❎ نیل پستمن و نقد فرهنگ تکنولوژی
نسبت #فرهنگ انسان با #ابزار در سه دوره دچار تحولات عمدهای شده است که میتوان آن را در سیر تاریخی بشر از یکدیگر متمایز کرد. یعنی ارتباط انسان با ابزار در دورههای نخستین پیدایش ابزار، موجب ایجاد #فرهنگ_ابزار شد؛ سپس این فرهنگ با شکلگیری دستگاه چاپ به #فرهنگ_تکنوکراسی تغییر صورت داد. امروزه پیدایش وسایل ارتباط جمعی و کامپیوتر از فرهنگ جدید به اسم #تکنوپولی خبر میدهد.
الف) فرهنگ ابزار
اصطلاح فرهنگ ابزار، رابطه انسانهای آن جامعه را با مبانی اعتقادی و سیستم اجتماعی و این ابزار مشخص میکند. جوامع دارای فرهنگ ابزار میتوانند مقادیر زیاد و متنوعی از این ابزار را دارا باشند؛ امّا تعالیم مذهبی و #جهان_بینی دینی، #ایدئولوژی هدایتکننده و کنترل کنندهای است که کاربرد ابزارآلات و کم و کیف استفاده از آنها را تعیین میکند. این فرهنگ، وحدت و همگانیبودن خود را از مبانی متافیزیکی (غیرمادّی) گرفته است. این، "تفکر" است که به هستی معنا میبخشد و مانع آن میشود که تکنیک (فن) خود را بر انسانها و نیازهای آنان تحمیل کند. مهمترین ابزاری که در این دوره، ابداع شده، #آسیاب، دوربین نجومی، #باروت و #ساعت بوده است.
ب) فرهنگ تکنوکراسی
در یک جامعه تکنوکرات، ابزارآلات، نقش کلیدیای را در جهان اندیشههای فرهنگی آن جامعه برعهده دارند. همه شرایط، تحوّلات و خواستهها و تمام ویژگیهای اجتماعی باید تا حدود زیادی، تابع خواستهها و ضوابطی باشد که رشد این تکنیک و سیر تکاملی آن ایجاب میکند؛ امّا نقش تکنیک هنوز به آن حدی نرسیده است که موجب تغییر در ساختار فرهنگی و تحوّل آن شود. هنوز مبانی ماورایی و اهداف، جای خود را در فرهنگها حفظ کردهاند و هنوز افراد، بر این باورند که ماشین و ابزار صنعتی، همچنان در استخدام بشریت خواهند بود و هرگز به قدرت حاکم مبدّل نخواهند شد.
مهم ترین وسیلهای که در این دوران ابداع شد، #ماشین_چاپ است. با این اختراع، یک تحوّل عظیم در ساخت فرهنگ، رخ داد و آن، تبدیل فرهنگ شفاهی به فرهنگ مکتوب بود. از این پس، عنان ارابه فرهنگ، به دست "کتاب" افتاد. کتاب، بهعنوان مهمترین محصول #تکنیک، ویژگیهایی داشت و مربوط به متنی میشد که در چارچوب آن به چاپ رسیده است. این خصوصیت باعث تمییز "مفهوم نوشتاری" از "مفهوم شفاهی" میشود.
ج) فرهنگ تکنوپولی
وجه بارز این فرهنگ، قراردادن #تکنولوژی بهجای خداست و لذا شاخصهی آن، "خدایگونه"بودن آن است. یعنی فرهنگ، اعتبار خود را در تکنولوژی جستوجو میکند و دستورالعملهای خود را از تکنولوژی میگیرد. این راه، الزاماً به فروپاشی و نابودی باورها و عقاید سنّتی منتهی میشود. نظام تکنوپولی را این چنین میتوان تعریف کرد: "نظامی که در آن، جامعهی انسانی سیستم ایمنی و قدرت دفاعی خود را در برابر تهاجم سیل اطلاعات از دست داده است». در این فرهنگ با کاهش اعتقاد به اهداف و کمرنگشدن "ماورا" در زندگی مواجهیم.
در این فرهنگ، «وسیله» با «هدف»، یکی میشود و دیگر بدانمعنا هدفی وجود ندارد که بتواند مانع استفادهی بیمورد از تکنیک شود. خصلت نظام تکنوپولی، انبوه اطلاعات است که در قالب ابزاری چون کامپیوتر و تلویزیون ایفای نقش میکند.
نيل پستمن در اثری با همین نام با رد خنثيبودن تكنولوژي، به تأثيرات و پيامدهاي ورود و گسترش تكنولوژي در #عصر_جديد پرداخته و جامعهي #آمريكا و فرهنگ حاكم بر آن را مورد نقد و بررسي قرار داده است. ويليام ملودي نیز "جامعهی اطلاعاتي" را از محصولات تکنولوژی جدید میداند و به توصیف آن میپردازد.
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#جبر_تکنیک
#جهتداری_تکنولوژی
#فرهنگ_ابزار
#تکنوکراسی
#تکنوپولی
#نیل_پستمن
#ويليام_ملودي
#آسیاب
#ساعت
#ماشین_چاپ
#کامپیوتر
#جامعهی_اطلاعاتی
@doranejadid
هدایت شده از ساخت ایران|حسین مهدیزاده
#تاملات_کرونایی
1️⃣
🖍حسین مهدیزاده-طلبه
1- حضور جهادی در پشت سر طبیبان و پرستاران، ماموریت فرعی بلکه فرعی فرعی حوزه است.
2- حوزه باید طرحش از سلامت و بیماری که آن را متناسب با جهانگری است که از انبیاء گرفته است پیدا کند. طب قدیم ما به نحوی طب بابل و مصر و یونان است.
کتاب العین می گوید الطب: السحر. یعنی طب قدیم علم نسخه نویسی بر اساس یک جهان نگری خاص بود که از بابل و مصر تا یونان آمده بود و نمی دانم در چه دورانی(شاید هلنیسم اسکندر مقدونی)، تقریبا جهانی شد. در این مدل بدن در جبر مزاجهایش اسیر است و تنها نقطه اختیار انسان تعادل این مزاجهاست و این نقطه سلامتی، این نقطه اخلاق است، این نقطه عدل است. در رسیدن به این تعادل هم طبیعت بیرون از بدن، ابزار و تکنولوژی رسیدن به سلامتی است. پس باید به کمک خود طببعت، از مدخل تغذیه، تنفس(مثل غلیان)، روغن مالی، دارو(سم طبیعی)، ورزش و.... این تعادل را به درون بدنمان راهنمایی کنیم.
چینی ها اما درک دیگری از جهان داشتند و همان را هم به طب تبدیل کردند. آنها در عالم جریان انرژی های حیات را دنبال می کردند و در بدن نیز کارشان با همین انرژی هاست. مثلا طب سوزنی نوعی خاص از اثرگذاری بر روی گذرگاه های انرژی حیات بود که منتهی به اثراتی در بدن می شد. یا ورزش هایی (که امروز به آن ورزش رزمی میگوییم) در اصل نحوه از رشد فاعلیت بر اساس این انرژِی را هم دنبال می کردند و توسعه اختیار را به نحوی با توسعه انرژِی هایی که در تصرف بدن شان است جستجو می کردند
طب جدید هم که «کمیت» را در عالم اصل می داند و اندازه کمیت های مادی را عامل تحولات کیفی عالم میداند. همین مساله را در فهم زیربنایی از سلامت هم بکار می برد. تعداد کرومزوم ها را می شمارد. تعداد ویروس ها را اندازه می گیرد، تکثیر آنها را دنبال میکند. با کم و زیاد کردن سلول ها، باکتریها، ریز مغزی ها و... از بدن تا روان انسان را کنترل و بهینه می کند.
3- اما طرح ما حوزه های علمیه که می خواهیم بگوییم جهان معنایی انبیاء نه جهان معنایی سحره بابل و مصر است و نه دنیای انرژِ چینی های یاجوج و ماجوج، چیست؟ آیا همه جهان بینی ها طرحی دارند برای فهم عالم و بدن اما طرح انبیاء که می گفتند ما واسطه حقیقی عالم بالا با زمین هستیم هیچ معنایی برای سلامت و تعادل و... ارائه نمی کرد؟ یعنی انبیاء طرح دیگران را به کار می گرفتند؟ طب نسخه نویسی بر اساس فهمی است که از جهان داریم. ما اصلا هیچ فهمی از جهان و بعد سلامت و تعادل در جهان نداریم که برای خودمان باشد و بگوییم بر اساس آن می خواهیم دست به گزینش از طب موجود، سنتی، چینی، روایات طبی و... بزنیم؟ حالا تاسیس طب که پیشکشمان!
4- بلکه اصلا مساله انسان شناسی را رها کردیم. کار ما شده است نسبت دادن مطالعات دیگران به اسلام و بعد اثبات اینکه اسلام هم همین را می گوید! ایا واقعا قابل قبول است که جهان معنایی انبیاء، سلامت را به نحوی جبر طبایع یا انرژی ها یا کمیت مادی عناصر بدن بداند؟ من کاری به نسخه نویسی و کارآمدی نسخه های هر کدام از این طب ها ندارم. مساله ام جهان معنایی است که سلامت را معنی می کند.
وضعیت موجود طلبه های جهادی در طی کشیدن زیرپای پزشکان و پرستاران استعاره ای از رفتاری است که با اصل ایده سلامت انجام داده ایم.
5- ما اگر طرحی برای سلامت نداریم، آیا واقعا هیچ نقدی به نظریه «مراقبت» مدرن که در بیمارستان و قرنطینه بیمار کرونایی انجا می شود هم نداریم؟ شواهد میدانی نشان می دهد که ناامیدی و ترسی که اصل ایده «مراقبت در بیمارستان» در دل بیمارکرونایی ایجاد کرده است(فارغ از تغذیه بیمارستان، نحوه ضد عفونی کردن بیمارستان و...) به اندازه خود کرونا قربانی داشته است. ما حتی الان نمی دانیم که چه میزان از مرگ و میر کرونا، بخاطر ویروس است و چه مقدار بخاطر علم ناامید و خشنی که این روزها با زور و ترس بیماران را زندانی می کند
فوکو که به شبیه ترین بیماری به کرونا -یعنی ایدز- مرده است، تز دکتری اش مقایسه ایده مراقبت بیمار و تنبیه دیوانه در بیمارستان و تیمارستان مدرن با دنیاهای ماقبل آن است و می خواهد بگوید مدرنیته در اصل با بیمارستان هدف اصلی اش درمان نیست، بلکه چیزی شبیه زندانی کردن اوست.
طنز تلخ تاریخ این است که جمهوری اسلامی و حوزه علیمه و طلبه هایش یک ماه است همه تلاش خود را برای صرف «ایثار» طلبه ها و طبیان و پرستاران جان برکف و ایثار گر برای زندانی کردن بیمار ناامید و ترسیده کرونایی می کند و به گفته آقای دکتر حریرچی نیروی انتظامی هم رَحِم بیمار را با زور از بیمارستان اخراج می کند چرا که ایده بیمارستان چنین اقتضا می کند.
@teghtesadi
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
#تاملات_کرونایی 1️⃣ 🖍حسین مهدیزاده-طلبه 1- حضور جهادی در پشت سر طبیبان و پرستاران، ماموریت فرعی بلکه
نقدهایی به این یادداشت وارد شده است که برخی از آنها را در میتوانید در کانال اصلی و رفرنس مشاهده بفرمایید.
و حرکتیست در عالم
بهرهبری اباعبدللهالحسین علیهالسلام
بهسوی پدیدهای یگانه
در دوران جدید عالم
در این حرکت دستبهدامنت هستیم ای پدر بندگان خدا؛ شفاعتمان کن و تربیتمان را برای حضور در این رسالت تفضلا تکمیل بگردان...
@doranejadid
⭕️ عقیده بهتر است یا ثروت؟!
👈 بهمناسبت سالگرد شهید بدون مرز "کنت لوکا گائتانی لاواتلی"
یکی از ویژگیهای عصر قدیم، دوئالیسم یا دوگانهسازی بود. علم یا عمل، دنیا یا آخرت، دین یا دانش، انسان یا خدا و ... . و در پس سر این دوگانهها چنین القا میکرد که گویا غیراز گزینههای مطرحشده، هیچ گزینهی دیگری هموزن آنها نیست.
ما هم که – بهقول آنها در یک کشور جهان سومی - زیر سلطهی تاریکیهایش بهسر میبردیم، بیخبر از همهجا پرسیدیم: علم بهتر است یا ثروت؟! و در پس این سوال خود را بین دو گزینهی مدرن مخیر میکردیم که آیا علم مدرن را یاد بگیرم یا بهدنبال ثروت دنیای مدرن بروم؟ اگر علم، که باید دانشگاه؛ اگر ثروت، که باید بیزینس بهسان یک #مرچنت مغربزمین. ستارهی علم یا انیشتین است یا هاروی یا دیگر قلههای علم کاربردی غرب؛ ستارهی ثروت هم یا گیتس است یا جابز یا دیگر قلههای اقتصاد دنیای جدید.
🔅بگذریم...
وقتی دوران جدید عالم با #انقلاب_اسلامی سر رسید و عصر جدیدی را آغاز کرد و فصل نوینی را بهروی دنیا گشود، بودند آزادههایی که در همین قلهها زندگی میکردند؛ جان زندهی آنها طلیعهی تازهی دوران را درک کرد و قلهی روزگار کهنهی خود را حضیضی بیش نیافت. بار بست و رهسپار عالم جدید شد.
امروز، 13 فروردین، سالگرد شهادت "لوکا لاواتللی"، از دوستان صمیمی شهید ادواردو آنیللی است. لوکا، بین انتخاب عقیده و ثروت مخیر شده بود. اینکه وارث ثروت پدری شود که از سلاطین کارخانههای شرابسازی جهان بود؛ یا در عداد اولین پرستوهای فرامرزی انقلاب اسلامی درآید و در طلوع #دوران_جدید_عالم، از ستارههایی باشد که راه را میتوان با آنها شناخت. لوکا لاواتللی، عقیده را انتخاب کرد. دوربینی را بهدست گرفت و پشت با دنیای مستهجن زد و در کسوت خبرنگار در جبهههای نبرد #افغانستان و کوزوو حضور پیدا کرد؛ همانجا بود که با احمدشاهمسعود آشنا شد. لوکا در 1988 بههمراه آنیللی به #ایران آمد و به آیین تشیع گروید.
ترد از طرف خانواده، از دستدادن ثروت هنگفت پدری و دهها مشکل دیگر نتوانست لوکا را از این مسیر برگرداند. تا در نهایت، مزد پایمردی در مسیر حق را در 13 فروردین 1386 – 2007 میلادی – گرفت و شهد شیرین شهادت را سر کشید و مهر تاییدی بر این واقعیت زد که دوران جدید نه در ایران که در عالم آغاز شده است؛ دورانی که نه مرز میشناسد و نه طبقهی اجتماعی.
#لوکا_لاواتللی
#ادواردو_آنیللی
#شهدای_بدون_مرز
@doranejadid
⭕️ تاریخ؛ وسعت اختیار و ارادهی انسان
آدمی محکوم به حرکت و مخیّر به انتخاب "زوال" یا "رفعت" است؛ یا در هبوطش غوطهور میشود یا مسیر رجعت خود را میسازد و ارتفاع میگیرد و مهیای معراج میشود.
آدمی، فردیت خود را در بستر اجتماع و محیط پیرامونیاش مییابد. تاثیر محیط بر خود را درک میکند و اگر محیط برای ادامهی مسیراو مناسب نباشد، میخواهد دل بکند و هجرت کند. چه بسیار کسانی که از روستا به شهر یا از شهر به روستا کوچیدهاند. چه بسیار انسانها که از نقطهای به نقطهی دیگر هجرت کردهاند؛ تا در زوال یا رفعت، اختیار خود را نشان دهند.
آدمی، بهفکر سرنوشت خویشتن خویش است؛ سرنوشتی که با حرکت خود و در انتخاب مسیری برای زیستن رقم میخورد. در گریز از محیط، با تغییر محل سکونت؛ در تغییر محیط، با ساخت جامعهای مطلوبتر و نیکوتر و مناسبتر برای حرکت خود.
اما همهی این گریز و تغییر، در ساحت مکان و جغرافیاست؛ آدمی در ساحت زمان نیز زندگی میکند و میتواند از زمان و زمانهی خود نیز بکوچد؛ با نوستالژی یا سنت. و میتواند زمانهی خود را بسازد؛ با تغییر در زمانه، با تغییر در تاریخ با ایجاد دورانی جدید برای عالم خود.
چه عظیم است وسعت ارادهی انسان در حرکت بهسمت زوال یا رفعت. چه عظیم است دامنهی اختیار آدمی از غلطیدن در هبوط تا ساخت مسیر رجعت و عروج.
#هبوط
#رجعت
#اختیار
#اراده
@doranejadid
⭕️ نظمآگاهی به وزن مرگآگاهی (شماره یک)
🕰 مدت زمان مطالعه: چهار دقیقه
⚖ تعداد واژه: ۳۰۹ کلمه
"آگاه"، ترکیب "آ" بهاضافهی "گاه" است؛ "آ" بهمعنای آمدن و شُدن و درراهبودن، "گاه" بهمعنای زمان و لحظهای از لحظات و آنی از آنات. آگاه، انسانی را گویند که به لحظهای که دارد میآید، به شدن و صیرورت و تبدیل و تغییری که دارد حادث میشود، اِشعار دارد؛ حساش میکند، درکش میکند و آن را میفهمد.
آگاه، مترادف "خبیر" است، به زبان عرب. به کسی که مشرف بر "خبر" باشد و خبر در دایرهی اِشعار و اِدراک و فهم او بگنجد، خبیر میگویند. "خبیر" کسی است که آنچه واقع میشود را تلقی میکند و در ظرف وجودش آن را حاضر مییابد؛ میداند که در میانهی یک واقعه و حادثه و آمد و شدنی قرار گرفته است و فارغ از آن نمیتواند باشد.
"آگاه" نزد فرنگیان به aware"" ترجمه شده است. ریشهی " "Awareرا بهمعنای پاییدن گرفتهاند و چشم در راه گذاشتن برای دیدن و مشاهده کردن آنچه میآید، یا حادث میشود.
"آگاهی" را از زوایای مختلف که نگاه کنی، اساسا اِشعار است به تحول و تبدل و تغییر در زمان و زمانه. انسان آگاه میفهمد گذر زمان را و رفت و آمد لحظهها را و میپاید آنچه در این آمد و شد آنات برجای میمانند و چشم باز میکند به اثری که این آمد و شدها میآفرینند؛ تا لمس کند تاثیری را که در هستی میگسترانند.
آگاه، باید که تاریخ را، شُدنِ این لحظه به لحظهای دیگر را ادراک کند. زا- ئیده – شدن لحظهای و مرگش در زا- ئیدهشدن لحظهای دیگر را؛ بیانفصال و بهمثابه کمّ قار، که وقتی میشکنیاش، ذرهزمان از آن پدید نمیآید. آگاه، زندهبودن زمان را میفهمد و نظام این آمد و شد را درمییابد. که مرگ هر لحظه در زادهشدن لحظهای دیگر برای او ترجمانی از نظم و نظام هستی است. آگاه، شاهد دیالکتیک زندگی و مرگ است و شهادت برای او، شدنی از یکسو بهسوی دیگر آن. رشیدتر و آگاهتر و در نتیجه، زندهتر.
#نظمآگاهی
#مرگآگاهی
@doranejadid
⭕️ نظمآگاهی به وزن مرگآگاهی (شماره دو)
🕰 مدت زمان مطالعه: پنج دقیقه
⚖️ تعداد واژه: 536 کلمه
"نظمآگاهی" - بر وزن مرگآگاهی - را میتوان بهمعنای درک نظم و نظام آمدوشد زمان و تغییرات و تبدیلات و تحولاتی که در بستر زمان واقع میشوند، معنا کرد. نظمآگاهی عبارت است از درک حکومت نسبی زمان بر فعل و اختیار و ارادهی آدمی؛ درک این مطلب که اگر حتی من بنشینم، تحولات زمان مرا با خود خواهد برد و بر من تاثیرات اجتنابناپذیری خواهد گذاشت. مثلا: پیرم خواهد کرد؛ سلامتیام را اندکاندک از من خواهد ستاند؛ توان جسمیام را بهتدریج روبه فرسایش خواهد برد؛ زیباییهای ظاهرم را به تاراج خواهد سپرد؛ یا به عبارت قرآن: «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ» (یس، 68). نظمآگاهی، تصدیق این معناست که اگر جنبوجوش من مستند به یک آگاهی بلند و منسجم نباشد، جبر آنتروپی من را در هاضمهی خود هضم خواهد کرد.
نظمآگاهی با درک حرکت زمان و با فهم حضور اجتنابناپذیر، گریزناپذیر و انکارنشدنی آنتروپی عالم هستی، آدمی را به این ضرورت واقف میکند که باید برای زندگی - چه فردی و چه جمعی – "طرح" داشت؛ طرحی که از نظمآگاهی برخیزد و امکان درگیرشدن و عبور از حجاب آگاهیهای دیگر را ایجاد کند. طرحی که شتاب حرکت و تغییر آدمی را بر سرعت آنتروپی حیات غالب کند و اراده و اختیار بشر را بر تحولات زمانه حاکم گرداند. بدون نظمآگاهی، هر حرکت ما تابعی از نظم و معادلهی حرکت دیگریست.
نظمآگاهی برای مطالعات تمدنی، یک الزام است؛ چراکه بدون بنیاننهادن یک نظامی منسجم از آگاهی مبتنیبر درک نظام عالم، اساسا نمیتوان از خرق و قلع دوران مدرن و جعل دورانی جدید در عالم سخن گفت. نظمآگاه، رد پای گذران زمان را پیش چشم تمدنپژوه میگذارد و او را به درنگ در حرکت تاریخ میکند؛ تا از مشاهدهی حرکت زمان، (1) موقعیت زمانهی خود را بفهمد؛ (2) "نسبت جامعهی خود با زمانهی خود" را بسنجد؛ (3) تاثیر معادلات زمانه را بر تحولات و تغییرات جامعهاش وجدانا درک کند؛ (4) تاثیرات انکارناپذیر الگوها و ساختارهای جامعه بر خودش را وجدان کند؛ (5) و عمیقا بفهمد که برای سلوک بهسمت یک غایت، بههر معنایی که تفسیر کنیم، نمیتوان از تاثیرات زمانه و جامعه چشم پوشید. عمیقا بفمد که اگر راکب زمان نباشی، مرکب زمانهات خواهی شد. نظمآگاهی نشان میدهد که برای خودسازی، لاجرم باید جامعهپردازی کرد؛ باید دورانسازی کرد و طرح خود را در قالب یک تمدن، گسترش داد. باید تقوای پرهیز را به ارتفاع تقوای ستیز رفعت بخشید و نه صرفا بهمثابه یک بندهی سربهزیر، که در کسوت کارگزاری ارادهی ربالعالمین به پرستش پروردگار عالمیان پرداخت و حقیقت پرستش را در صنع مشاهده کرد؛ چه در ساختن خود، چه در ساختن جامعه و چه در ساختن زمانه.
نظمآگاهی، بستر طلوع امام زمان در وجود انسانی است که به این موطن از آگاهی رسیده است؛ طلعتاش به نور وجودی روشن میشود که افسار زمان را – با همهی چموشی دورانها - بهسمت مقصدی به پیش میکشد؛ ولو این چموشیها رسیدن به این مقصد را به تاخیر بیاندازند.
نظمآگاهی، میتواند بخشی از ایمان ما در آخرالزمان باشد. عمقی به ایمانمان ببخشد که در غربالهای زمانه فرو نلغزیم؛ هنگامهی تلبّس باطل بهسیمای حق، دل از کف ندهیم و حضور در جبههی حق برای تمهید روزگار خروش را بیبرنامه رها نکنیم. نظمآگاهی، قرین مرگآگاهی است و ثقل وصیت مولا در دعوت به تقوا؛ و سمند و جوشن حضور در منازعات و ابتلائات تاریخی.
#نظمآگاهی
#مرگآگاهی
#جبر_آنتروپی
@doranejadid
با مطالعه نظریههای دولت درمییابیم که دولت در ابتدا بهمثابه پدیدهای طبیعی و ارگانیکی در نظر گرفته میشد که جدا کردن آن از جامعه ممکن نبود. اما با تحولات معرفت شناسانهای که انسان در دوران جدید پیدا کرد، «خودمختاری فردی» و «خودمختاری جمعیِ» انسانها در اولویت قرار گرفت و برایناساس، تصور از دولت نیز متحول شد.
در این دوره، دولت ابزاری است که حاصل ارادهی انسانها برای تأمین امنیت و نظم دموکراتیک است. سمت و سوی تحول نظریههای دولت مطلقه، حداکثرگرا، غیردموکراتیک و مداخلهگر به نظریههای دولت مشروطه، دموکراتیک، حداقلی و نهچندان مداخلهگر در دوره جدید بوده است. امروز نیز شاهد تحول ساختار دولت بزرگ به کوچک هستیم.
آنچه در این تحول رخ داده، این است که دانش سیاسی دورهی جدید، دربردارندهی مقدمات فلسفی، اخلاقی و الهیاتی دورهی قبل نیست و زندگی سیاسی در راستای «خیر»، «فضیلت» و «امر متعالی» مطالعه نمیشود، بلکه کوشش میشود تا قدرت بهعنوانِ یک پدیدهی مستقلِ تجربی در نظر گرفته و سیاست بنا بر روشهای تجربی مطالعه شود.
بر اساس این دگرگونیِ مفهومی، تئوری «قانون موضوعه» و «قرارداد اجتماعی» مطرح شد. در مفهوم قرارداد اجتماعی، نظم سیاسی در قالب حکومت، نظمی معطوف به ارادهی الهی نیست، بلکه فعالیتی انسانی است و حکومت بهواسطهی کسانی که موضوع آن هستند، ایجاد و حفظ میشود.
#دولت_پژوهی
افلاطون مطابق تصور رایج در فلسفهی یونان، مبنایی برای عدالت برگزید. در فلسفهی یونان تصور بر این بود که انسانها در درون نوعی نظم جهان قرار دارند که ناشی از وجود «لوگوس» (Logos) است و این نظم جهانی در زندگی اجتماعی انسان در چارچوب «نوموس» (Nomos) یا قانون دولت آشکار میشود.
تا قبل از افلاطون اعتقاد بر این بود که عدالت بر اساس نومس یا همان فرمان حاکم تعریف می شود، اما افلاطون معتقد بود که عدالت بهعنوان جامعترین غایت سیاسی را نمیتوان به نوموس نسبت داد؛ زیرا باتوجهبه گوناگونی قوانین حاکم، نمیتوان آنها را بازتاب ضروری و دقیق لوگوس دانست. ازاینرو، باید آن را به چیزی پایدارتر از نوموس یعنی به لوگوس نسبت داد.
در این صورت، عدالت برخاسته از فرمان حاکم نیست؛ وقتی حاصل میشود که دولت بر اساس مثال اعلایی که فیلسوف درمییابد، تنظیم شده باشد.
افلاطون در استدلال خود، شرط عمل عادلانه را شناخت مثال عدالت در ورای همهی اعمال عادلانهی جزئی میداند که همگی در آن مثال کلی مشترکاند. این مثال، هم یک واقعیت مستقل از چندگونگی تصورات فردی از عدالت است، و هم شناخت آن امکان دارد. ازاینرو، افلاطون با نگاه هنجاری، قدرت را خوب یا بد نمیداند، بلکه آن را ابزاری برای دستیابی به عدالت میداند.
#دولت_پژوهی
⭕️ قطعاتی از اندیشهی #مالک_بننبی تمدنپژوه الجزایری
❎ قسمت شمارهی یک
⚖️ تعداد واژه: 90 کلمه
کانون تکریم و احترام علم کلام بر مجادله و هماندیشیهای نظری است. این علم با ساختار کنونیاش حقیقت مشکل امت اسلامی که مشکلی انفسی است را پنهان و گاه آن را تشویه و تخریب میکند. این اختلال که باعث تشویش عقل و ذهن پیشگامان اصلاحگری هم میشود، گاهی باعث شده است که مشکل کلامی را بهجای مشکل اصلی - که انفسی است - جا بزنند. علم کلام فعلی گرهی از زندگی عینی و سبک زیستن مسلمان را باز نمیکند و راهی برای پیروی از بزرگان سلف جهان اسلام نمیگشاید.
(وجهه العالم الإسلامي، 2002م، ص. 55)
.
@doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشهی #مالک_بننبی تمدنپژوه الجزایری
❎ قسمت شمارهی دو
⚖️ تعداد واژه: 50 کلمه
در پرتو قرآن کریم بهنظر میرسد که دین پدیدهای طبیعی است که بر اندیشه و تمدن انسان حاکم است؛ همانگونه که نیروی گرانش بر ماده حاکم است و سیر تحول ماده براساس آن صورت میگیرد. برایناساس، دین گویا در نظام آفرینش بهمثابه قانونی برای تفکر نهفته شده است.
(پدیدهی قرآنی، 1984م، ص. 300)
.
@doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشهی #مالک_بننبی تمدنپژوه الجزایری
❎ قسمت شمارهی سه
⚖️ تعداد واژه: 155 کلمه
مطالعهی تاریخ دارای ساحتها و زوایای گوناگونی است. اگر آن را ناظر به فرد انسانی بکاویم، درواقع مطالعهای روانی و نفسی است؛ زیرا نوعی از #انسانشناسی است، بهمثابه عامل روانی-زمانی در ساخت #تمدن. اما این تمدن یکی از مظاهر حیات و اندیشهی جمعی هم هست؛ و از همین زاویه، مطالعهی تاریخ را میتوان پژوهش اجتماعی هم شمرد. زیرا میدانِ بررسی اوضاع و موقعیتهای رشد و ارتقای یک جامعهی معین است که نه بر پایهی جنس یا عوامل سیاسی، بلکه براساس ویژگیهای اخلاقی، زیباییشناختی و صنعتی در مرزهای کل آن تمدن شمرده میشود. اما این جامعهی خاص، منزوی نیست و تحولات و رشد آن با پیوندهای ضروری با دیگر گروههای انسانی مرتبط است. ازاینرو تاریخ نوعی از #متافیزیک است؛ زیرا مرزهای آن فراتر از #منطق سببیت تاریخی است. این بعد متافیزیکی دربرگیرندهی اسباب و عللی است که در درون امری که توین بی آن را میدان پژوهش تمدنی نامیده، جای نمیگیرد. مرزهایی فراتر از ان است.
(وجهه العالم الإسلامي، 2002م، ص. 25)
.
@doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشهی #مالک_بننبی تمدنپژوه الجزایری
❎ قسمت شمارهی چهار
⚖️ تعداد واژه: 52 کلمه
«جوهر مشکل هر ملت ، در مسئله تمدن آن است و هیچ ملتی قادر به فهم و حلّ مشکل خود نخواهد بود، مگر آنکه اندیشه خود را تا سطح تحولات بزرگ بشری ارتقا بخشد و عوامل ظهور و سقوط تمدنها را عمیقاً درک کند».
بن نبی. (۱۹۹۲). شروط النّهضة. ص ۲۱، دمشق.
.
@doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشهی #مالک_بننبی تمدنپژوه الجزایری
❎ قسمت شمارهی پنج
⚖️ تعداد واژه: 200 کلمه
از نظر مالک بننبی مشکل اصلی اینجاست که جامعهی اسلامی قرنهای متمادی «خارج از تاریخ» زیسته و تمدن خود را از دست داده است و از آنجا که هر تمدنی محصولات خود را ایجاد میکند، نمیتوان با خرید و گردآوری محصولات تمدنهای دیگر دارای تمدن شد. آنچه از طریق جمعآوری اشیای تمدنهای دیگر بهدست میآید، «شبه تمدن» است نه «تمدن حقیقی».
هر محصول تمدنی تنها از ترکیب سه عامل «انسان، زمین و زمان» بهدست میآید. برای ترکیب این سه عنصر، یک «ترکیبکننده تمدنی» لازم است؛ تحلیل تاریخی نشان میدهد که این ترکیبکننده چیزی جز «اندیشهی دینی» نیست. از سوی دیگر، ترکیب عناصر تمدن و عامل ترکیبکننده آنها از #منطق «حرکت تاریخ » پیروی میکند؛ زیرا تمدن دارای «حیات» است. یعنی با «نهضت » به دنیا میآید؛ صعود و رشد میکند تا به نقطه «اوج» برسد؛ سپس راه نزول در پیش میگیرد و به «افول» منتهی میگردد. گرچه این دوره تخلّفناپذیر است، اما از تمدنی که درخشش خود را از دست داده نباید ناامید شد، زیرا خداوند اسباب پیشرفت را به #اختیار انسانها نهاده است. احیا یا بازسازی تمدن ناچار باید بر #آگاهی کامل از تاریخ این تمدن و مراحل دوره تمدنی و شرایط اجتماعی و روانی فرد و جامعه در مراحل مختلف مبتنی باشد.
.
@doranejadid