه داشت، حضرت نوح وقتی از خدا برای قومش طلب عذاب میکنه یک جمله داره به نقل قرآن، میگه، اینا دیگه حتی بچه ای توشون به دنیا نمیاد مگر کافر و فاجر! مگه کودک ها گناه میکنن؟ در نگاه اسلام بچه ها وقتی متولد میشن پاک و بی گناه هستن و تا زمانی که به سن تکلیف نرسن گناهی کسب نمیکنن ژانت فوری گفت: سن تکلیف چیه؟ _سنی که بچه ها از اون سن به بعد ملزم به انجام واجبات و ترک محرمات میشن و قبلش تکلیفی ندارن. این سن دقیق محاسبه شده و دقیقا تکلیف رو زمانی به عهده انسان میگذاره که عقلش برای درک مفهوم قانون آماده شده باشه نه از بدوتولد! حالا وقتی بچه ها بیگناه هستن چرا نوح این حرف رو میزنه؟ منظورش واضحه میخواد بگه سیستم تربیتی این جامعه کافر و فاسق تربیت میکنه نمونه ش پسر خودم! و دیگه امکان هدایت ندارن میخواد بگه در کفر تا جایی پیش رفتن و نفی خدا تا حدی با گوشت و خون شون ممزوجه که فقط باید یه آبی بیاد اینا رو از روی زمین خدا بشوره ببره! وگرنه دیگه هیچ گاه روی زمین تفکر توحیدی شکل نخواهد گرفت یعنی آدمها تا جایی پیش میرن که زمین به پاکسازی نیاز پیدا میکنه! در ظلم و جنایت و کفر سازمان یافته! گفتم که چه کارایی میکردن یکیش قربانی کردن انسان به عنوان یه سنت حسنه و عبادت! حالا نکته جالب ماجرا میدونی چیه؟ جایی که حضرت نوح در اون اعلام نبوت میکنه اونقدر کم آبه که در دعوت خودش به مردم میگه اگر ایمان بیارید از خدا میخوام براتون بارون نازل کنه! یعنی اینا به حدی حسرت بارون داشتن که براشون معجزه بوده و حالا وعده ی عذاب اینه که اینجا قراره اونقدری بارون بیاد که سیل راه بیفته کل شهر بره زیر آب!! و خدا به نوح دستور میده مقابل چشم مردم شروع کن کشتی بساز! تو بیابون! اونم نه یه قایق معمولی بزرگترین کشتی ای که تا اون زمان بشر به خودش دیده بود خب برای قوم خیلی خنده دار بود دیگه دلیل هم پیدا کرده بودن به هم میگفتن دیدید میگفتیم این طرف دیوونه است! کتایون_خب چرا باید چیزی رو بگه که انقدر عجیب باشه؟ _برای اینکه باور نکنن! قریب به هزار ساله نوح با استدلال و دلیل و منطق باهاشون حرف زده و توی گوششون نرفته و ایمان نیاوردن حالا که خودشون رو در شرایط نزول عذاب قرار دادن دیگه خدا با رافتش با این قوم برخورد نمیکنه با مکرش برخورد میکنه طبیعتا در نزدیکی نزول عذاب غربال بسیار سختتر خواهد شد اونقدر غربال صورت میگیره که فقط شایسته ها از نعمت سوار شدن بر این کشتی و نجات از عذاب بهره مند بشن این همون آزمونیه که این قوم باید پاس کنن... کسی که با عقلش ایمان نیاورده قطعا با چشمش هم ایمان نخواهد آورد و کسی که با عقلش منطق چیزی رو پذیرفته باشه میفهمه نزول باران در سرزمین کم آب بعید هست ولی غیر ممکن نه برای خدا که کاری نشد نداره... خلاصه نوح مشغول ساخت کشتی میشه مسخره میکنن، کاری نداره کار خودشو میکنه... اینکه میگم پیامبری کار سختیه و در توان هر کسی نیست و حتما باید طرف آدم خاصی باشه یعنی همین گاهی خدا دستور به انجام کارهای عجیبی میده که شاید به نظر بقیه دیوونگی بیاد و مسخره ت کنن چون خدا برای اینکه قدرتش رو در مقابل قدرت پوشالی شیاطین و قدرت طلبهای زمینی نشون بده همیشه "اصرار داره از اونجایی که انتظار نمیره و سختتره یا نقطه ی اتکای طرف مقابله معجزه یا عذاب رو نازل کنه" تو هم جای خدا باشی با اون عظمت موجود دست ساز خودت مقابلت ادعای خدایی کنه قطعا با قدرت جوابش رو میدی باید برتریش رو ثابت کنه که معلوم شه خدای واقعی کیه چون خیلیا ادعای خدایی دارن رو زمین!