7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مهدویت
👈بعدازظهور ؛ زمان پیوستن به امام زمان نیست!
#استاد_شجاعی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا آقا پر عطر حضور توعه🙃🥀 اگه نوریه نور توعه😍🥺
#استوری
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دجال ظهور کرد !
💢حقایقی در مورد دجال که تا کنون نشنیده اید❗️
⁉️آیا صهیونیسم و استکبار جهانی همان دجال ذکر شده در روایات هستند
حجت الاسلام عالی
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴾﷽﴿
‹اللھم عجل لولیڪ الفࢪج›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[💙☁️]
•
مۍنویـسمتـابمـاندروۍقلـبمایـنحقیقـت
ڪہبہجـزتـومـنندارمیڪرفیـقبامحبـت🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
فرقینمیکنه
وزارتاطلاعاتیااطلاعاتسپاه...
کسیکهدنیاشفدایآخرتشبشهگمنامه....
#گاندو💣
#کلیپ
@dookhtaranehmohajjabe
#لحظہاےباشهدا🕊
دکتر بهش گفته بود: به اندازه یک دموبازدم
با مُردن فاصله داشتی!
مصطفی جواب داد:
شما به اندازه یک دموبازدم میبینید
اونی که باید شهادت را میداد،
یک کوه گناه دیده!
#شهید_مصطفے_صدرزاده🕊
میرزا اسماعیل دولابی میفرمادکہ
بزرگترین آزمون ایمــان زمانیست
کہ چیزی را میخواهید و بہ دست نمیآورید
با این حال قادر باشید که بگویید :
خدایاشڪرت ..🙂!
#تلنگر🌱
#تلنگر
وقتی مشکلی برات پیش میاد
اول به دوستت نگو
به کسی بگو که حلال مشکلاته
برو در خونه ی کسی رو بزن
که واسطه ی بین تو و خداست
برو در خونه امام رضا
نیاز نیست بری حرم
توی قلبت بگو
آقا من اول پیش شما اومدم
خودتون مشکل منو حل کنید🙃
•••·····~🍃♥️🍃~·····•••
@dookhtaranehmohajjabe
•••·····~🍃♥️🍃~·····•••
مادری نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست...
فرشته ای فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد، بگو از خدا چه میخواهی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت:
از خدا میخواهم تا پسرم را شِفا دهد.
فرشته گفت: پشیمان نمیشوی؟
مادر پاسخ داد: نه!
فرشته گفت:
اینک پسرت شِفا یافت ولی تو میتوانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی...
مادر لبخند زد و گفت تو درک نمیکنی!
سال ها گذشت و پسر بزرگ شد و آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن میگرفت.
پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت...
پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت:
مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمیتواند با تو یکجا زندگی کند. میخواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی.
مادر رو به پسرش کرد و گفت:
نه پسرم من میروم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی میکنم و راحت خواهم بود...
مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ای نشست و مشغول گریستن شد.
فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:
ای مادر دیدی که پسرت با تو چه کرد؟
حال پشیمان شده یی؟
میخواهی او را نفرین کنی؟
مادر گفت:
نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخر تو چه میدانی؟
فرشته گفت:
ولی باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و می توانی آرزویی بکنی. میدانم که بینایی چشمانت را از خدا میخواهی، درست است؟
مادر با اطمینان پاسخ داد نه!
فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟
مادر جواب داد:
از خدا می خواهم عروسم زنی خوب و مادری مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت کند، آخر من دیگر نیستم تا مراقب پسرم باشم.
اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و اشک هایش دو قطره در چشمان مادر ریخت و مادر بینا شد...
هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید:
مگر فرشته ها هم گریه می کنند؟
فرشته گفت: بلی!
ولی تنها زمانی اشک میریزیم که خدا گریه میکند.
مادر پرسید:
مگر خدا هم گریه می کند؟!
فرشته پاسخ داد:
خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است...
هیچ کس و هیچ چیز را نمی توان با مادر مقایسه کرد.
✅برای سلامتی تمام مادران صلوات
@dookhtaranehmohajjabe