《🌸🍀》
#یڪروایتعاشقانہ💔🌱
همسرشون مےگُفتند:
بعضے از روزهاے جمعہ
تلفنِ همراهش خاموش بود📲
وقتے دلیلش رو مےپرسیدم
مےگفت:
ارتباطم رو با دنیآ کمتر میکُنم
تا امروز کہ متعلق
بہ امامزمانم -عج- هست
بیشتر با امامزمان باشم
بیشتر بہ یاد امامزمان باشم.. :)💕
#شهید_محسݩ_حججے
#یاد_شھید_باصلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
روز دهم چله به نیت از #شهیدمنوچهربایرامی
اگر خانواده شهید هستید یا دوست دارید به نیت از برادر شهیدتون چله خوانده بشه عکس و اسم شهید رو ارسال کنید آیدی👇
@Z_mazaheri313
هدایت شده از 『چالـشرفیـقونھ💙』
چـالشبزࢪگرفیـقجانـٰا💙!
شرڪتکنندھ0⃣1⃣
سینبزنتابرندھپرداختایتابشۍ😌🖇
مھربانۍرادرچھرھفرشتھاۍ
دیدم،ڪهنامشرفیـقوهنࢪش
رفـاقتاست🌿؛
https://eitaa.com/joinchat/2588344454C14ece37d95
فقطتاپنجشنبھفرصتدارید🤕..
27.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روز_شمار
#ولادتامامحسنمجتبیعلیهالسلام
#پانزده_رمضان
#ماه_رمضان
۸ روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
#ولادت🙂
🗓 20 فروردین ، روز هنر انقلاب اسلامی
📰 اواخر فروردین 72 بود؛ پیکر سیدمرتضی بر دوش مردم در مقابل حوزهی هنری تشییع میشد... خودرو حامل رهبر انقلاب در خیابان سمیه ایستاد. علیرغم مسائل امنیتی، آقا برای ادای احترام به شهید از ماشین پیاده شدند، کنار پیکر سرباز خودشان ایستادند و زیر لب زمزمه کردند: «إنا لله و إنا إلیه راجعون». بعد در جستجوی خانواده شهید، نگاهی به اطراف انداختند اما بهخاطر ازدحام مردم نتوانستند از نزدیک خانواده را ببینند. پس از پایان مراسم آقا گفتند: «از طرف بنده به خانوادهی شهید تسلیت بگویید؛ گرچه من خودم هم در این مصیبت داغدار هستم». بعد آرام و بیصدا در حالی که چشم به تابوت سیدمرتضی دوخته بودند، به راه افتادند. خیابان سمیه هنوز صدای گامهای آهستهی رهبر را به دنبال پیکر سربازش در ذهن دارد...
چندی بعد، آقا در صفحهی اول قرآنی که آن را به خانوادهی شهید آوینی هدیه کردند، این عبارت را به دستخط خود نوشتند: "به یاد شهید عزیز، سید شهیدان اهل قلم، آقای سیدمرتضی آوینی که یادش غالباً با من است...
🌺🌼🌺🌼🌺
🌺شهید آوینے:
جان امانتے است که
باید بـھ جانان برسد ..
اگر خود ندهے، مےستانند !
فاصلهی هلاکت تا شهادت،
همین خیانت در امانت است !
🌟۲۰ فروردین سالروز شهادت سید مرتضی آوینی🌟
•
.
در زندگی به دنبال کسانی حرکت کنید
که هر چه به جنبههای خصوصیتر زندگی
ایشان نزدیک میشوید،
تجلی ایمان را بیشتر ببینید!
#شهید_محمدحسینبهشتی
🌱باید یادمان بماند سـختیِ سنگرهایِ
کمین را،
هور را،
نیـزارها را،
واخلاصِ رزمنـدها را..
تا مـبادا زمان از یادمان ببرد
مدیونِ چه کسـانی هستیم!|💔🥀
#شهید_مرتضی_آوینی🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارباب انتظار سخته...🥺💔
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
/🖤"
گفت : عشق رآ چگۈنہ ېادگرفتہاې ؟!
گفتم : از آن شھېد گمنآمې کہ معشۈق
را حتې بہ قېمت از دست دادن هۈېتش
خرېدار بود...🥀
#شھېدانھ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وخدا رحم کند اینهمه دلتنگی را...🥀
#کربلا❤️
#حسین_جانم✋
˼گـمنآم˹
پِلاڪراازگردنتدرآوردی
گفت:ازڪُجاتورابشناسند؟!
گفتی:انڪہبایدبشناسد
میشناسد! :))🕊🥀
⌝ #شهیدانہ⌞
|°•🥀•°|
وصیتنامہاشدوخطهمنمیشد،نوشتہبود:
مانندڪسانۍنباشیدڪہخدارافراموش
ڪردندوخداهمخودِآنانراازیادشانبُرد...!👌🏼
•|#شهید_علی_بلورچۍ|•
#شهیدانہ[💛🍂]
ـ
میگفت امام زمان منتظرماست
زمانے میتونیم بگیم منتظر🌱
مولا هستیم که خودمون رو
اصـلاح کـرده بـاشیم☝🏻
شهید احمـد مشلب🕊
#فضائل_نمازشب 🌌🤲🏻
نمازشبموجب↯
•1•دوستىفرشتگان 🌸
•2• سنتپيامبران 👌🏻
•3•نورمعرفت✨
•4•ريشهايمان❤️
📚ارشاد القلوب(دیلمی) ج۱، ص۱۹۱
سحرهایماهمبارکرمضانبهترینفرصت برا #نافله_شب هست 😍👏🏻
#اللهمعجللولیکالفرج🤲🏻💛
#ـبزنیدࢪوےپیوسٺنـ🙂👇🏻
[وهُوَعَلیمُبِذاتالصُدور]
واومیداندکهدردلهاچهمیگذرد
منمیدونمتودلتچیمیگذره،
منمیدونمچیمیخوای
اگهدستاموبگیری
بهعرشمیرسونمت
اونچهکهتومیخوای
تودستایمنِ..دستاموبگیر.."☀️
وغریبتویی.."💔
کهشیعیانتهم
برایظهورتآمادهنیستند.. :)🥀
تمامیمشکلمانایناستکهمیپنداریم،
ظهوریکیازراههاینجاتاست؛
حالآنکهظهور،تنهاراهنجاتاست..!!💙
✨بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمٰنِ الرِّحیمْ✨
سلام دوستان خوبید؟
من یک خوشبخت هستم.
داستان خوشبختی من از جایی شروع شد که یک در حالی که شلوار اسلش کوتاه و رنگ آبی روشنی به پاداشتم و مانتو چهارخونه سفید مشکی کوتاهی پوشیده بودم و شال سفید با طرح های نارنجی و قرمز بر سرم که تا حد زیادی عقب رفته بود.
همین طور داشتم در کانال های برنامه شاد(به دلیل اجازه نصب بقیه رسانه هارا از سمت خانواده نداشتم و اعصابم خورد بود)چرخ میزدم وارد یک کانالی شدم دیدم یک پست چند قسمتی گذاشته و قسمت جدیدرا با قسمت قبلی ریپلای کرده
من هم هی چند بار زدم رو پیام ریپلای شده تا رسیدم قسمت اول
دیدم در مورد حجابه
فکر کردم دوباره میخواهند از حضرت زهرا(ع)بگند چون بارهاوبارها درمورد این قضیه شنیده بودم ولی برام مبحث غیر قابل فهمی بود.
نمیفهمیدمش چون همان طور که در سوره بقره گفته شده بر چشم و گوش و قلبم مهره تیره بختی زده بودن تا چیزی نفهمم.😔
(امیدوارم که هیچ وقت کارتون به اینجا نرسد)
داشتم از این پیام رد میشدم که در اخر پیام کلماتی توجه ام را جلب کرد....
رفتم و از اول پیام رو خوندم.
چون اهل حاشیه نیستم رک و پوست کنده میگم اولش یه خورده مقدمه داشت ولی بعدش خوب میگفت وسطا یه جمله بود تنمو لرزوند
مرد ها با یک نگاه به کسی که لباس جذب تنشه و همه جاش پیدا هست....
فقط با یک نگاه به گناه میافتند (به دلیل اینکه مردان بیشتر از راه چشم به گناه می افتند)
و گفت یا جوان هایی که نیاز دارند باعث عذاب کشیدن و به گناه افتادن و هزار تا بد بختی دیگه میشه حالا شما بیا بگو مگه چی میشه من اینطور لباس بپوشم
این تنها نصف قضیه بود که عرض شد....
من واقعا لرزیدم و به خودم اومدم گفتم من اینجا با این وضع چیکار میکنم؟
واقعا از خودم بدم اومد و خجالت کشیدم.
اتفاقا روز بعدش تولد دختر عموم بود
من تو یک خانواده پر جمعیت زندگی میکنم و خانواده مون هم جوان هایش حجاب درست و درمانی ندارند البته عکسهایی هست که فقط مال یک الی دوسال پیش هست که حجابشون کامله ولی ازوقتی این گوشی و فضای مخرب مجازی به دستشون رسید هر روز وضعشون داره بعد تر میشه.
خلاصه داشتم میگفتم ما داشتیم میرفتیم تولد و من چون همون سال یکی از اقوام نزدیکمون فوت شده بود چادر مشکی داشتم ولی مانتو و شلوار بلند و گشاد نداشتم
مانتو هام اکثرا تنگ و کوتاه بودند و همون طور شلوار هام.
فرصت خرید کردن هم نبود.
من همون لباس هارا پوشیدم و سعی کردم بلند ترین مانتو و گشاد ترین شلوارم رو انتخاب کنم.
روسری که نداشتم(چون از نظر من حجاب روسری بیشتر از شال هست) شال رو پوشیدم و با گیره محکم قاب صورتم رو پوشاندم.
رفتیم تولد و با مادرم یکم بحثمون شد که چادر پوشیدم منم گفتم میخوام حجاب داشته باشم ولی مادرم چون به بچه های جاری اش نگاه میکرد فکر میکرد(یه فکر غلط😒)که اگر با حجاب باشم چیزی از اونا کم دارم.
بالاخره به زور چادر رو پوشیدم و رفتم توی خانه عموم که تولد بود.
دختر عمو های جوانم جلوی در به صف شده بودند برای استقبال از مهمانان.
یکی مانتو کوتاه قرمز جیغ پوشیده با شال روشن کوتاهی که یک چهارم سرش روهم نمیپوشاند با شلوار آبی روشن اسلش.
یکی دیگر دختر عمو های ام تیپ سفید لش زده بود.
و دیگری وضع مناسب تری داشت چون پدر و مادرش بیشتر به او گیر میدادند(و قطعا بیشتر هم دوست دارند فرزندشان را) و تیپ سفید مشکی زده بود با اینکه شلوار تنگی پوشیده و جوراب نداشت و مانتو اش استین سه ربع بود و شالش عقب بود ولی حد اقل مانتو اش تا سر زانوش میرسید .
و دختر عموی دیگرم که هودی و شلوار تنگی پوشیده بود.
هیچ کدام وضع مناسبی نداشتند و من هم که بی حجاب شده بودم الگویم همان دختر مانتو قرمز بود و من را به بی حیایی کشاند.
وقتی انهارا دیدم خجالت کشیدم چون که یک نگاه امل وار بهم میکردند واقعا سخت بود یک لحظه فقط یک لحظه از کارم پشیمان شدم ولی دوباره یادم افتاد و دلم نمیخواست کسی به جز همسر ایندم منو اون شکلی ببینه.
پس با یک لبخند ملیح به شون فهماند که امل خودتانید😁
و دیگر ترسم از واکنش بقیه ریخت و همه با این وضع پوشش من اشنا شدند و دیگر هر کجا که میروم بدون حجاب نمیروم چون واقعا دیگر خجالت میکشم.
هنوز که هنوز من رو امل فرض میکند و دختر عمو و عمه هایم میگویند که این چه فازی است که گرفته ام و بقیه هم میگویند مختص سنم هست و دیر یا زود آدم میشوم(ادم شدن از نگاه انها این است که مثل خوشان لباس بپوشم).
گذشت و گذشت من هرجا میرفتم چادر میپوشیدم یه سری افراد خوششان میامد و یک سری بلعکس.
به من ربطی نداشت من راه خودم را میرفتم راه درست را ، راه خدا را ...
انها از دین و اصل زندگی عقب ماندند به من چه؟
هرجا میرفتم چادر میپوشیدم اما در مدرسه نه!!!!
راستش جلوی هم سن های خودم خجالت بیشتری میکشیدم تا جلوی بزرگتر ها(چون دختر عمو هایم چند سالی از من بزرگتر اند) یک دختر نازی توی کلاس مابود که چادرمیپوشید خیلی
مذهبی بودیعنی فقط توی کلاسمون فقط من و آن دختر ناز اهل دین بودم بقیه زده بودند در جاده خاکی.
وقتی که میدیدم که ان دختر با ان شهامت چادر میپوشد من هم تصمیم گرفتم چادر بپوشم.
روزی که چادر پوشیدم از واکنش هم کلاسی هایم میترسیدم(چون بچها من را خودشیرین کلاس میدانند به دلیل اینکه صادقانه از معلم ها به خاطر زحماتشان تشکر میکردم و به خاطر خودشیرین بودن به قول خودشان به من لقب پاچه خوار را داده بودند و همیشه مسخره ام میکردند و در کلاس سوژه مسخره بودم) و وقتی که وارد جمع دوستانم شدم همان کسی که به من لقب داده بود گفت:جوووووون کلاغ سیاهِ پاچه خوار
واقعابهم برخورد ولی دم نزدم.
ودر پایان مدرسه یکی از بچه های کلاس گفت خطاب به من و ان دختر ناز:واقعا فاز چادر پوشیدنتون رو توی مدرسه دخترانه درک نمیکنم؟ برای چه میپوشید اینجا که همه دختریم و برای ورود و خروج به مدرسه اگر میپوشید که مانتو هایمان گشاد و بلند است چرا چادر میپوشید؟
از ان دختر های بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولد گل پسر شهید محسن حججی علی آقا حججی بزرگ مرد کوچک پیشاپیش مبارک❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
روز یازدهم چله به نیت از #شهیدفریبرزحسیننوروزی
اگر خانواده شهید هستید یا دوست دارید به نیت از برادر شهیدتون چله خوانده بشه عکس و اسم شهید رو ارسال کنید آیدی👇
@Z_mazaheri313