فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میمیرم از این گریه و زاری
میمیرم اگه محل نذاری... 💔
#کربلا
چیمیشِہمگـهمـٰاهَمجزو ِ
اینھَمهزائرِاَربعینباشیم؟
خُبدلهدیگِه،
تَنگمیشِه:))💔!'
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
من!
حرم لازمم ارباب...
بطلب کربلا،
قلم و کاغذش از من...~
تو فقط امضا کن(:!
#امام_حسین_من♥️
#اربعین✨
#کربلا🌿
ھمینالانیھویۍروبہڪربلا،
سلامبدهبھاربابت...!
عاشقڪہبرایِسلامڪردنبھ
معشوقش،بھونہنمیخواد💔:)!
#امام_حسین_من♥️
#اربعین✨
#کربلا🌿
گله ای نیست اگر غصه ی بی حد داریم
خلوتی هست که در گوشه ی مشهد داریم
ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم
چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم
گفته سر میزند آنگونه که از سلمانی
این قراریست که با صاحب مرقد داریم
ما گنهکارترین ها وسط صحن رضا
آنچه در خلد برین خلق ندارد داریم
روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش
دیده ای در طلب اشک مقید داریم
ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر
از عبا ما چه قدر خاطره ی بد داریم
شاه بر شانه ی خم، پیکر خود را میبرد
با عبا داشت علی اکبر خود را میبرد
#یا_امام_رضا
گاهی به #مشهدیم و زمانی به #کـربلا
یکدم به #یاحسین و دمی با #رضا خوشیم
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
بخونید قشنگه✨
سلام من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانوادهام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و ...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بینصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدهند😞
تا یه روز تو یکی از گروههای چت یه آقایی پستهای مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند🤗
رفتم توی #پی_وی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم😐
#عکس_شهیدی دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچههای او باشند😟
و زیر آن عکس یه جملهای نوشته شده بود:
"میروم تا #حیاوغیرت جوان ما نرود"✋🏼💔
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمیشد دارم گریه میکنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بیحیا و بیغیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم #متنفر شدم😠
دلم به هیچ کاری نمیرفت
حتی موبایلم و دست نمیگرفتم🙂
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم #مسجد
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم، آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکههای اجتماعی✋🏼💔
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان
همه چیز به من یاد میداد😇
نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیتهای بسیج و مراسمات شرکت میداد✌️
توی محله معروف شدم
و احترام ویژهای کسب کردم
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای #خادمی معرفی شدم
نزدیکای #اربعین امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمیتونم، میشه شما به نیابت از من بری؟
پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود!
من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔
اشکم سرازیر شد😭
قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊
هنوز باورم نشده که اومدم #کربلا🕌💔
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم #حوزه_علمیه
که با مخالفتهای فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمیگرفت قبول کرد✋🏼
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس گرفتم👌
در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریهام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!
گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔
تو رو میدیدیم با مرکبی از نور میبردن بهشت و ما رو میبردن #جهنم و هر چه به تو اصرار میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼
👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین #بهشت🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه #سعید_قبل نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم
میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی
به ما هم یاد بدی
منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍
یه روز توی خونشون #عکس_شهیدی دیدم که خیلی برام #آشنا بود گریهام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریههام بلند و بلندتر شد😭😭
👈این همون عکسی بود که تو #پروفایل بود👉
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟
مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼
خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم: نه
گفت: این #پدرمه😊
منم مات و مبهوت، دیوانهوار فقط گریه میکردم
مگه میشه؟😳😭😭
آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر #دخترشو به عقد💍من درآورد💔😔
چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای #مدافعان_حرم اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزهها تعطیل شدند ما هم رفتیم
خانمم باردار بود و با گریه گفت:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:
میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند...🙂
#حجاب
کربـلا گویـے بـہ نسـب و لقـب کارے نـدارد .
کربـلایــے کـہ میشـوی،
نسـب و حسبت میشـود حسیـن ..!
#کربلا 💔
#امام_حسین_جانم
شب رغبت ها، نه آرزوها،
اسمش رغبته:)
از خدا چیزای بزرگ بزرگ بخواین؛
مثلا یه شب جمعه با آقا کربلا باشیم:)))!
شب جمعهست هوایت نکنم میمیرم
#کربلا #شبآرزوها #اللهمرزقنا #بگیدآمین
یہجاییهسترویزمینکہ
هرچقدرهمحالتبدباشہ
هرچقدر . . .
اونجاآروممیشی!
ماکہندیدیمولیبہاونجامیگن
کـربلا!💔
#کربلا
📚 #معرفی_کتاب
📖 نام کتاب : پدر
✍ نرجس شکوریان فرد
🖇 انتشارات عهد مانا
💚 ''دخترانش را مینشاند روی پایش
در عرب رسم نبود《دختر داری》
علی با آنها بازی میکرد، نازشان راهم میخرید.
💚چنان محترم بزرگشان کرد که وقتی زینب وارد اتاق میشد، #حسین مقابلش بلند میشد.
خودش خدا را یاد کودکانش میداد.
ریشهای، که حتی با تمام مصیبتها هم خشک نمیشد.
ثمر دختر علی در #کربلا بود که ماندگاری قیام برادر شد، حماسهی زینب!
💚دخترانههای دختران #علی، مادرانه های دختران علی
شد زنانگی های کربلا
دختران علی یزید را خوار و خفیف کردند
علی پدر زن نمونه کربلاست
زینب آنقدر شخصیت عظیمی دارد که میشود؛ #زینب ڪبرے
دلمڪههواےڪربلایترابڪند،دیگر
بههیچصراطیمستقیمنیست....
ارباب!
خودتهواےِایندݪِهواۍشدهرا
داشتهباش.....🍃 #کربلا