• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت143
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
بغضے که راه صحبت کردن رو بسته بود ترکید ..
انقدر تو این سه روز دلم براش تنگ شده بود که احساس کردم با شنیدن صداش تمام دنیارو بهم دادن ..
نگام کردو گفت :_خانمم .. قرار بود قوۍ باشے !
چیزۍ که پیش رو داریم سخت تر از این حرفاست ها ¡..
شکسته گفتم :+سخت تر ؟
بخدا تو این سه چهار روز مردمو زنده شدم ..
مگه قرار نبود سه ساعت پیش برسے !
پس چیشد ..؟
تو که میدونے من طاقت دورۍ تو رو ...
نزاشت ادامه بدم ..
به در اشاره کرد :_اون بیرون همه منتظر ما هستنا ، صحبتا باشه براۍ بعد باشه ؟..
+دیگه اینکارو باهام نکن .. خب !..
خندیدو :_مگه چیکارت کردم دختر ؟
+عاشق ، دیوونه ، دلتنگ ، دلشکسته و .. باز بگم ؟
بلند شدو با خنده ادامه داد :_از دست تو .. پاشو دیر شده ها ..
انقدر این روزاۍ آخر نبود که حتے حلقه ازدواج رو هم نخریده بودیم ..
یکم بخاطر این بابت ناراحت بودم ..
مگه میشه عروس حلقه نداشته باشه ؟
حس اینکه اذیتش کنم گل کرده بود ..
رومو کردم یه سمت دیگه و دست به سینه گفتم :+من نظرم عوض شده ..
_درمورد چے ؟
نگاش کردم :+ازدواج دیگه .. نمیخوام اصلا برو به همه بگو برن .. همه چے منتفیه ..
نظرم عوض شده ، من نمیخوام ازدواج کنم هر روز دلهره داشته باشم که ..!
یکیو میخوام که همیشه هوامو داشته باشه و کنارم باشه نه مثل شما که در هفته چهار روزشو نیستے !
نشست رو به روم ..
_چے میگے آیـه ؟
چهره امو جدۍ کردم :+حقیقت ..
_شوخیه دیگه آره ؟!
+نه خیر ..
خندیدو :_خانمم بلدم نیستے دروغ بگے ..
من که میدونم از چے دلخورۍ ..
پاشو بیا بریم انقدر لج نکن دختر ..
خودمم خندم گرفت ..
وقتے بهم میگه خانمم ؛ احساس میکنم تمام غصه هامو فراموش میکنم ..
با صداۍ خنده هاش حس میکردم تپش قلبم بیشتر میشه ..
اۍ کاش همیشه اینجورۍ بخنده ..
تا ابد .. در کنار هم !..
سال هاۍ سال ..
بلند شدمو انگشت اشاره رو آوردم جلو صورتش :+فقط بخاطر آقایے خودم میام ..
_باشه بریم .. انگار چه تحفه اۍ هست آقاییتون ..
نه چهره اۍ ، نه صدایے هیچے نداره ..
من نمیدونم شما چطورۍ حاضر شدۍ باهاش برۍ زیر یه سقف !..
یه نگاه تندۍ بهش انداختم که باعث شد خنده اش بیشتر بشه ..
اومدم در اتاق رو باز کنم که از اون طرف حیدر درو باز کرد و تقریبا با شکایت رو به مجتبے گفت :_کجایین شما !
عاقد وقت نداره میخواد بره برادر من .. سریع تر ..
مجتبے هم سرشو به نشانه تایید تکون دادو :_باشه داداش اومدم ..
یه نگاه با ناز به حیدر انداختم که به حالت شوخے گفت :_اه اه اه لوس نکن خودتو ..
انگار کے گیرش اومده .. بزار دو روز بگذره کلافه میشے خواهر من کلافه ..
مجتبے زد زیر خنده و گفت :_بسه بابا ول کن ..
خانم شما برو من لباسمو عوض کنم الان میام ..
+نه برا چے ؟..
یه نگاه به خودش انداختو :_لباسِ سپاهه ها ؟
شونه اۍ بالا انداختم :+خب باشه .. تو این لباس قشنگترۍ ..
لبخندۍ زدو به در اشاره کرد :_خب پس بریم ..
حیدر نگاه خاصے به مجتبے انداختو :_زن ذلیل ، اه ..
مجتبے یه نگاه به رفتنش انداختو گفت :_یه روزۍ هم روزۍِ شمام میشه داداش جان بله ؛ شتریه که در خونه همه میشینه .. ببین کے گفتم ..
حیدر هم همانطور که داشت میرفت دست بلند کردو بلند گفت :_عمراً ، فکر کردن بهشم خنده داره ..
من زن بگیرم ..؟!.
و بعد زد زیر خنده ..
منو مجتبے هم با هم نشستیم رو صندلے ..
زهره هم از قم بخاطر من اومد ..
عاطفه هم که حضورش واجب بود اما ..
اما نیومد ، نمیدونم بخاطر اینکه مجتبے قبلا ..
نه .. نمیخوام دیگه به اون روزها فکر کنم ..``
زهره یه طرف پارچه رو گرفت و یکے از فامیل هاۍ مجتبے طرف دیگه اشو ..
مائده هم شروع کرد به قند سابیدن بالا سرمون ..
عاقد شروع کرد به خوندن خطبه عقد ..
استرس تمام وجودم رو فرا گرفت ..¡
وقتے به اینکه بعد از خوندن خطبه و بله دادن .. ما براۍ همدیگه میشیم .. باور نکردنے و ذوق آور بود ..
مجتبے دست برد سمت قرآن و بازش کرد ..'
هر دو شروع کردیم به خوندن ..
وقتے صحبت عاقد تموم شد دیدم دست مجتبے رفت سمت صفحه قرآن ..!
یه نگاه به صفحه قرآن انداختم که دیدم ..
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
هدایت شده از 『 دختࢪاݩ زینبـے 』
قبلفعالیتڪانالیهچند،دقیقہبیشتر
طولنمیکشہبجاشبہحرفرهبرت
احترامگذاشتےرفیق🙂🌱
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال دلـــم...
خیلی بده😢
جاموندم از قافله بازم🖤
#امام_حسین ♥️
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
درِخونهت هم که از طلا باشه،
بازهم گذرت به درِچوبی غسالخونه میفته !!
#تلنگــرانہ⚠️
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
هـرچه بیشـتر از شهدا فاصله بگیری
فاصلهی خودت با خودت..🍁
بیشتر میشه..!🙂
یادت نره، شهدا هویت ما هستند.🙃🕊
#شهیدان🦋🕊
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
#صرفاجھتاطلاع . .
ولۍمیدونۍقشنگۍخوببودنکجاست؟
اونجاڪہتوتنھاۍخودتهمخوبباشۍ
نہجلوبقیہ!
توتنھاۍخودتهمهمونطورۍباشڪہجلوبقیہهستی(:
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
••🌸🌿••
مَـنشِڪایَتدآرَم
ازآنهـاڪِهنِمـۍفَهمَـند
چـآدُرِمِشڪیمَـنیـادِگارِمـآدَرَمزَهـرآست
ازآنهـاڪِهبہسُخـرهمیگـیرَند
قِـدآسَتحِجـآبمـآدَرَمراچِـرانِمیفَهمـۍ؟!
ایـنتِڪہپـآرچہۍِمِشڪی
ازهَـرجِنسۍڪِهبآشَـدحُـرمَتدآرَد!🤞🏻♥️
.
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
••🌱🌻••
#تلنگرانه
• ڪسۍڪهتنھابهعقلشاعتمادڪند
گمراهمیشود
• ڪسۍڪهتنھابهمالش
اعتمادڪندڪممیآورد
• ڪسۍڪهتنھابهمردماعتمادڪند
خستهمیشود
• امّاڪسۍڪهبرخدااعتمادڪند
نهگمراهمیشودنهڪممیآورد
ونهخستهمیشود؛)♥️
.
.ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
هدایت شده از 『 دختࢪاݩ زینبـے 』
قبلفعالیتڪانالیهچند،دقیقہبیشتر
طولنمیکشہبجاشبہحرفرهبرت
احترامگذاشتےرفیق🙂🌱
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 ڪــلامشهـــید💌
🌹شهـــید عبدالله باقری:
پیراهنے که با آن برای
امام حسین ﴿؏﴾ عزادارۍ کردهام را روی پیکرم
داخل قبر بگذارید ..!💔
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
گاهےیڪجوابنیمہتلخبهپدرومادر
ڪدورتوظلمیمیآوردڪہصدتا
نماز
شبخواندن،آنراجبراننمیڪند...!
- آیتاللهفاطمینیا 🍃
یکی از واجب ترین ها احترام به پدر و مادر هست پس همیشه احترامشون رو نگهداریم رفیق..
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
13.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوریویژه📲
سهمانـعبزرگبرایدیـداربا #حضرتحجت(عج):
• دنیـازدگی(حبّدنیـا)
• غـرور،تکبـر
• قطـعصلهرحـم
یکبارجمالِدلآرایتراندیدهام..💔
اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
سلام خدمت آقای خودم.mp3
16.25M
🍃به وقت مداحی...
💠سلام خدمت آقای خودم....✋
#کربلاییجوادمقدم
#پیشنهاددانلود👌
#امام_زمان♥
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
#تلنگࢪے |•~^
موࢪد داشتيمطࢪفسوسيسڪالباسنميخوࢪده ميگفتہ گوشتشمطمئننيست😐
بعدࢪاحتغيبتمیڪࢪدهوگوشت
مࢪدهمیخوࢪده...😶
يڪ دقيقهسڪوت¡
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
+گاهےبایدبراۍرسیدنبہاهدافمان
از"درونشھید"شویمتامبادا
فرداهایۍشھیدشوندوتامبادا
دیگران،آیندهراشھیدکنند...
باید"شھدشھادت"رانوشیدو
شھدِدنیاومایتعلقشرادورریخت🌱 . . .
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تم♥️
مخصوصدخترا😌🌼
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
#بدونتعارف . .
کجایهگناهروبهخاطــر
روۍگلِیوسفِزهرا
ترککردۍوضررکردۍ؟!(:
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
••☁️🍄••
#پایدرسدل
خدایا !..
قبلازاینکهبنبستها،آتشها،
سوختنهاوذلتهایواقعیو
عکسالعملهایعملممراخاشعکند،
توباعشقتدلمراخاشعکن..!💜
-استادصفاییحائری🌱
.
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
••🥀☁️••
پنجشنبهها
چشمڪهمیگشاییم
نامڪسانۍدرذهنمانروشناست
ڪهتاهمیشهمدیونشانهستیم
آنہایۍڪههرگزفراموشنمیشوند♥️
#پنجشنبههایشهدایی🕊
.
.ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
••🐥🌻••
#تلنگر💥
تویکلاسدرسخدا
اونیکہناشُکریمیکنه
رَدمیشه!
اونیکہنالهمیکنه
تجدیدمیشه!
اونیکہصَبرمیکنه
قبولمیشه!
اونیکہشکُرمیکنه
شاگردممتازميشه!♥️
#انشاءاللههمیشهشاگردممتازخدامونباشیم(:
.
.ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿