فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرباز سید علی❤️🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع سخت پدر با پسر😭😭😭
صدارفت
تصویررفت
یادت...؟!
یادتامّانمیرود(:
هرثانیه..!
دلتنگترازدیروز💔
حاجی...💔
خبر از آمدنت من که ندارم ، تو ولی . .
جانِ من تا نفسی مانده ؛
خودت را برسان :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگرقهریبامنباشهرفاقتکهسرجاشه .💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پناهِ خسته ها...
یکیروکردبهامامحسنوپرسید:
عقلچیه؟!
آقافرمودند:
اینکهبتوانیجرعهجرعه
بغضواندوهترافروبَریوصبوری
کنیتاوقتِاتفاقاتخوبفرابرسد
روزِحسابکتابڪہبرسھ..
بعضےازگُناهاټروکہبهتنِشوڹمیدڹ،
مےبینےبراشوڹاستغفارنڪردۍ،
اصݪاًیادٺنبوده!
امّازیرِهࢪگُناهټیہاستغفارنوشتہشده..
اونجاسٺکہتازهمیفهمۍ
یکۍبہجاټتوبهڪرده....
یکےڪہحواسشبھټبوده..؟
یہپدردݪسوز..
یکےمثلِمهدے"عج"(:
این دنیا
خیلی خیلی خیلی
بود و نبودنت فرقی کنه
بازم دنیاست
ی جوری شو
ک موقع مرگت
اول ملائک گریه کنن
بعد اهل دنیا..
حُسنت؛
به کارِ مهمِ تو دنیات نیست
به بزرگ شدنته
به فانی شدنت..
به تبع اون
تودنیا هم
ب درد امامت میخوری
نه برعکس!
از اونور ب اینوره
نه برعکس...
به نام خدا
شکر خدا رابجای آورهر کس شکرگزاری کند،تنها به سود خویش شکر کرده
لقمان ..۱۲..
حرف زیبا💖
روز مادرای فی الحال کانال
روز زن های فی الحال کانال
و روز مادرا و زن های آینده کانال
مبااارک😁☘🤍
📢رهبر انقلاب: جنایتکاران سنگدل بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد/ این جنایتکاران بدانند که از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود/ این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله
👈حضرت آیتالله خامنهای درپی شهادت جمعی از زائران مزار شهید سلیمانی در حادثه تروریستی در مسیر گلزار شهدای کرمان پیامی صادر کردند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است.
📝بسم الله الرّحمن الرّحیم
دشمنان شرور و جنایتکار ملت ایران، بار دیگر فاجعه آفریدند و جمع زیادی از مردم عزیز را در کرمان و در فضای معطّر مزار شهیدان، به شهادت رساندند.
ملت ایران عزادار شد و خانوادههای زیادی در سوگ جگر گوشگان و عزیزان خود غرق ماتم شدند. جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارتزا که آنان را به این گمراهی کشاندهاند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله.
اینجانب در عزای خانوادههای مصیبت دیده با آنان همدل وهمراهم و صبر و تسلّای آنان را از خداوند متعال مسألت میکنم. روح مطهر شهیدان انشاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقهی طاهره سلام الله علیها است. با مجروحان حادثه همدردی میکنم و شفای آنان را از درگاه الهی خواستارم.
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۲/۱۰/۱۳
این همون بچه ست بغل مادر کم حجابش...
کاش بدانند رژیم حرامزاده این چیز ها سرش نمیشود...
فرقی ندارد کودکان غزه یا کودکان ایران؛ کار خودش را میکند.
امان از داغی که دوباره تازه شود:)
#کرمان_تسلیت
خط مقاومت هدف و نشانه است
نقشه یکیست؛ غزه و کرمان بهانه است
از زائران تربت او هم به وحشتاند
چون راه حاجقاسم ما فاتحانه است
«پویش از غزه تا کرمان»
برای شرکت در این پویش و همدردی با خانواده های سوگوار گلزار شهدای کرمان و زدن ضربه ای پر قدرت بر دهان دشمن این عکس را پروفایل خود قرارمیدهیم و در صفحات مجازی خود پخش میکنیم🇮🇷 🖤
#از_غزه_تا_کرمان
#ایستادهایم
#ملت_ما_بیدارتر_میشوند
روز مادر
جان بسیاری از مادرهایی را گرفتند
که تنها جرمشان (از نظر آنها)
شوق زیارت
قهرمان محبوب وطنشان بود.
این ها سال گذشته
درست
همین روزها
میخواستند
برای زن ایرانی، زندگی و آزادی بیاورند...
میخواستند
حجاب نباشد،
زیارت گاه نباشد،
بسیجی و سپاهی نباشد،
دفاع از غزه و سوریه نباشد،
هیئت و روضه نباشد،
پرچم نباشد،
وطن نباشد،
اما زندگی و آزادی باشد!!!
در تصویر زن، زندگی و آزادی را ببینید...
مادرهایی که دیگر جان ندارند
را ببینید....
میگفت:«با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.»
علیرضا که به اینجای حرفهاش رسید، مادر گریهاش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد...
پسرک چشمش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهنش بازسازی میکند.
- «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...»
مکث میکند. چشمش دارد همین چند ساعت پیش را میبیند!
- «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشمهام بد جور سوخت، افتادم زمین...»
پاچهی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد. رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن میریخت پایین:
- «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!»
از پیش آنها میروم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را میبینم. علیرضا را بهش میشناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛
- بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!»😭
✍️ محمدحیدری