سرِ سفره ی عقد آروم درِ گوشم
گفت : میدونے من فَردا شَهید میشم😢
خندیدم و گفتم 😄 از ڪجا میدونے ؟
نڪنه علمِ غِیب داری!
گفت : آره..دیشب مادرم حضرتِ زهرا(س)
رو تو خواب دیدمـ ♥️🍃
ازدواجمونو بهم تبریڪ گفت بعدشم وَعده ی
شَهادتمو داد ...
بُغض ڪردمُ گفتم : پس من چے ؟😔
میخوای همین اولِ ڪاری منُ تنها بزاری
بری؟!😞
نبود شرط وفا بری و منو نبری !💔
توڪہ میدونے فردا میخواے شَهید بشی
چرا نشستے پایِ سفره عقد. . .💍
چرا خواستے منو به عقدِ خودت دربیاری!؟
دستمو گرفت خندید گفت :
آخہ شنیدم شهید میتونه بستگانشو
شفاعت ڪنه 🙃🍃
میخوامـ ڪه اون دنیا جزوِ شفاعت شده
هام باشے ❤️
میخوام مجلسِ عروسیِ واقعی رو اونجا
برات بگیرم 😍
📌 به روایت همسر شهید هادی ابراهیمی
شادی روح شون صلوات
#_طنز_جبهه
_اول که رفته بودیم گفتند:
«کسے حق ورزشکردن نداره.»☝️🏾
یه روز یکے از بچهها رفت ورزش کرد🤸🏻♂
مامورعراقے تا دید اومد، درحالے که خودکار و کاغذ دستش بود📝
برایِ نوشتن اسم دوستمون جلو
اومد و گفت:«ما اسمک؟😐»
( اسمت چیه؟)
رفیقمون ، هم شوخ بود و هم زرنگ ؛ کم نیاورد و برگشت و گفت:
«گچ پژ.»😎
باور نمےکنید، تا چنددقیقه اون مامور عراقے هرکاری کرد این اسمو تلفظ کنه، نتونست ول کرد گذاشت رفت🚶🏻♂
و ما هِی مےخندیدیم...
ۅقـتـی بهتون میگن:
+الٺماسدعـا
واقعابرایطرفدعاکنید...
نگیدمحتاجیمبهدعاوکلایادتونبره|:!
میدونیدکہ↓
واسـههرکۍدعاےخیرڪنید
یهفرشٺهتویآسمۅنهست
کہچندبرابرهموندعاروبرایخودتونمیکنه
#بِشـیممِثلشُھَدا✌️🏻!'
میخواسـتبَراۍعَروسیـشڪارتِدَعـوَت
بِنـویسہ،اَولرَفتِـہبودسُـراغاھلِبیـت👀!-
یکڪارتنوِشتِہبودبَراۍامامرِضا'ع،مَشھد
یکڪارتبَراۍامامزَمـٰان'عج،مَسجِـدجَمکَران
یکڪارتهَمبِہنیتِحَضرتزَهرا'س
انداختِہبودتوۍضَریححَضرَتمَعصومِہ'س!'
قَبلازعَروسۍبیبیاومَدهبودبِہ
خوابـِش،فَرمودهبودَن:چِـرادَعوتشُـماراردڪُنیم؟!
چِرابِہعَروسۍشُمانَیـایم!!کۍبِھتَرازشُما؟!
ببینهَمہآمـدیم،شُماعزیزمـٰاهَستۍ"
عزیز مادر💔
اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود. هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود.
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد.
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه.
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت. نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت: حسین حسین خونه ما . . .
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما. . خونه ما
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه.
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر.
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی.
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده.
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما.
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت🤯
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! 😍
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 😍
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد
عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود. . .
‹🌤🚡›
میگفت:
بہجایِاینکہعکسخودتونبزارید
پروفایلتابقیہبادیدنشبہگناهبیفتن
یہتلنگرقشنگبزاریدکہبادیدنش
بہخودشونبیان🌱''
-شهیدابومهدیالمهندس:)
#تلنگرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیلا کیه؟ لیلا تویی قربونت شم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لا لَنا اِلا حسین:(💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان از دل زینب(:💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به سه ساله ات قسم مارو بخر ارباب:(💔
یہ بنـدھ خـدایۍ میگفـتن:
خدا دنبال بھونہاست، ڪہ
هـمــھ ۍ بنــدهـ هــاش رو
رَوونـہۍ بھشـت ڪنہ ...!
|....چه قشنگ میگفت 🌱
『🥀🖤』
-
-
ولۍفڪرکن
اربعینشده
یہکولہپشتۍ
یہچفیہ
باسربند -یاابالفضلالعباس-
پرچمِ-یابقیةالله-بہدوشت
صداۍمداحۍ-قدمقدمبایہعلم...
اشڪشوق
جاده:نجف-ڪربلا
+اللهمالرزقنایہهمچینحالۍ:)))
-
-
🥀⃟🖤¦⇢ #اَࢪبَعـین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لشـکـر عـشـق✌️🏻🇮🇷
#گاندو
#حدیث
💠امام حسین ع
چنانچه دو نفر با هم نزاع کنند
آنکه برای آشتی پیش قدم شود
زودتر از دیگری وارد بهشت میشود.
『🧡🍁』
°
°
‹‹ یهواژهکُردیهستبهاسم ‹ هوژین ›
یعنیزندگیبخش !
یعنیکسیکهاومدنشزندگیرو
دوبارهتازه میکنه . .
چقدرقشنگهیکیبیادبدونیکه
انقدرقرارهزندگیتعوضبشهکهبهشبگی ؛
هوژینِمن : )!♥️⏱💌 ››
°
°
🧡͜͡🌩¦⇠ #رفیقونھ
『🖤🖇』
°
°
به خود بیایم...
آیه 27سوره فرقان خیلی مهمه بنظرم☝️🏻!
یه عده جهنمی روز قیامت دستاشونو گاز میگیرند
با حسرت میگن کاش با فلانی رفیق نمیشدم🤐🚶🏻♂
#دوست_بد یا گناه رو برات خوشگل میکنه
یا خودش گناهکاره....😈!
#دوست_خوب تو رو به یاد خدا میندازه
وقـتی کنارشی از گناه کردن شرم داری😇❣.
حواسمون باشه با کی رفاقت میکنیم‼️
°
°
🗞͜͡📓¦⇠ #رفیقونھ