eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یڪبارڪہ‌جلوےدوستانم‌قیافہ‌ گرفتہ‌بودم‌😌 ابراهیم‌ڪنارم‌آمد وآرام‌گفت: نعمتے‌ڪہ‌خداوند‌بہ‌تو‌ داده‌بہ‌رخ‌دیگران‌نڪش..! 🌹‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌↵شَھیـدابـراهـیـم‌هــادی•• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دُختَران‌زِینَبیــ🌿
شب بخیر .. ' محضِ‌ادایِ‌ادب '
بسم‌الرب‌الشهدا 🖤🥀
🕊️✨ مےگفت‌چشمان‌شهدا بهـ راهےاست‌که‌ازخودبهـ یادگـارگذاشته‌اند اماچشم‌مابه‌روزیےاست کہ با‌آنان‌روبه‌رو‌خواهیم‌شد ! دُختَران‌زِینَبیــ🌿
خیلۍحرفاش‌درباره‌حجاب‌قشنگ‌بود😍📌-! اماعکس‌نصفہ‌ازچہرش؛چشماش؛👀-! یادستش‌میذاشت‌پروفایل...!🗞📱-! انگار؎حواسش‌نبودحجاب؛🧕-! برا؎پوشوندن‌زیبایۍهاست‌واین‌کارش-! دقیقادرتضادھ‌باحجابہ...!!🚫🖐🏻-! - درگوشۍبگم: -مابہ‌اینامیگیم‌مذهبۍنما...!🙂🍃-! ❗️ دُختَران‌زِینَبیــ🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احمد کاظمے میگفت پاشید برید رو مین ..💔 رزمندگان نظامے ما اینگونه بودند رزمندگان اقتصادۍ ما اینگونه باشید !.. دُختَران‌زِینَبیــ🌿
هدایت شده از دلتنگےهاۍشبونـہ ..
چطوری بگم دلم تنگه حرمته !..💔 دورت بگردم :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🌸‌✨• طَرَف‌میشینِہ‌بـٰااَعضـٰاۍِخـٰانۅادِه‌ مـٰاهۅارِه‌نِگـٰاه‌میڪُنِہ‌بَعد‌اۅن‌طَرَفِ‌خۅنِہ، تـٰابلۅ‌زَدِه‌یـٰامَھدۍاَدرِڪنۍ" دَمِت‌گَرم‌خَدایۍ اِمـٰام‌زَمـٰان‌بِہ‌خـٰاطِرتۅیِڪۍ‌هَم‌ڪِہ‌شُدِه‌ ظُھۅرمیڪُنہ…!!! ✨¦⇠ دُختَران‌زِینَبیــ🌿
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت‌های‌مهم‌رهبرانقلاب‌درمورد آینده‌ی‌جهان‌ونظم‌نوین‌جهانی!! دُختَران‌زِینَبیــ🌿
اگر محجبه‌ها از سرِ شوق‌ حجاب‌ داشته‌ باشند و شوق‌ آنها‌ به‌ حجاب‌ دیده‌ شود، حجاب‌ افزوده‌ میشود .. !!
نمےدونم‌چرا‌بین‌بعضےدهه‌هشتاد‌یا‌ دپ‌و‌غمگین‌بودن‌‌شده‌افتخارِ .. هرکے‌آهنگه‌نا‌امید‌کننده‌گوش‌کنه‌خفنه هرکے‌بیشترگریه‌کنه‌دنیا‌دیده‌تر:/! •داداشم،خواهرم‌ افسردگے‌افتخار‌نیست ❗️ چرا‌خودتو‌اذیت‌میڪنے‌برای‌چیزایے‌که‌ چندسال‌دیگه‌بهش‌میخندی‌و‌اهمیت‌نداره! یه‌کوچولو‌خودت‌بهش‌فڪر‌کن...' دُختَران‌زِینَبیــ🌿
اگہ‌یادت‌نمیاد‌اولین‌زیارتت‌کی‌بوده یعنی‌تو‌بغل‌امام‌رضا‌بزرگ‌شدی! دُختَران‌زِینَبیــ🌿
هدایت شده از ‹شـوق وِصـٰال ❥!›
AUD-20220119-WA0007.mp3
13.43M
ولـے این خیلـے قشنگه! :) . .
بسم‌الرب‌الشهدا 🖤🥀
‹✨🌔› ‌ •° ˼‌میگُفت: اِنقِـلاب‌ڪارمَندنِمۍخواد، آدَمِ‌جَهادۍمیخواد! یِکےڪِہ‌نیت‌وهَدَفِش‌اَزکار‌کَردن؛ صِرفاًکسبِ‌درآمدنَباشِہ...˹ ✨🌔¦⇢ دُختَران‌زِینَبیــ🌿
15.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: نظـم نــوین جہانے! صحبت‌های‌مهم‌رهبرانقلاب‌درمورد آینده‌ی‌جهان‌ونظم‌نوین‌جهانی!! دُختَران‌زِینَبیــ🌿
به‌آن‌دوستی‌توسل‌کن‌که‌درزمان‌ سختی‌وناراحتی‌به‌توکمک‌کند ^^ . - امیرالمومنین دُختَران‌زِینَبیــ🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"'💔هروقت‌تو‌مشکلی‌یا‌جایی‌گیر‌ کردی‌‌حضرت‌یوسف‌به‌یاد‌بیار...🥀تو‌چه‌مکان‌و‌زمانی‌گیر‌کرد‌و‌در‌نهایت...🌱 دُختَران‌زِینَبیــ🌿
چقدر حق میگه شهید آوینی که(:🌱 دُختَران‌زِینَبیــ🌿
•🌾• استاد‌پناهیان‌میگھ↓ اگہ‌یہ‌روزۍ‌دیدی‌همہ‌چیز‌جوربود بایدبزنۍتوسرخودت ! اخھ‌خدا‌دقیقا‌بعضۍ‌وقتا‌ تورو‌با‌چیزایۍ‌امتحان‌‌میکنہ‌ڪہ‌روش‌ حساسۍ . .! چون‌بزرگ‌شدنت‌تو‌همــینہ!✋🏽🙂 . .(: دُختَران‌زِینَبیــ🌿
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور حیدر وقتے رسید بهم ، بغلم کردو سعے میکرد عصبانیتش رو مخفے کنه .. و لبخند بزنه .. نگاش کردم :+داداش چیزۍ شده ؟ _نه .. چطور ؟ +خیلے پکرۍ ! .. چهره ات داغونه ..¡ _نه بابا .. شهید نشدۍ شما ؟ یه نگاه به دستم انداختو ادامه داد :_هدف گیریشون خوب نبودا ، خب میدادن من بزنم یه وجب سمت راست میزدن دیگه الان اینجا نبودۍ .. خندیدمو :+قسمت نبوده انگار .. منو به طرف ماشینش کشوندو :_همین که تونستے برۍ خداروشکر کن برادر من .. نفس عمیقے کشیدم .. واقعا خدایا شکرت .. به اصرار حیدر رفتیم بیمارستان .. هر چند اونجا مداوا شده بودم فقط یه خراش کوچیک بود .. پرستار وقتے داشت دستمو میبست حیدر گفت :_آقاۍ دکتر تیر خیلے رفته تو دستش .. یهو خندم گرفت .. پرستاره یه نگاه طلبکارانه اۍ به حیدر انداختو :_پرستار هستم .. حیدرم چشاشو برام ریز کردو زیر لب یه چیزایے گفت .. _خب بده که گفتم آقاۍ دکتر ! اینطورۍ گفتم که احساس غرور کنے برادر من .. خندیدمو گفتم :+از دست تو . داداش ، من که تیر نخوردم .. فقط یه خراش خیلے کوچیکه .. اما خب رفقامون خیلے بزرگش کردن مارو برگردوندن .. حیدر هم که انگارۍ شیطنتش گل کرده بود گفت :_عه .. راستے مگه تیر خوردنیه ؟ از سربِ ها یه موقع نخورۍ .. میمونے رو دستم .. سعے میکردم جلو خندم رو بگیرم .. پرستار هم که به نظر میومد آدم خیلے جدۍ هست حسابے شاکے شد و بعد از بستن دستم یه نگاه گذرایے به حیدر انداختو بدون هیچ حرفے رفت .. حیدر به رفتنش نگاه کردو :_چقدر عصبے بود ! منم فقط میخندیدم .. +خب از دست شما عصبے بود نابود کردۍ پسر مردم رو .. حیدر هم شونه اۍ بالا انداختو میخواست کنارم بشینه که سریع گفتم :+عه چرا میشینے ! پاشو بریم دیگه .. یه ‌طور باحالے نگام کردو نَشِنِسته بلند شد .. خواستم برم خونه ، اما مطمئن بودم هم مائده و هم آقاجون نگران میشن .. تصمیم گرفتم برم خونه خودم .. به حیدر گفتم که منو رسوند .. خیلے اصرار کرد که بمونه پیشم بخاطر حالم (هر چند خیلے بزرگش کرده بود) .. اما من نزاشتم مطمئن بودم اینجا سختشه و واقعا از چشم هاش مشخصه که خسته اس .. به سختے راضیش کردم بره خونه .. با دستے که به نظرم الکے بسته شده بود کلید انداختم روۍ در و بازش کردم .. برق ها خاموش بود ، بدون اینکه روشنشون کنم نشستم رو زمین .. دراز کشیدم ؛ بدنم کوفته و خسته بود .. نه از بابت این بیست روزۍ که تو بهشت بودم ..! بخاطر سختے تحمل کردن هواۍ روۍ زمین .. بخاطر تحمل کردن این زندگے .. بخاطر تحمل کردن . . . چقدر زندگے کردن تو اونجا راحت بود ¡ نه غمے بود .. نه غصه اۍ .. هر چند بخاطر اینکه اولین بار بود که رفتم اجازه ندادن که برم جلو !.. سخت بود .. اینکه نتونے برۍ جلو ¡.. هر چقدر خواهش کردم .. فایده اۍ نداشت ، فرمانده پاشو کرده بود تو یه کفش که اجازه ندارم ..! تو افکار خودم غرق بودم که صداۍ آیفون بلند شد !.. این موقع شب ساعت ۲۱ .. کے میتونه باشه ؟ از اونجایے که آیفون تصویرۍ نبود جواب دادم :+بله ؟! صدایے نشنیدم ! دوباره گفتم :+بفرمایید ؟ کسے جواب نداد ..! رفتم پایین ؛ درو که باز کردم رضا رو دیدم که با دیدنم بدون هیچ وقفه اۍ اومد بغلم .. چقدر دلم براش تنگ شده بود .. این چند وقت به دلیل وجود حیدر و خانواده اش تو زندگیم ، خیلے بهش بےتوجه اۍ کردمو اینم هیچے نگفته .. رفتیم بالا که وقتے دید برق ها خاموشه .. روشنشون کردو :_دیوونه شدۍ ؟ چرا برقارو خاموش کردۍ ؟! رفتم نشستم سر جاۍ قبلے ؛ نفس عمیقے کشیدمو :+اصلا روشن نکردمشون که بخوام خاموش کنم .. اومد نشست رو به روم :_کے اومدۍ ؟ دستت چیشده ؟ یه نگاه به دستم انداختمو پوزخندۍ زدم :+الحمدالله یه یادگارۍ همراه خودم آوردم .. با تعجب گفت :_تیر خوردۍ ؟! +نه بابا .. من کجا و تیر کجا .. ما از این لیاقتا نداریم .. _خداروشکر کن .. تلخندۍ زدم :+خداروشکر کنم بخاطر اینکه سالم موندمو ، از رفقام .. از داداش مجیدم جا موندم !.. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •