eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
802 دنبال‌کننده
376 عکس
48 ویدیو
14 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
❎ یادداشتی از دکتر ابراهیم دینانی، در باب تاریخ "عدم تکرار در تاریخ" مساله‌ای است که به‌آسانی می‌توان آن را پذیرفت؛ ولی وضوح و بداهت آن هنگامی روشن‌تر می‌شود که به نظریه‌ی ایده‎آلیست‍‌ها بیش‌تر توجه نماییم. در نظر این اشخاص، "ادراک تاریخی" دارای کیفیتی منحصر به فرد و آنی است، و آن‌چه آنی و منحصر به فرد است، تکرار نمی‌پذیرد. نظر ایده‌آلیست‌ها درباره‌ی تاریخ از دو مقدمه تشکیل می شود: نخست این‌که تاریخ از برخی جهات با افکار و تجربیات انسان سروکار دارد؛ دوم این‌که به‌همین‌علت، "ادراک تاریخی" دارای کیفیتی منحصر به فرد و آنی است و در این‌جاست که گفته می‌شود تاریخ‌نویس می‌تواند به ماهیت درونی رویدادها راه یابد و طوری آن‌ها را درک کند که گویی در بطن موضوع قرار دارد. این مزیتی است که علمای علم طبیعت هرگز به آن دست نمی‌یابند. علمای طبیعی به‌هیچ‌وجه نمی‌توانند مثلا خود را جای یک شیء - که جسمیت دارد - قرار دهند و احساسات آن شیء را درک کنند؛ درحالی‌که تاریخ‌نویس می‌تواند احساس کند که مثلا قیصر روم چه احساساتی داشت و درباره‌ی فلان موضوع چگونه عکس‌العمل از خود نشان می‌داده است. به‌قول "کالینگ‌وود"، در نظر علمای طبیعی، طبیعت همیشه یک پدیده است؛ نه به‌این‌صورت‌که از نظر واقعیت دارای نقص است، بلکه به‌مفهوم این‌که منظره‌ای است که برای مشاهده‌ی هوشمندانه‌ی وی به او عرضه شده است. درحالی‌که رویدادهای تاریخ هیچ‌گاه صرفا پدیده یا منظره‌ای که در خور تعمق باشد، نیستند، بلکه وقایعی هستند که تاریخ‌نویس نه به ظاهر آن‌ها، بلکه به درون آن‌ها می‌نگرد تا به افکاری که در درون آن‌ها قرار دارد، دست یابد. به‌این‌ترتیب تاریخ ازآن‌جهت قابل ادراک است که حاکی از تجلیات فکر و اندیشه است. ما درست نمی‌دانیم که آیا طبیعت هم فکر و اندیشه‌ای از خود ظاهر می‌سازد یا نه! آن‌چه می‌دانیم این است که علمای طبیعی با طبیعت طوری عمل می‌کنند که گویی از خود، فکر و اندیشه‌ای ندارد. به‌عبارت‌دیگر می‌توان گفت تاریخ به آن گروه از مطالعات تعلق دارد که آن‌ها را می‌توان "علوم فکری" خواند. ویژگی این مطالعات و تفاوت آن با علوم طبیعی این است که موضوع مورد بحث آن را می‌توان عملا در درون، زیست و تجربه کرد؛ و به‌همین‌دلیل می‌توان آن را از درون شناخت. براساس این نوع اندیشه است که گفته‌اند: برای تاریخ، هدفی باید روشن شود. تنها خود یک رویداد نیست؛ بلکه اندیشه‌ای است که در این رویداد ابراز گردیده است؛ کشف آن اندیشه، خود در حکم یک رویداد است. برای درک این معنی که در تاریخ تکرار نیست، توجه به نظریه‌ی هگل، فیلسوف معروف آلمانی، حائز اهمیت است. او معتقد است "تاریخ فقط نمایان‌گر تحقق ایده‌ی مطلق ابدی است که بر طبق قوانین انجام می‌پذیرد، به‌گونه‌ای که این روند بالضروره در جهت هدفی مقدر به پیش می‌رود". درهرحال، بزرگ‌ترین مورخ قرن بیستم "آرنولد توین بی"، تاریخ را تجلی خداوند دانسته و کتاب مهم خود را که تحت‌عنوان بررسی تاریخ به رشته تحریر درآورده، با یک دعا و تمجید از پیغمبران و قدیسان همه‌ی ادیان پایان می‌بخشد. او درباره‌ی دعای خود می‌گوید: «این صدای مورخی است که ایمان دارد خدا خود را از درون چارچوب تاریخ مبهم و نیم‌پیدا بر کسانی که صمیمانه او را بجویند، آشکار می‌سازد». باید توجه داشت آن‌چه که عرفا در باب اسما و صفات و اعیان ثابته ابراز داشته‌اند، نگرش شخص را نسبت به تاریخ تغییر داده و موجب می‌شود که موضع او با دیگران در این باب تفاوت پیدا کند. مطالبی که در تاریخ نقل شده، برای این است که معلوم شود در میان مورخان کسانی پیدا می‌شوند که معتقدند تاریخ یک امر مستقل و بی‌ارتباط با ماورای خود نیست. کسی که تاریخ را صحنه‌ی ظهور و تجلیات حق تبارک و تعالی می‌داند، غیر از کسی است که وقایع تاریخی را یک سلسله امور پراکنده و بی‌اساس به‌شمار می‌آورد. مورخ معروف "فلورانسی گیچاردینی" که با "ماکیاولی" معاصر بوده می‌گوید: «دنیا همواره یکنواخت بوده است؛ هرچه‌که هست، خواهد بود و در زمان دیگر نیز بوده است و آن‌چه در گذشته بوده برمی‌گردد، اما با نام‌های دیگر و رنگ های دیگر». از شکسپیر نقل شده که گفته است: «تاریخ، غوغا و خشم پایان و انجام یافته است، اما فاقد معنی است». مفهوم بی‎معنی‌بودن تاریخ به‌طور روزافزون در آثار نویسندگان مغرب زمین مطرح می‌گردد. البته این طرز تلقی از تاریخ هنگامی به‌وجود آمده که عقیده به دخالت‌داشتن حق تبارک و تعالی در جریان امور به ضعف و سستی گرایید. این ضعف و سستی از آن‌جا ناشی می‌شود که اشخاص از ذکر حق تبارک و تعالی اعراض کرده و آن را به فراموشی سپرده‌اند. @doranejadid
⭕️ تولد روش در سپیده‌دم رنسانس عبور از «هدف جهان» به «مکانیزم جهان» پایه‌های و فیزیکی معاصر، در دوران نوزایی () ریخته شده است. این علوم برآنند تا با سازمان‌دهی منظم تجربه‌های انسانی، قانون‌مندی‌هایی را در جریان پدیده‌های طبیعت مدلل سازند. این قانون‌مندی‌ها باید اراده‌ی انسان را به «برانگیختن» یا «جلوگیری از» پاره‌ای از تاثیرات توانا سازد؛ یا به‌عبارت‌دیگر، دامنه‌ی چیرگی بر طبیعت را به اوج گستردگی برساند. کوشش فکریِ آدمیان ، در اساس، «شناخت معنا و غایت جهان و زندگی» را نشانه گرفته بود و به ناگزیر تقریبا به‌تمامی، صَرف وحی و آثار مراجع روحانی می‌شد. لیکن مردم زمانه‌ی نوزایی، دیگر از پرسش در باب هدف آن‌جهانی -که قرون وسطاییان می‌خواستند از سنت برکشند- روی برتافتند و بنای پرسش در باب علل رویدادهای این جهانی را نهادند؛ علت‌هایی که می‌بایست به یاری مشاهده‌ی حسی به اثبات برسند. ر.ک: (1398). سپیده‌دمان فلسفه‌ی تاریخ بورژوایی، ص. 13. .... https://www.instagram.com/mh.taheri1980 https://virgool.io/@mhtaheri .