❎ همهگیری جهانی و آزمون حاکمیتهای ملی
"اپیدمی" (epidemy) یا "همهگیری" عبارت است از شیوع چشمگیر و غیرقابل انتظار یک بیماری یا یک عارضه و گسترش آن در یک جمعیت قابل توجه و فراوان. اگر این فراگیری از مرز یک قاره بگذرد و در مقیاس جهانی اتفاق بیافتد، به آن پاندمی (Pandemic) یا همهگیری جهانی گفته میشود. طاعون، وبا، ایدز، آنفلوآنزای خوکی و اینک کرونا ویروس از جملهی بیماریهایی است که مرز شیوع آن از همهی قارهها را درنوردیده و جهان را با خود درگیر ساخته است.
اپیدمیولوژی علم شناخت آنچیزی است که بر مردم در شرایط شیوع بیماریهای فراگیر میگذرد. اگرچه در پزشکی بالینی، آنچیزی که مهم و محل تمرکز است، مفهوم "مطبداری" آن است و فرد بیمار و بیماری فرد برجسته میشود، اما در اپیدمیولوژی، آنچه محل توجه است، گروههای جمعیتی و جامعه است و بیماری فرد در زمینههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادیاش مطالعه میشود. شاید - البته با کمی مسامحه - بتوان این دانش را مطالعهی چگونگی جامعهپردازی توسط یک عامل بیماری نامید. یک عامل بیماریزا میکوشد تا حداکثر نفوذ و تاثیر و نهایت بقا را بهدست آورد؛ اپیدمیولوژیسک هم تلاش میکند سازمان تشکیلشده توسط این عامل و قدرت سرایتپذیریاش را از طریق نامساعدکردن محیط شیوع از هم بپاشاند.
بیماریهای همهگیر جهانی، عرصهی جدال هوش اجتماعی یک عامل بیماریزا با هوش اجتماعی بشر است. اپیدمیها، آشکارکنندهی توانایی ملتها در حفاظت از امر اجتماعی بناشده در تاریخشان هستند؛ جامعهای که بهسرعت میتواند سازمان مناسبی را برای مقابله با فراگیری و شیوع یک عامل بیماریزا بهخود بگیرد، نشان میدهد از آگاهی ملی مناسبی نسبت به جامعهبودناش برخوردار است؛ و بالعکس.
اپیدمیها، آزمونهای مهمی برای حاکمیتهای ملی هستند؛ حاکمیتهای ملی بهعنوان نهادی که مسئولیت معماری و ساختمندی و استحکام امر اجتماعی ملتها را بهعهده دارند، در مواجهه با یک اپیدمی به چالش کشیده میشوند و نقاط آسیبپذیرشان را آشکار میکنند. از اینرو اگر یک پاندمی (همهگیری جهانی) از سوی نهادهای خاصی در دنیا طراحی شده باشد، باید آن را بهمثابه آزمونی برای ورود به یک تحول جهانی تحلیل کرد. این منظر، تحلیل فراگیری کرونا را به جهت خاصی هدایت خواهد کرد؛ ویروسی فراگیرشده در پنج قاره، در فضای رقابت تجاری چین و آمریکا؛ ویروسی کمخطر برای افراد، و البته بسیار جدی و رسواکننده برای حاکمیتهای ملی.
#یادداشتها
#حاکمیت_ملی
#امر_اجتماعی
#هوش_اجتماعی
#جامعهپردازی
#همهگیری_جهانی
#اپیدمی
@doranejadid
❎ اپیدمی آنفلونزای اسپانیایی پیش از جنگ جهانی دوم
"آنفولانزای اسپانیایی" در 1918-1919، در فاصلهی زمانی جنگ جهانی اول و دوم فراگیر شد و 50 میلیون انسان را بهکام مرگ کشاند. این اپیدمی از آمریکا آغاز شد. در زمستان 1918، ویروسی جهشیافته از خوکها به انسان منتقل شد و در اردوگاههای موقت ارتش آمریكا در كانزاس، شرایط مناسبی را برای گسترش خود پیدا کرد. در اوایل مارس 1918، پزشکان ارتش آمریكا افزایش شدید تعداد بیماران مبتلا به آنفولانزا را ثبت كردند، اما موفق نشدند از شیوع عفونت در مرحلهی اولیه جلوگیری کنند؛ زیرا هزاران بیمار در حال گذر از اقیانوس اطلس بودند.
این ویروس در اواخر ماه مارس به "برتاین فرانسه" رسید و در همهی راستاها شروع به نفوذ و گسترش کرد. ابتدا به پاریس و بعد از آن به جنوب فرانسه، سپس به انگلیس؛ و البته بهسمت جبههی غرب به بلژیک و اسپانیا و آلمان نیز وارد شد و صدها هزار سرباز آلمانی را با خود درگیر کرد؛ بهنحویکه در اطاقهای ساختمان انتشارات هِردِر در فرایبورگ، یک بیمارستان وجود داشت که باید گسترش مییافت تا سربازانی که بهشدت مبتلا به آنفولانزا بودند، در آن بستری شوند. در مونیخ، صدها بیمار جدید هر روز در بیمارستان بستری میشدند؛ ترافیک تراموا حرکت در شهر را محدود میکرد؛ یک سوم کارگران در شرکتهای بزرگ صنعتی بیمار بودند؛ وقتی تابستان فرا رسید، بیماری اسپانیایی همهی شهرهای آلمان، از جمله برلین و لایپزیگ را نیز فرا گرفته بود.
اگرچه این تنها آلمان نبود که از این بیماری رنج میبرند، بلکه ارتش فرانسه، انگلیس و آمریکایی نیز دچار این بیماری شده بودند؛ اما مساله اینجا بود که آنها مواد غذایی و تجهیزات و مراقبت پزشکی بهتری را دریافت میکردند. در آلمان این بیماری را ناشی از یک توطئه میدانستند و به آن "تب فلاندر" میگفتند. این بیماری به سیستم تنفسی حمله میکرد؛ راه را برای ذاتالریه هموار میساخت و اغلب به مرگ منجر میشد. بیماران خفه شده بودند و رنگ سیاه و کبود پوست قربانیان تأیید میکرد که علت مرگ آنها، کمبود اکسیژن بوده است.
تخمین تعداد قربانیان در سراسر جهان کاری دشوار است؛ مانفرد واسولد - مورخ پزشکی كه چند كتاب دربارهی یبماری اسپانیایی نگاشته است - این رقم را بین 25 تا 40 میلیون نفر تخمین میزند؛ جمعیت كل جهان در آن زمان یک میلیارد هشتصد هزار نفر بوده است. درحالیکه در اروپا قریب به سه میلیون نفر با این ویروس کشته شدند، در شبهقارهی هند و در امپراتوری درحالفروپاشی روسیه، 17 میلیون نفر، بهدلایل ناشیشده از این اپیدمی، جان خود را از دست دادند.
#یادداشتها
#اپیدمی
#جنگ_جهانی_اول
#جنگ_جهانی_دوم
#شبهقاره_هند
#روسیه
@doranejadid
❎ کرونا و بزنگاههای نزاع تمدنی اسلام و غرب
کرنش در برابر دستاوردهای تمدن غالب، روح دمیدهشده در تولیدات و محصولات یک تمدن است. تا زمانی که این کرنش پابرجا باشد، میتوان از حاکمیت آن تمدن صحبت کرد؛ بههمینترتیب، سر باز زدن از این کرنش را نیز میتوان از نشانههای انحطاط آن تمدن دانست. امروزه جریانهای مهمی را میتوان در دنیا نام برد که از سجدهکردن در برابر محصولات مدرنیته احتراز میکنند و از مطالبهی یک امکان جدید برای زیست اجتماعی، ولو توام با لکنت و ابهام، صحبت میکنند. جریانی که #انقلاب_اسلامی در نوک این حرکت قرار دارد و شهر قم، کانون آن محسوب میشود.
طب مدرن از محصولات تجدد است. اگر آحاد جماعات بشری بهشکل همهجانبهای آن را پذیرفته باشند، باید بگوییم که هنوز خلل چندانی بر سیطرهی مدرنیته در جهان وارد نشده است؛ اما مشاهدهی وجوه جدی از ناکارآمدی و ناتوانی در پاسخگویی به مشکلات سلامت و بهداشت و درمان بشر را میتوان از نشانههای انسداد این تمدن قلمداد کرد؛ بهویژه اگر جریانهای آوانگاردی پیدا شده باشند که رفع ناتواناییهای طب مدرن را در عداد توانمندیهای خود بدانند و خود را در معرض یک آزمون تمدنی قرار بدهند.
اگرچه طب سنتی ایرانی و طب قدیم اسلامی هنوز در کشور ما به یک نظام درمانی منسجمی تبدیل نشده و جایگزینی محیا و ساختیافته برای جایگزینی نظام سلامت مدرن محسوب نمیشود، اما مشخص است که این الگوی درمانی در کنار طب مدرن، بهعنوان طب مکمل پذیرفته شده و بهکارگرفته میشود. با اینوجود، قرارگرفتن گسل طب مدرن و طب مکمل زمانی فعال میشود که از یکسو طب هاریسونی نتواند به یک مسالهی درمانی فراگیر پاسخ بدهد، و طب سنتی اسلامی در عمل ثابت کند که میتواند تمامقد در میدان حاضر شده و مسالهی غیرقابلحل این نظام درمانی را مرتفع نماید. اگر چنین اتفاقی رقم بخورد، باید اپیدمی کرونا را بهمثابه آشکارکنندهی ظهور دوران جدیدی در عالم پزشکی بهحساب آوریم و پدیدارشدن نقطهی عطف جدیدی را در تاریخ پزشکی جهان اعلام کنیم.
البته بهنظر میرسد که این مساله به این سادگی اتفاق نخواهد افتاد؛ یعنی نه نظام مسلط پزشکی به این آسانی تن به این دوئل تمدنی خواهد داد؛ و نه طب سنتی و اسلامی به این سادگی خواهد توانست از این آزمون عبور کند و بهفرض قبولی، خود را در قالب نظام سلامت و درمان جایگزین به جامعه معرفی کند. با این وجود باید به سه مطلب توجه کرد:
1️⃣ نکتهی نخست؛ فراهمنکردن زمینه برای این دوئل را باید بهحساب ضعف نظام پزشکی مدرنیته نوشت؛ چرا که هزینهی اصلی این مبارزه، در صورت شکست، بهگردهی طب سنتی و اسلامی گذاشته خواهد شد.
2️⃣ نکتهی دوم؛ اگر طب سنتی و اسلامی بتواند همچون سیاوش سوگند بخورد و از آتش این آزمون سربلند گذر کند، خلاء ساختاری این الگوی درمانی باز هم آن را بهچالش خواهد کشید و مانع تبدیلشدنش به یک نظام جایگزین بهداشتی و درمانی خواهد شد. مسالهای که حکمای این جریان به آن توجه نمیکنند و خود را صرفا در سطح یک حرکت آوانگارد تقلیل میدهند. باید پذیرفت که این الگوی ریشهدار و تاریخی برای تبدیلشدن به یک الگوی تمدنی فاصلهی زیادی دارد و متاسفانه همت مردانهای در میان حکمای این جریان برای برنامهریزی در این جهت دیده نمیشود.
3️⃣ نکتهی سوم؛ الگوریتم حوادث چند ماه اخیر و نحوهی اعلام خبر گسترش کرونا در ایران نیز به این گمانه دامن میزند که ظرفیت طب ایرانی اسلامی برای بهچالشکشاندن محصولات تمدن غرب جدی گرفته شده است.
▫️ تصاویر آتشزدن کتاب هاریسون توسط آیتالله تبریزیان در حالی بهطور گسترده در شبکههای اجتماعی منتشر شد که این تصاویر سالها پیش اتفاق افتاده بود؛ این بمب خبری حوزهی علمیهی قم را مجبور به موضعگیری کرد و در زمان شیوع کرونا، آن را در یک فشار رسانهای قرار داد. تبعا حوزهی علمیهی قم که در این بمب خبری خلع سلاح شده است، نمیتواند بهعنوان یک تکیهگاه معرفتی برای طب اسلامی مطرح شود.
▫️ همچنین، معرفی قم بهعنوان کانون نشر کرونا در ایران در حالی اتفاق افتاده است که شواهد متعددی مبنیبر کاذب بودن این خبر وجود دارند.
اگر این سناریو را محتمل بدانیم، باید بگوییم که حفظ هژمونی تمدن غرب را واداشته است تا از آبشخور اپیدمی کرونا، به کانون جوشش علمی تمدن جدید (یعنی قم) و مظاهر این توان (مساجد، جماعات و طب اسلامی) ضربهی حسابشدهای وارد کند و سخنگفتن دربارهی تمدن نوین اسلامی را به تمسخر بگیرد و آن را تلاشی موهوم جلوه دهد.
#یادداشتها
#اپیدمی
#قم
#طب_اسلامی
#تمدن_نوین_اسلامی
#تمدن_غرب
#مدرنیته
#طب_هاریسونی
@doranejadid
❎ توماس کارلایل؛ از تاثیرگذاران نحلهی قهرمانگرایی در فلسفهی تاریخ
توماس کارلایل (1795-1881میلادی) ریاضیدان، ادیب، فیلسوف و تاریخنگار صاحبسبک اسکاتلندی است که سرتاسر زندگی خود را با فقر و تنگدستی سپری کرد. او از همان جوانی به حرفهی کشیشی روی آورد و برای تحصیل دانش به دانشگاه "ادین برو" پیوست. نگارش "تاریخ انقلاب کبیر فرانسه" به او شهرتی جهانی بخشیده و نوع نگاهش به تاریخ، وی را در زمرهی تاثیرگزاران شکلگیری مکتب قهرمانگرایی در فلسفهی تاریخ قرار داده است.
بهنظر کارلایل، فلسفهی تاریخی که صرفا علل و اسباب عمومی را در حرکت تاریخ میبیند و در شرح تحولات تاریخ به آنها بسنده میکند، فلسفهای خشک و بیمغز است؛ در حالی که روح تاریخ به زندگی بزرگانی گره خورده است که مظهر و نمایشی از ذات ربوبیت الهی هستند. بهعبارتدیگر، وی بر این باور بود که این قهرمانان و نخبگان هستند که بهدلایل خاصی همچون بهرهمندی از فرّه شخصی، خرد، هوش و ... تاریخ را میسازند؛ آنها خالق و سازندهی تاریخاند و هم ایشانند که مستحق رهبری اجتماعات بشریاند. او در این اعتقاد خود تا آنجا پیش میرود که میگوید: اساسا تحولات تاریخی جز ظهور و درخشش ارادهی شخصیتهای بزرگ نیست؛ اين افراد فرستادگانی از جانب خداوند هستند كه رسالت هدايت و رهبري مردم را بر دوش گرفتهاند. کارلایل این مطلب را در کتب متعددی، از جمله «دربارهی قهرمانان، قهرمانپرستی و نقش قهرمانی در تاریخ» (On Heroes, Hero-Worship, and the Heroic in History) توضیح داده و به بررسی ابعاد شخصیتی افراد شهیری همچون: ناپلئون، مارتین لوتر و پیامبر مکرم اسلام، امیرالمومنین و امام حسین علیهمالسلام پرداخته است. جمله مشهور «علی را نمیشود دوست نداشت» از اوست.
كارلايل در رويكرد فلسفي خويش تا اندازهاي به عرفان و ادراك اشراقي اعتقاد دارد؛ یعنی سهم عقل را در ادراكات حقيقي و ناب بسيار محدود میداند و معتقد است: درك معرفت و حقيقت امور از طريق دل و قلب انجام میپذیرد، نه از طريق تعقل. درواقع، معرفتشناسي وي صرفاً بر دريافتهاي قلبي استوار است. وی شرح تحولات روحی خود را در کتابی بهنام "سارتور ریسارتوس" توصیف کرده است.
کارلایل، تاریخ را مکاشفهی تقدیر الهی میداند؛ لذا میگوید: کار تاریخنگار، تفسیر این مکاشفه است. این دیدگاه بهگونهای تاریخ را مینگرد که گویی، تاریخ در مقام وحی است و حوادث تاریخی بهمثابه نزول وحی الهی بر مردم؛ از اینرو مورخ را هم باید کاتب وحی دانست. وی در بیان دیگر، تاریخ را نهتنها نوعی وحی، بلکه شعر عصر جدید مینامد.
کارلایل از منتقدان لیبرالیسم کلاسیک و سرمایهداری است و فرجام آن را چیزی جز هرجومرج نمیداند و از آن اعلام انزجار و نفرت میکند.
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#قهرمانگرایی
#اصالت_شخصیت
#کارلایل
#معنویت
#سرمایهداری
#ادین_برو
@doranejadid
❎ یادداشتی از دکتر ابراهیم دینانی، در باب تاریخ
"عدم تکرار در تاریخ" مسالهای است که بهآسانی میتوان آن را پذیرفت؛ ولی وضوح و بداهت آن هنگامی روشنتر میشود که به نظریهی ایدهآلیستها بیشتر توجه نماییم. در نظر این اشخاص، "ادراک تاریخی" دارای کیفیتی منحصر به فرد و آنی است، و آنچه آنی و منحصر به فرد است، تکرار نمیپذیرد.
نظر ایدهآلیستها دربارهی تاریخ از دو مقدمه تشکیل می شود: نخست اینکه تاریخ از برخی جهات با افکار و تجربیات انسان سروکار دارد؛ دوم اینکه بههمینعلت، "ادراک تاریخی" دارای کیفیتی منحصر به فرد و آنی است و در اینجاست که گفته میشود تاریخنویس میتواند به ماهیت درونی رویدادها راه یابد و طوری آنها را درک کند که گویی در بطن موضوع قرار دارد.
این مزیتی است که علمای علم طبیعت هرگز به آن دست نمییابند. علمای طبیعی بههیچوجه نمیتوانند مثلا خود را جای یک شیء - که جسمیت دارد - قرار دهند و احساسات آن شیء را درک کنند؛ درحالیکه تاریخنویس میتواند احساس کند که مثلا قیصر روم چه احساساتی داشت و دربارهی فلان موضوع چگونه عکسالعمل از خود نشان میداده است.
بهقول "کالینگوود"، در نظر علمای طبیعی، طبیعت همیشه یک پدیده است؛ نه بهاینصورتکه از نظر واقعیت دارای نقص است، بلکه بهمفهوم اینکه منظرهای است که برای مشاهدهی هوشمندانهی وی به او عرضه شده است. درحالیکه رویدادهای تاریخ هیچگاه صرفا پدیده یا منظرهای که در خور تعمق باشد، نیستند، بلکه وقایعی هستند که تاریخنویس نه به ظاهر آنها، بلکه به درون آنها مینگرد تا به افکاری که در درون آنها قرار دارد، دست یابد. بهاینترتیب تاریخ ازآنجهت قابل ادراک است که حاکی از تجلیات فکر و اندیشه است.
ما درست نمیدانیم که آیا طبیعت هم فکر و اندیشهای از خود ظاهر میسازد یا نه! آنچه میدانیم این است که علمای طبیعی با طبیعت طوری عمل میکنند که گویی از خود، فکر و اندیشهای ندارد. بهعبارتدیگر میتوان گفت تاریخ به آن گروه از مطالعات تعلق دارد که آنها را میتوان "علوم فکری" خواند. ویژگی این مطالعات و تفاوت آن با علوم طبیعی این است که موضوع مورد بحث آن را میتوان عملا در درون، زیست و تجربه کرد؛ و بههمیندلیل میتوان آن را از درون شناخت. براساس این نوع اندیشه است که گفتهاند: برای تاریخ، هدفی باید روشن شود. تنها خود یک رویداد نیست؛ بلکه اندیشهای است که در این رویداد ابراز گردیده است؛ کشف آن اندیشه، خود در حکم یک رویداد است.
برای درک این معنی که در تاریخ تکرار نیست، توجه به نظریهی هگل، فیلسوف معروف آلمانی، حائز اهمیت است. او معتقد است "تاریخ فقط نمایانگر تحقق ایدهی مطلق ابدی است که بر طبق قوانین انجام میپذیرد، بهگونهای که این روند بالضروره در جهت هدفی مقدر به پیش میرود".
درهرحال، بزرگترین مورخ قرن بیستم "آرنولد توین بی"، تاریخ را تجلی خداوند دانسته و کتاب مهم خود را که تحتعنوان بررسی تاریخ به رشته تحریر درآورده، با یک دعا و تمجید از پیغمبران و قدیسان همهی ادیان پایان میبخشد. او دربارهی دعای خود میگوید: «این صدای مورخی است که ایمان دارد خدا خود را از درون چارچوب تاریخ مبهم و نیمپیدا بر کسانی که صمیمانه او را بجویند، آشکار میسازد».
باید توجه داشت آنچه که عرفا در باب اسما و صفات و اعیان ثابته ابراز داشتهاند، نگرش شخص را نسبت به تاریخ تغییر داده و موجب میشود که موضع او با دیگران در این باب تفاوت پیدا کند. مطالبی که در تاریخ نقل شده، برای این است که معلوم شود در میان مورخان کسانی پیدا میشوند که معتقدند تاریخ یک امر مستقل و بیارتباط با ماورای خود نیست. کسی که تاریخ را صحنهی ظهور و تجلیات حق تبارک و تعالی میداند، غیر از کسی است که وقایع تاریخی را یک سلسله امور پراکنده و بیاساس بهشمار میآورد.
مورخ معروف "فلورانسی گیچاردینی" که با "ماکیاولی" معاصر بوده میگوید: «دنیا همواره یکنواخت بوده است؛ هرچهکه هست، خواهد بود و در زمان دیگر نیز بوده است و آنچه در گذشته بوده برمیگردد، اما با نامهای دیگر و رنگ های دیگر».
از شکسپیر نقل شده که گفته است: «تاریخ، غوغا و خشم پایان و انجام یافته است، اما فاقد معنی است». مفهوم بیمعنیبودن تاریخ بهطور روزافزون در آثار نویسندگان مغرب زمین مطرح میگردد. البته این طرز تلقی از تاریخ هنگامی بهوجود آمده که عقیده به دخالتداشتن حق تبارک و تعالی در جریان امور به ضعف و سستی گرایید. این ضعف و سستی از آنجا ناشی میشود که اشخاص از ذکر حق تبارک و تعالی اعراض کرده و آن را به فراموشی سپردهاند.
#یادداشتهایی_از_دیگران
#تکرار_تاریخ
#دینانی
#هگل
#کالینگوود
#رویداد
#ادراک_تاریخی
#ایدهآلیسم
#علوم_طبیعی
@doranejadid
⭕️ جملهای عبرتآموز از عبدالملک الحوثی خطاب به بن سلمان
«وقتی دریا با توست، جو با توست، خشکی با توست، نفت با توست، پول با توست، مزدوران با تو هستند، اِمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و اتحاد کشورهای عربی با تو هستند، اما پیروز نمیشوی، یقین بدان که خدا با تو نیست»...
@doranejadid
⭕️ هنگامی که می خواهی نقطههای ضعف خودت را بشناسی و بر روی آنها کار کنی... هنگامی که میخواهی در کشاکش مبارزه و جهاد، از وابستگیها و علاقهها آزاد شوی، در این دو مرحله تو قدر بلا را میشناسی.
بلاء، فتنه و امتحان، اين دو خاصيت را دارد: هم نقطههاى ضعف تو را نشان میدهد و هم از وابستگی ها و دلبستگی ها آزادت میكند.
تويى كه فهميدهاى از تمامى هستى بزرگترى، مادامى كه از دوست، از خويشان، از خودت و از ثروت و رياست و از دنيا ضربه نبينى، اين فهم در دلت گل نمیدهد و شكوفه نمیآورد و علم اليقين تو به عين اليقين نمیرسد و پيش نمیرود، حتى رياضتهايى كه خود میسازيم و ورزشهايى كه خودمان شروع میكنيم، اين دو خاصيت را ندارند.
تو نمیتوانی برای خودت جراح خوبی باشی. نمیتوانی دملهای چرکین را کاملاً فشار بدهی. بیشتر بازی میکنی. این اوست که میداند بر کجا فشار بیاورد و در کدام بزنگاه تو را گرفتار کند. این است که باید بلا را از بالا بفرستند و این است که با تاکید می گوید : وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ ...
📝 استاد #علی_صفایی_حائری
📚 کتاب #صراط، صفحه ۱۲۳
✍️ بازخوانی یک کتاب
👓 «علم تحولات جامعه؛ پژوهشی در فلسفهی تاریخ و تاریخگرایی علمی»
⛳️ قطعهی شمارهی 11
ج) نظریهی اصالت سیاست
سومین مکتب در دیدگاههای مطرحشده در مکاتبی فلسفهی تاریخ، "مکتب اصالت سیاست" است که عامل سیاسی را در تکامل تاریخ و جامعه، متغیر اصلی میشمرد. منظور از اصالت سیاست آن است که در هر دورهی تاریخی، مبارزهی میان احزاب و گروههای سیاسی مختلف، موجد شکلگیری صورتهای مختلف زندگی اجتماعی و تمدن است؛ بنابراین، لازمهی درک نظام تشکیلاتی یک جامعه، مطالعهی ساختمان حقوقی و سیاسی آن جامعه است.
برای مثال، ارسطو انسان را حیوان سیاسی مینامد که تنها از طریق عامل سیاست میتواند ارادهی خود را برای احراز قدرت اعمال کند. او در کتاب "سیاست" و در توضیح منشاء انقلابها و تحولات اجتماعی این مساله را بهنحو مبسوط توضیح داده و معتقد است که افراط در مساوات یا تفریط در نابرابری سیاسی موجب انقلاب و تحول از یک مرحلهی اجتماعی و سیاسی به مرحلهی دیگر است. بعد از ارسطو، ماکیاوولی از این دیدگاه دفاع کرد و عنوان نمود که از میان عوامل ذاتی و اساسی تکامل تغییر در جامعه، تغییر یا تکامل سازمان سیاسی آن جامعه است.
امروزه تدریس تاریخ در مدارس، که تاریخ را آمد و شد پادشاهان و تغییر حکومتها جلوه میدهد، ناشی از غلبهی این رویکرد به فلسفهی تاریخ میباشد. نظریهی اصالت سیاست حاکی از آن است که کلیهی تغییرات اجتماعی به نیروی سیاسی و دولت برمیگردد.
باید توجه داشت، به همان اندازه که هدف اصولیتر از وسایل نیل به هدف است، در تاریخ نیز وجه اقتصادی روابط، اساسیتر از وجه سیاسی آن بوده است؛ لذا تاسیسات سیاسی قبل از آنکه علت باشند، معلولاند و اجتماع آنها را بهوجود میآورد و سپس در آنها نفوذ میکند.
#علم_تحولات_جامعه
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#اصالت_سیاست
#ارسطو
#ماکیاوولی
@doranejadid
✍️ بازخوانی یک کتاب
👓 «علم تحولات جامعه؛ پژوهشی در فلسفهی تاریخ و تاریخگرایی علمی»
⛳️ قطعهی شمارهی 12
د) مکتب اصالت نژاد
دیدگاه اصالت نژاد، سخیفترین رویکرد در تبیین تحولات تاریخی است. تاریخ بشر عظیمترین تراژدیها و سوگواریها را از ناحیهی اصحاب این نظریه تحمل کرده است. تبیین نژادی در آلمان نازی موجد یکی از بزرگترین فجایع بشری شد. اگرچه این نظریه بر #فلسفه_تاریخ #اشپنگلر و #نیچه مبتنی بود ولی روزنبرگ و کتاب او بهنام "افسانهی قرن بیستم" منادی و اشاعهدهندهی این فلسفه گردید. پیش از روزنبرگ در قرن نوزدهم، گوبینوی فرانسوی در کتاب خود بهنام "نابرابری نژادهای انسانی" برای اولین بار مدعی شد که نژاد سفید برترین نژادهاست و سپس هوستن استوارت چمبرلن انگلیسی همین عقیده را پذیرفت.
بنابر نظریهی اصالت نژاد، هنر و علم و دین و دیگر پدیدههای فکری و روحی جامعهی انسانی، محصول نژاد برتر و عالی است و چنین نژادی هم نژاد سفید انگاشته میشود؛ این دیدگاه نژاد پست را سبب توقف و بهقهقرا کشاندن فرهنگ بشر میشمرد.
روزنبرگ و پس از او هیتلر در کتاب "نبرد من" مسالهی نژاد آریایی را مطرح کردند و این نژاد را بنیانگذار تمدن غربی شمردند. کتاب "نبرد من" کتاب مقدس فلسفهی نژادی تلقی شد و تاریخ را بهمثابه منازعهی ازلی و ابدی نژاد #آریایی و یهودیان و اسلاوها بیان کرد. روشنفکرانی همچون ماکس مولر، اوتو آمون، مادیسون، گرانت و پارهتو رو هم میتوان از برجستهترین نمایندگان #ایدئولوژی نژادی بهحساب آورد.
#علم_تحولات_جامعه
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#اصالت_نژاد
#روزنبرگ
#هیتلر
#نژادپرستی
#نژاد_برتر
#آریایی
#اشپنگلر
@doranejadid
❎ اسوالد آرنولد گوتفرید اشپنگلر (Oswald Arnold Gottfried Spengler)
اسوالد اشپنگلر ، (۱۸۸۰- ۱۹۳۶میلادی) "فیلسوف تاریخ"، "تمدنپژوه" و "نظریهپرداز شهری" از تبار یهودیان آلمانی و صاحب کتاب مشهور "انحطاط غرب" (Decline of the West) است که مضامین نیچهای را گسترش داد و در تحلیل متروپلهای غرب تحت تاثیر جورج زیمل قرار داشت. او از منتقدان دموکراسی غربی است و تمدن غرب را رو به زوال میداند. وی برای این مدعای خود، به قواعدی مستخرج از چگونگی تولد، رشد و انحطاط تمدنهای مختلف در طول تاریخ بشر استناد مینماید. این قواعد حاصل درک و شهود نوعی زیباییشناسی است که بهموجب آن شماری از ارگانیسمهای فرهنگی شناسایی شده و نشان میدهند که چگونه این ارگانیسمها به دنیا میآیند، رشد میکنند، به کمال میرسند و پس از استفاده از حداکثر امکانات، میمیرند. پیشبینی او آن است که تمدن غرب بهزودی زوال خواهد یافت و بهجای آن تمدن جدیدی از آسیا برخواهد خواست.
در دیدگاه اشپنگلر، تاریخ یک موجود زنده ولی بیهدف است و در حرکت ادواری خود هیچگونه تکاملی را دنبال نمیکند. تاریخ، مجموعهای کنارهم قرارگرفته از تمدنهای بشری است که طبق قواعد مشخصی طلوع و غروب میکنند. او تاریخ را به دورانهای هزارساله تقسیم میکند؛ هر دورهای بعد از حدود هزار سال زندگی، از بین میرود و دورهی بعدی جایگزین آن میشود. هر دورهی تاریخی نیز دو مرحله دارد: مرحلهی "فرهنگ" و مرحلهی "تمدن".
اشپنگلر میکوشد تا نظم حاکم بر چگونگی تحولات جوامع و دگرگونی ملتهای مختلف را صورتبندی نماید تا بتوان با تکیهبر آن، مسیر تاریخی فرهنگها و تمدّنهای مختلف - بهویژه تمدن مغرب زمین - را یکدیگر مقایسه کرد و تحوّلات بعدی آنرا پیشبینی نمود.
به باور اشپنگلر، هر فرهنگی در زمان معیّنی در سرزمینی محدود پدید میآید و همانند موجودی زنده، مثل گیاهان یا جانوران، رشد کرده و به بلوغ میرسد. تمدن مرحلهی پیری یک فرهنگ است؛ زمانیاست که یک فرهنگ دوران عظمت و مردانگی خود را سپری کرده و وارد دوران کهنسالی و مرحلهی انحطاط خود رسیده است؛ لذا پا به مرحلهی تمدن میگذارد و مدنیت بزرگی را خلق میکند که از ویژگیهای عمدهی آن، تاسیس شهرهای بسیار بزرگ است. تمدن، دوران پیری و فرسودگی فرهنگ است که از میان دیوارهای سنگی و زندگانی شهری گذر میکند.
بهنظر اشپنگلر، حوادث و تحولات تاریخی مسیر مخصوصی دارد که در ذات آن سرشته شده است و نباید برای وقوع آنها دنبال علت خاصی گشت؛ در واقع، وی به مبحث علیت در جستارهای تاریخی وقعی نمینهد. از كتابهای معروف وی میتوان به: "زوال غرب"،"لحظه تصميم"، "انسان و تكنيك" و "فلسفهی سیاست" اشاره کرد.
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#نظریهپردازی_شهر
#اصالت_نژاد
#اشپنگلر
#انحطاط_غرب
#متروپل
#تمدن
#فرهنگ
@doranejadid
⭕️ قطعهای از دیدگاه اشپنگلر در باب شهر و تمدن
«انتهاي مسير حيات هر فرهنگ بزرگ، هيكل سنگي عظيم "شهر جهاني" بر پا ميشود. مردم آن فرهنگ كه نيروي مردانگيشان دستپروردهی زمينها و دشتها و مزارع وطن بود، در چنگال جانوري كه خودشان آفريده اند، (يعني شهرها) گرفتار شده و مانند بندهاي مطيع آن گشته و عاقبت شكار ميشوند.
اين تودههاي عظيم سنگي "شهر مطلق" را مجسم ساخته، منظرههاي آن با زيبائي شگرفي كه چشمان بشري را خيره ساخته، نشان جامع مرگ با جلال و شكوه وجودي است كه كار خود را كاملا به انجام رسانده و در گذشته است… تمام اجزاي اين شهرهاي نهائي منحصرا نمايندهی هوش و ذكاوت است، اما از عقل و روح در آن خبري نيست. خانههاي آن به خانههاي ايونيك و باروك شباهتي ندارد… اين خانههاي شهري جائي نيست كه قابل سكناي «وستا» و «ژانوس» باشد. نه، اينها فقط مستغلاتي است كه بر اثر فشار احتياج و مقاصد تجارتي ساخته شده و ربطي به خون و احساسات نژادي ندارد …
مادام كه در خانهها، اجاقي وجود دارد و معناي باطني آن كه مركز و كانون حقيقي خانواده است، محفوظ باشد، رابطهی قديمي با زمين و خاك وطن كاملا قطع نشده؛ ولي همين كه اين رابطه نژادي هم بهدنبال آثار ديگر به زاويهی فراموشي افكنده شد و تودههاي كرايهنشين و انبوهي كه فقط به تختخوابي قانعند، در دريائي از مستغلات غرق شد و زندگي خانه بهدوشي شايع گشت و مردم مانند شكارچيان و شبانان پيشين، از اين كوي به آن كوي روان شدند، يك باديهنشيني عقلي و فكري شروع ميشود.
اين شهر البته دنيائي است، بلكه اصل دنياست. ولي غافل از اينكه فقط، از نظر سكني و اعاشهی افراد بشري حائز معنا و اهميت است؛ وگرنه تمام عمارتهاي آن بيش از قطعات سنگي كه در آن بهكار رفته، ارزش ندارد».
اشپنگلر، فلسفه سياست، ترجمهی هدايت الله فروهر، ص. 33.
#اشپنگلر
#شهرنشینی
#تمدن
#انحطاط_غرب
@doranejadid
هدایت شده از موسسه مصاف
👤استاد #رائفی_پور :
ساعت هایمان را کوک کنیم !
یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة...
پویش همگانی #چله_قرائت_دعای_فرج ( دعای #الهی_عظم_البلا )
به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) و رفع گرفتاری از مردم
از سه شنبه ۲۰ اسفند رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب
#نشر_حداکثری
✅ کانال مصاف
@Masaf
✍️ بازخوانی یک کتاب
👓 «علم تحولات جامعه؛ پژوهشی در فلسفهی تاریخ و تاریخگرایی علمی»
⛳️ قطعهی شمارهی 13
ه) نظریهی جبر تکنیکی
اصحاب پنجمین نظریه در نگاه به تاریخ، عامل #تکنیک را در امر تکامل تاریخ و تمدن محور اصلی میشمرد. نظریهی تکنولوژیک تاریخ معتقد است که تکامل تاریخی انسان و جامعهی انسانی مدیون تغییراتی است که در زمینهی روابط و مناسبات تکنیکی و فنی بهوجود آمده است. آنها معتقدند هر جامعهای که نظام تکنیکیاش پیشرفتهتر باشد، بالتبع متمدنتر است و از همین طریق بر همهی وقایع کوچک و بزرگی حاکم است که در جهان اتفاق میافتد.
این اصطلاح برای اولین بار توسط تورستین وبلن (Thorstein Veblen) (۱۸۷۵–۱۹۲۹) جامعهشناس و اقتصاددان آمریکایی ابداع شد؛ ویلیام اگبورن، آلفرد نورث، وایتهد و را نیز میتوان از پایهگذاران و معتقدین به این رویکرد در #فلسفه_تاریخ دانست. اگبورن معتقد است که #تکنولوژی یک متغیر ثابتی در دستگاه علمالاجتماعی و تاریخی است و حال آنکه زندگی اجتماعی و تمام فرهنگ انسان یک متغیر وابسته است.
#علم_تحولات_جامعه
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#جبر_تکنیک
#وبلن
#علمالاجتماع
@doranejadid