eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
☘‏نزدیك عملیات بود؛ می‌دانستم دختردار شده یك روزدیدم سرپاكت نامه ازجیبش زده بیرون!! گفتم: این چیه؟🤔 گفت: «عكس دخترمه» گفتم: «بده ببینمش»😍 گفت: «خودم هنوز ندیدمش!» گفتم: چرا؟!🥺 "گفت: الآن موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد"☺️ 🌺
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور یکم ترسیدم ولی بیخیال به کارم ادامه دادم باند تمیز رو گرفتم و رفتم سمتش ناسلامتے سه سال دیگه خانم دکتر میشدم .. با پنبه دستشو تمیز کردم هنوز صورتش قرمز بود دستاش مشت شده بود ولی اعتنایے نکردم .. سرش پایین بود و انگار در کنار عصبانیتش ذکر میگفت تا چیزۍ نگه که هم براۍ خودش بد بشه هم براۍ من .. باند رو با احتیاط کامل جورۍ که دستم بهش نخوره دور دستش پیچیدم بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم سر جاۍ قبلیم نشستم پرستار هم که آقا بودن وقتے داشت از اتاق خارج میشد یه جور مسخره‌اۍ بهم نگاه کرد و رفت .. پوزخندۍ زدم و زیر لب گفتم :+به تو‌ام میگن پرستار آخه ¡ نفس عمیقے کشیدو قشنگ رو تخت نشست رو به حیدر گفت :_داداش خیلے زحمت کشیدۍ دیگه برید خونه فقط اگه گوشیمو بهم بدید برا بابا اینا زنگ بزنم که بدونن کجام ممنون میشم .. _حالا میموندیم ! من که کاری ندارم .. _نه برید افتادید تو زحمت گوشی ! حیدر هم خندی و گفت :_باشه داداش صبر کن بپرسم وسایلت رو کجا گذاشتن سرۍ به نشانه تایید تکون داد ، داداش از اتاق خارج شد .. گوشیم زنگ خورد " آهنگ زنگ تو اتاق پخش شد یه آهنگ شاد بود تا از جیبم در بیارم طول کشید و مجتبے سرشو بلند کرد و بهم یک نگاهے کردو زیر لب گفت :_لا اله الا الله .. تندۍ جواب دادم عاطفه بود :_الو سلام آیـه ! +سلام رسیدۍ ؟ _آره کجایے تو ؟ +بیا اتاق ۱۲۵ _باشه فعلا ... قطع کردم و منتظر عاطے شدم بعد از سه یا چهار دقیقه صداۍ در اتاق اومد +بیا تو ؛ عاطفه وارد اتاق شد و با دیدن مجتبے روۍ تخت تعجب کرد سرشو انداخت پایینو زیر چشمے بهم نگاه کرد و کلافه آروم گفت :_خانم عبدۍ میشه چند لحظه تشریف بیارید کارتون دارم ؟! منم که میخواستم اذیتش کنم خیلے پرو گفتم :+نه عاطے جونم بیا همینجا ور دل خودم بشین کارتم بگو ! خیلے آروم در رو بست و سمت مجتبے گفت :_ببخشید .. مجتبے هم هیچ واکنشے نشون نداد ، عاطفه اومد کنارم نشست یه نیشکون از دستم گرفت که آخم بلند شد .. +عه عاطے چرا نیشگون میگیرۍ دردم اومد خجالت زده گفت :_هیس همه رو خبر کردۍ تو اینجا چیکار میکنے ! صداشو پایین‌تر آورد گفت :_این آقا کیه ؟ خندیدمو گفتم :+گفتم بهت که قضیه‌اش مفصله فقط اینو بدون که ایشون امروز فرشته نجاتم بودند و الان هم بخاطر من افتادند رو تخت بیمارستان .. _از دست تو ! ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •
میگفت‌:مشتۍ . .اگرفڪرمیڪنۍ بسیجۍواقعۍهستۍ🕶🤞🏿!' ‹الھم‌الرزقناشھادت› روسعۍڪن‌ . . .بہ‌‹‹قلـ♥️ـبت‌›› بچسبونۍنھ‌اینکھ‌پشت‌‌قاب‌موبایلت🚶🏻‍♂💔( ‌:!
[……🌑……] شبتون زینبـےۜ 🕊 ان شاءالله فردا صبح پر انرژی خدمت میرسیـم ✋🏻😍 هر ایده و پیشنهادۍ که دارید رو میتونید با ما در میون بگذارید 🖋✉️ @GHMnam313 وضو قبل خواب فراموش نشه رفقــا 🌹 اگه دائم الوضو باشی که دیگه به به ... برامون دعا کنیـد 💔 به دعاهاتون محتاجیم 🥀 یا علــے 🍂
بسم‌الله‌الرحمن‌رحـیم...🌱
شهید ناجا: سربازشهید علیرضا زارع‌پور تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۵۴ محل تولد: میبد،یزد تاریخ شهادت: ۲۶ آبان ۱۳۷۶ محل شهادت: نهبندان،خراسان‌جنوبی نحوه شهادت: شرکت در عملیات و ماموریتهای‌مختلف محل مزار شهید: گلزارشهدای میبد شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات سهم شما ۵ صلوات🌹
. . هر‌چہ‌ڪھ‌میڪشیم‌‌و‌هر‌بلاۍ‌ڪھ‌سرمان‌میاد ا‌زنــا‌فرمانیہ‌خداست . .(:
یہ بزرگے میگفت: شیطان مغرورھ... چندین بار بهت پیشنهاد گناھ میدھ، وسوست میکنہ، ذهنتو درگیر میکنہ، ولۍ وقتے بهش رو ندۍ بیخیالت میشہ! 🌱
{🍂} ‏مادر بزرگ شهید جهاد مغنیه می گفتند:↓↓ 💥مدت ‌طولانی بعد شهادتش ‌اومد به خوابم بهش‌گفتم: چرا دیر ڪردی؟😞 منتظرت ‌بودم! گفت: دیرڪردیـم... طول ‌ڪشید تا ازبازرسی هاردشدیم... گفتم : چه‌بازرسی؟! گفت: بیشتر از همه سربازرسی ‎ وایستادیم... بیشتر از همه ‌درباره نماز صبح ‌میپرسـیدن...😢 ⚠️بچه‌هاجدی بگیریم.....نماز صبح شوخی نیس❗️😞