eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 دل مجنون سوی‌کربلاتون‌میپره🕌 لیلی بی سر مـــن💔 دلم یه حاجتی داره به شما رو زده دست رد به سـینه ش نزنید ڪربلا میخواد دلم💔 ولی آقـ♡ـا دونفره💕
💬 🔸 همیشه میگفت: ➖تا وقتیکه زمان نرسیده، هیچوقت دنبال «ارتباط با » نروید؛ 🔴چون آهسته خودتون رو به میکشونید...!!
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نرود پاےِ دلم، غیر رهے، ‌جز رهِ تو...♥️
پرسید: _زندگی چند قسم است؟ گفت: _سه قسم! کودکی و پیری! پرسید: _پس جوانی چه؟ گفت: _فدای حسین... حسین جان!کربلا نبودم تا یاری ات کنم، اما هرکس که تورا شناخت،جانش را فدای مهدی فاطمه(عج) می کند...🙃 زندگی اَم،کودکی اَم،جوانی،پیری وقف تو عزیز فاطمه... فدایت یابن الحسن... آقایی کن مثل جدت حسین (ع)حره های پشیمان از گناه را هم بخر.😔 مرا هم بخر آقا... :)
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮 😔🥀📿 الهم الرنے الطلعته الرشیدھ دیگ جونم بھ لب ࢪسیدھ🖇
در این عصر قشنگ هر چه آسایش روح هر چه آرامش دل هر چه تقدیر بلند هر چه لبخند قشنگ و هرچه از لطف خداست همه را برایتان آرزومندم عصرتون شاد وپراز لبخند
🌸شیمیائی با صدای بوق وانت تدارکات ، شهرداران آن روز رفتند ، قابلمه غذا را گرفتند و آوردند داخل سنگر . یکی از بچه ها از دهانش پرید و گفت : می گم بچه ها ... مگه برادر میثم توی آموزش "ش.م.ر" نگفت بعد از این که منطقه توسط گاز آلوده شد ، به هیچ وجه غذاهای در باز را نخورید و فقط از کنسرو استفاده کنید ؟ با این حرف ، حاجی نوروزیان گفت کسی دست به قابلمه غذا نزند . من که از گرمای داخل سنگر و بدتر از آن ، ماسکی که مثل بختک ! روی صورتم چسبیده بود و تنفس را بسیار سخت و خفقان آور می کرد ، خسته شده بودم ، گفتم : ببین حاجی جون ... با من از این شوخی ها نکنید ... من یکی دارم از گرسنگی رو به موت می رم ... ولی حاجی روی حرفش بود که باید غذا را بریزیم دور ، چون به احتمال زیاد آلوده به گاز شیمیایی شده است . در قابلمه بزرگ را که برداشتم ، تا چشمم به ران و سینه های خوشگل مرغ هایی افتاد که مثل بچه آدم کف قابلمه دراز کشیده بودند ، نتوانستم طاقت بیاورم و از آن بزم شاهانه در آخرین روزهای حیات ! بگذرم . رو کردم به حاجی نوروزیان و به بقیه گفتم : ببینید ... منم مثل همه شما ، چه بخواهیم و چه نخواهیم تا حالا چند بار گاز نوش جون کردیم و کم تر از این مرغای نازنین آلوده نیستیم . پس با اینا هیچ فرقی نداریم . منم واسه این که اسراف حرومه ، می خوام خودکشی کنم و همه این مرغ ها رو بخورم . همین که ماسک را از صورت برداشتم و در قابلمه را باز کردم ، مجید محمدی و بقیه بچه ها یکی یکی آمدند جلو و گفتند که ما همه می خواهیم خودکشی کنیم ! دست آخر همه بچه ها جلو آمدند و غذا را خوردند .