8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده #مسیح_علی نژاد
#پارت_بیست_سوم
#تنها_میان_داعش⛓📖
#رمان
حدود ۴۰ روستای اطراف آمرلی رو اشغال کرده و الان
پشت دیوارهای آمرلی رسیده.« اخبار شیخ مصطفی، باید
دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :»یا
باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم
بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل سیدالشهدا مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا شهید
میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛
مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و
زنها رو به اسارت میبَره! حاال باید بین مقاومت و ذلت
یکی رو انتخاب کنیم!« و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد »هیهات منالذله« در فضا پیچید و نه تنها دل
من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک
شوق شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد
نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این
مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. شیخ مصطفی
هم گریه اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد
که بغضش را فروخورد و صدا رساند :»ما اسلحه زیادی
نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، آمریکاییها دست
ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سالحی که الان داریم
سه تا خمپاره، چندتا کالشینکف و چندتا آرپیجی.« و
مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد
:»من تفنگ شکاری دارم، میارم!« و جوانی صدا بلند کرد
:»من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.« مردم با هر
وسیله ای اعالم آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم
بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید مدافعان
شهر میشد و حاال دلش پیش من و جسمش ده ها کیلومتر
دورتر جا مانده بود. شیخ مصطفی خیالش که از بابت
مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد
:»تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید
هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در
شرایط محاصره دووم بیاریم.« صحبتهای شیخ مصطفی
تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی
آمد. عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار
نه فقط برای من که خنجرش را روی حنجره حیدرم
گذاشته بود :»خبر دارم امشب عروسیات عزا شده!
📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
#پارت_بیست_چهارم
#تنها_میان_داعش⛓📖
#رمان
قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده
نمیذاریم! همه دخترای آمرلی غنیمت ما هستن و شک
نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت
رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!« شاید اگر این پیام
را جایی غیر از مقام امام حسن خوانده بودم، قالب
تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم جانم را به
کالبدم برگرداند. هرچند برای دل کوچک این دختر جوان،
تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری
هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی
از خواب پریدم. رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را
پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس
لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به
دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم. زمان
زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و
نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که
باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور
کرد. تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه داعشیها به
حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی می-
خواست از ما دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پله-
های ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دست-
شان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند. از شدت وحشت
احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمی-
توانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده
بود، عقب عقب میرفتم. چند نفری عباس را دوره کرده
و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و
دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام
افتاده بود. دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش
او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو
را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که
حتی زبانم نمیچرخیدتا التماسشان کنم دست از سر
برادرم بردارند.
📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
H-Taher.Salalahoalik.rashedoon.ir.mp3
5.66M
شب جمعھ هست
شب زیارتے آقا💔...
⇆◁❚❚▷↻
اگر کسی شب جمعه شهدا را یاد کند
شهدا آنها را پیش ارباب یاد خواهند کرد.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
☆اللهم صل علی محمد و اله محمد والعجل فرجهم☆
🔴کم حرف زدن
✍حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: یا اباذر تو را به طول سکوت سفارش میکنم. زیرا بدین وسیله شیطان از تو دور میشود. سکوت کمک خوبی هست برای حفظ دین.
📚 بحارالانوار، ج ٧١، ص ٢٧٩
حضرت امام کاظم علیهالسلام⇩
کمگوئی، حکمت بزرگی است، پس همواره ساکت باشید؛ چرا که سکوت، مایه آسایش نیکو و سبک باری از بار گران و کاهش گناهان است.
📚 تحف العقول، ص ٣٩۴