eitaa logo
دوستی با خدا
29.7هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
5.4هزار ویدیو
106 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/BB7a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا شکرت که به من و خانواده‌ام سلامتی دادی. خدایا شکرت هر روز نعمت‌های بیکرانت را وارد زندگی‌م می‌کنی خدایا شکرت که از جایی که فکرش رو هم نمی‌کردم به من کمک کردی خدایا تن و روحشان سلامت بدار آنهایی را که دوستشان داریم و تا اخرین روز زندگیمان برایمان حفظشان کن❤️ 🌋 @doostibakhoda
استاد_رفیعی_چهره_ی_آشنای_امام_زمان_عج.mp3
5.53M
🔊 #صوتی 📝 چهرهٔ آشنای امام زمان 👤 استاد #رفیعی #سخنرانی_کوتاه 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹 🌋 @doostibakhoda
✨ چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار ✨ ✅ حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟ گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟ ✅ حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!! پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!... ✅ حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟... گفت: آری... مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم.. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...! گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری...! گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!! اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!! ✅ حکایت چهارم: عارفی راگفتند: خداوند را چگونه میبینی؟! گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد.... 🌋 @doostibakhoda
🌹هر وقت که مشکل لاینحلی در زندگی شما اتفاق افتاد: 🌸حضرت فاطمه زهرا (س) را به حق حضرت فاطمه بنت اسد (س) مادر گرامی حضرت امیرالمومنین علی (ع) برای رفع حاجت و گرفتاریتان قسم‌بدهید. ☆لیکن اگر رفع عاجل و فوری مشکلتان را میخواهید حضرت زهرا سلام الله علیها را به حق *حضرت زینب علیها السلام* قسم بدهید؛ والله العظیم! عاجلا ََو قطعاََ مشکل و مسئله شما حل میشود. 🌷همچنان اگر سنگینی غم مصائب بر شما غلبه پیدا کرد و شما محزون شدید یا بلای بزرگی به شما روی آورد حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب علیهم السلام را به حق حضرت *زینب(س)* قسم بدهید . 🌴این قسم سراسر وجود امیرالمومنین علیه السلام را منقلب میکند ... ✨✨هدیه به حضرات والامقام مطهر و بی بی دوعالم و اولاد مطهرشان به قصد حل مشکلات صلوات✨✨ 🌺اللّهم صل علی محمد و آل محمد وعجّل فرجهم🌺 🌋 @doostibakhoda
🌱💔🍃 خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم می‌کنم: در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . فقط بگو لبيک يازهرا (س) حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷ 🌋 @doostibakhoda
امیرالمؤمنین عليه السلام: هر كه از روى نادانى، بسيار بستيزد، نديدن حق در او دوام يابد و هر كس [از حق ]منحرف شود، خوبى در نظرش بد و بدى در نظرش خوب آيد و از گمراهى، مست شود مَن كَثُرَ نِزاعُهُ بالجَهلِ دامَ عَماهُ عَنِ الحَقِّ، و مَن زاغَ ساءَت عِندَهُ الحَسَنَةُ، و حَسُنَت عِندَهُ السَّيِّئَةُ، و سَكِرَ سُكرَ الضَّلالَةِ حکمت 31 نهج البلاغه 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹 🌋 @doostibakhoda
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌸تلاوت قرآن با صدای فوق العاده زیبای کودک فقیر آفریقایی که بدون امکانات وبدون استاد این چنین زیبا به تلاوت قرآن پرداخته، جوانان ونوجوانان هم وطن قدر اساتید وامکاناتی که در اختیار دارید رو بدونید،واین کودک رو سرلوحه والگویی برای پیشرفت خودتون قرار بدین با این شعار که خواستن توانستن است حتی در سخت ترین شرایط🌸🌹 ❖ سبحان اللّہ .. الحمد للّہ .. لا إلّہ إلا اللّہ .. اللّہ أڪبر ❖ 🌋 @doostibakhoda
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری 🔴موضوع : از نگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) انسان زیرک کیست؟ #نهج_البلاغه 🔆الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ 🔹زیرک کسی است که قدر خود را بشناسد 📘#خطبه_102 🎤حجت الاسلام والمسلمین #فرحزاد 🌋 @doostibakhoda
🔵 باید دائماً با نفس در جنگ باشی، آقاجان! گمان نمي كنم در نهج البلاغه خطبه اي بالاتر از اين خطبه در سیر الی الله ایراد شده باشد که حضرت فرمود:  « وَ قَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا اللَّهُ فَاسْتَقِيمُوا عَلَى كِتَابِهِ وَ عَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ وَ عَلَى الطَّرِيقَهِ الصَّالِحَهِ مِنْ عِبَادَتِهِ ». حال كه گفتيد: پروردگار ما خداست؛ بايد استقامت كنيد. کار یک روز و دو روز نیست، باید دائم با نفس بجنگی نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هم فرمودندکه آیه ی﴿ فاستقم کما امرت﴾ مرا پیر کرد. باید در امتثال فرامین پروردگار استقامت بکنی! کار یک روز و دو روز نیست، باید دائماً با نفس در جنگ باشی، 🔴👈 آقاجان! اگر با نفس مبارزه نکنید؛ شما را به پستی خواهد کشاند اگر شما با نفستان مبارزه نكنيد، او به جنگ شما خواهد آمد و شما را به پستی و منافیات عفت و اخلاق دعوت خواهد کرد. [ از فرمایشات آیت الله حق شناس رحمه الله علیه. کتاب مرد حق ، لوح نگار،چاپ اول 1391 ،ص 14 ] 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 ✨✨✨✨✨✨ 🌋 @doostibakhoda
در کتاب خود نوشته است: ✨ عده ای دزد و راهزن بودند. قافله ای را دستگیر کردند. داشتند اموال آنها را سرقت می کردند. رئیس دزد ها بالای تپه ایستاده بود و تماشا می کرد. شاگردان او داشتند اموال این قافله را جمع می کردند. در همین حال، در میان اموال آنها کاغذی پیدا کردند. ✨ رئیس دزدهاگفت: کاغذ را پیش من بیاورید ببینم چیست. ✨ کاغذ را که آوردند، دید نوشته است: هرکسی این دعا را بنویسد و در اثاثیه خود بگذارد، از دزد محفوظ می ماند. ✨رئیس دزد ها گفت: تمام اموال این ها را برگردانید. اینها اعتراض کردند. ✨ گفتند: ما سختی کشیدیم، برای چه برگردانیم؟ ✨گفت :برای اینکه ما دزد مال مردم هستیم، دزد دین مردم نیستیم. ✨ اگر الان اموال اینها را برداریم، دین اینها به خطر می‌افتد. ✨ می گویند :ببینید ما دعا همراه داشتیم، اما فایده ای نداشت دین این ها به خطر می‌افتد. ✨ما دزد مال مردم هستیم. فردا یک جای دیگر دزدی می‌کنیم نمی‌خواهیم دین مردم را بدزدیم. ✨ حوادث قیامت ص164 🌋 @doostibakhoda
🔆 🔴 «غیبت» 🔸یاد دارم که ایام طفولیت، بسیار عبادت می‌کردم و شب را با عبادت به سر مى‌آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. 🔹یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن مى‌خواندم اما گروهى در کنار ما خوابیده بودند حتى بامداد براى نماز صبح برنخاستند. 🔹 به پدرم گفتم: از این خفتگان یک نفر برخاست تا دور رکعت نماز به‌جاى آورد، به گونه‌اى در خواب غفلت فرو رفته‌اند که گویى نخوابیده‌اند بلکه مرده‌اند. 🔸پدرم به من گفت: عزیزم! تو نیز اگر خواب باشى بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایى و به غیبت و ذکر عیب آنها بپردازى. 🌋 @doostibakhoda
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤استاد 🔘 پل پشت سرت رو برای گناه خراب کن 🌋 @doostibakhoda