eitaa logo
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
802 دنبال‌کننده
376 عکس
48 ویدیو
14 فایل
ما به دوران جدیدی از عالم وارد شده‌ایم. به‌تدریج آثار این آغاز، محسوس‌تر می‌شود و تاثیر خود را در تغییر چهره زندگی بشر آشکار می‌کند. در این کانال، این دوران جدید را از سه زاویه مورد تامل قرار می‌دهیم: #روش، #دولت و #استعمار. ارتباط با ادمین: @yas_aa
مشاهده در ایتا
دانلود
با مطالعه نظریه‌های دولت درمی‌یابیم که دولت در ابتدا به‌مثابه پدیده‌ای طبیعی و ارگانیکی در نظر گرفته می‌شد که جدا کردن آن از جامعه ممکن نبود. اما با تحولات معرفت شناسانه‌ای که انسان در دوران جدید پیدا کرد، «خودمختاری فردی» و «خودمختاری جمعیِ» انسان‌ها در اولویت قرار گرفت و بر‌این‌اساس، تصور از دولت نیز متحول شد. در این دوره، دولت ابزاری است که حاصل اراده‌ی انسان‌ها برای تأمین امنیت و نظم دموکراتیک است. سمت و سوی تحول نظریه‌های دولت مطلقه، حداکثرگرا، غیردموکراتیک و مداخله‌گر به نظریه‌های دولت مشروطه، دموکراتیک، حداقلی و نه‌چندان مداخله‌گر در دوره جدید بوده است. امروز نیز شاهد تحول ساختار دولت بزرگ به کوچک هستیم. آنچه در این تحول رخ داده، این است که دانش سیاسی دوره‌ی جدید، دربردارنده‌ی مقدمات فلسفی، اخلاقی و الهیاتی دوره‌ی قبل نیست و زندگی سیاسی در راستای «خیر»، «فضیلت» و «امر متعالی» مطالعه نمی‌شود، بلکه کوشش می‌شود تا قدرت به‌عنوانِ یک پدیده‌ی مستقلِ تجربی در نظر گرفته و سیاست‌ بنا بر روش‌های تجربی مطالعه شود. بر اساس این دگرگونیِ مفهومی، تئوری «قانون موضوعه» و «قرارداد اجتماعی» مطرح شد. در مفهوم قرارداد اجتماعی، نظم سیاسی در قالب حکومت، نظمی معطوف به اراده‌ی الهی نیست، بلکه فعالیتی انسانی است و حکومت به‌واسطه‌ی کسانی که موضوع آن هستند، ایجاد و حفظ می‌شود.
افلاطون مطابق تصور رایج در فلسفه‌ی یونان، مبنایی برای عدالت برگزید. در فلسفه‌ی یونان تصور بر این بود که انسان‌ها در درون نوعی نظم جهان قرار دارند که ناشی از وجود «لوگوس» (Logos) است و این نظم جهانی در زندگی اجتماعی انسان در چارچوب «نوموس» (Nomos) یا قانون دولت آشکار می‌شود. تا قبل از افلاطون اعتقاد بر این بود که عدالت بر اساس نومس یا همان فرمان حاکم تعریف می شود، اما افلاطون معتقد بود که عدالت به‌عنوان جامع‌ترین غایت سیاسی را نمی‌توان به نوموس نسبت داد؛ زیرا باتوجه‌به گوناگونی قوانین حاکم، نمی‌توان آن‌ها را بازتاب ضروری و دقیق لوگوس دانست. از‌این‌رو، باید آن را به چیزی پایدارتر از نوموس یعنی به لوگوس نسبت داد. در این صورت، عدالت برخاسته از فرمان حاکم نیست؛ وقتی حاصل می‌شود که دولت بر اساس مثال اعلایی که فیلسوف درمی‌یابد، تنظیم شده باشد. افلاطون در استدلال خود، شرط عمل عادلانه را شناخت مثال عدالت در ورای همه‌ی اعمال عادلانه‌ی جزئی می‌داند که همگی در آن مثال کلی مشترک‌اند. این مثال، هم یک واقعیت مستقل از چندگونگی تصورات فردی از عدالت است، و هم شناخت آن امکان دارد. از‌این‌رو، افلاطون با نگاه هنجاری، قدرت را خوب یا بد نمی‌داند، بلکه آن را ابزاری برای دستیابی به عدالت می‌داند.
⭕️ قطعاتی از اندیشه‌ی تمدن‌پژوه الجزایری ❎ قسمت شماره‌ی یک ⚖️ تعداد واژه: 90 کلمه کانون تکریم و احترام علم کلام بر مجادله و هم‌اندیشی‌های نظری است. این علم با ساختار کنونی‌اش حقیقت مشکل امت اسلامی که مشکلی انفسی است را پنهان و گاه آن را تشویه و تخریب می‌کند. این اختلال که باعث تشویش عقل و ذهن پیشگامان اصلاح‌گری هم می‌شود، گاهی باعث شده است که مشکل کلامی را به‌جای مشکل اصلی - که انفسی است - جا بزنند. علم کلام فعلی گرهی از زندگی عینی و سبک زیستن مسلمان را باز نمی‌کند و راهی برای پیروی از بزرگان سلف جهان اسلام نمی‌گشاید. (وجهه العالم الإسلامي، 2002م، ص. 55) . @doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشه‌ی تمدن‌پژوه الجزایری ❎ قسمت شماره‌ی دو ⚖️ تعداد واژه: 50 کلمه در پرتو قرآن کریم به‌نظر می‌رسد که دین پدیده‌ای طبیعی است که بر اندیشه و تمدن انسان حاکم است؛ همان‌گونه که نیروی گرانش بر ماده حاکم است و سیر تحول ماده براساس آن صورت می‌گیرد. براین‌اساس، دین گویا در نظام آفرینش به‌مثابه قانونی برای تفکر نهفته شده است. (پدیده‌ی قرآنی، 1984م، ص. 300) . @doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشه‌ی تمدن‌پژوه الجزایری ❎ قسمت شماره‌ی سه ⚖️ تعداد واژه: 155 کلمه مطالعه‌ی تاریخ دارای ساحت‌ها و زوایای گوناگونی است. اگر آن را ناظر به فرد انسانی بکاویم، درواقع مطالعه‌ای روانی و نفسی است؛ زیرا نوعی از است، به‌مثابه عامل روانی-زمانی در ساخت . اما این تمدن یکی از مظاهر حیات و اندیشه‌ی جمعی هم هست؛ و از همین زاویه، مطالعه‌ی تاریخ را می‌توان پژوهش اجتماعی هم شمرد. زیرا میدانِ بررسی اوضاع و موقعیت‌های رشد و ارتقای یک جامعه‌ی معین است که نه بر پایه‌ی جنس یا عوامل سیاسی، بلکه براساس ویژگی‌های اخلاقی، زیبایی‌شناختی و صنعتی در مرزهای کل آن تمدن شمرده می‌شود. اما این جامعه‌ی خاص، منزوی نیست و تحولات و رشد آن با پیوندهای ضروری با دیگر گروه‌های انسانی مرتبط است. ازاین‌رو تاریخ نوعی از است؛ زیرا مرزهای آن فراتر از سببیت تاریخی است. این بعد متافیزیکی دربرگیرنده‌ی اسباب و عللی است که در درون امری که توین بی آن را میدان پژوهش تمدنی نامیده، جای نمی‌گیرد. مرزهایی فراتر از ان است. (وجهه العالم الإسلامي، 2002م، ص. 25) . @doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشه‌ی تمدن‌پژوه الجزایری ❎ قسمت شماره‌ی چهار ⚖️ تعداد واژه: 52 کلمه «جوهر مشکل هر ملت ، در مسئله تمدن آن است و هیچ ملتی قادر به فهم و حلّ مشکل خود نخواهد بود، مگر آنکه اندیشه خود را تا سطح تحولات بزرگ بشری ارتقا بخشد و عوامل ظهور و سقوط تمدنها را عمیقاً درک کند». بن نبی. (۱۹۹۲). شروط النّهضة. ص ۲۱، دمشق. . @doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشه‌ی تمدن‌پژوه الجزایری ❎ قسمت شماره‌ی پنج ⚖️ تعداد واژه: 200 کلمه از نظر مالک بن‌نبی مشکل اصلی این‌جاست که جامعه‌ی اسلامی قرن‌های متمادی «خارج از تاریخ» زیسته و تمدن خود را از دست داده است و از آنجا که هر تمدنی محصولات خود را ایجاد می‌کند، نمی‌توان با خرید و گردآوری محصولات تمدن‌های دیگر دارای تمدن شد. آن‌چه از طریق جمع‌آوری اشیای تمدن‌های دیگر به‌دست می‌آید، «شبه تمدن» است نه «تمدن حقیقی». هر محصول تمدنی تنها از ترکیب سه عامل «انسان، زمین و زمان» به‌دست می‌آید. برای ترکیب این سه عنصر، یک «ترکیب‌کننده تمدنی» لازم است؛ تحلیل تاریخی نشان می‌دهد که این ترکیب‌کننده چیزی جز «اندیشه‌ی دینی» نیست. از سوی دیگر، ترکیب عناصر تمدن و عامل ترکیب‌کننده آن‌ها از «حرکت تاریخ » پیروی می‌کند؛ زیرا تمدن دارای «حیات» است. یعنی با «نهضت » به دنیا می‌آید؛ صعود و رشد می‌کند تا به نقطه «اوج» برسد؛ سپس راه نزول در پیش می‌گیرد و به «افول» منتهی می‌گردد. گرچه این دوره تخلّف‌ناپذیر است، اما از تمدنی که درخشش خود را از دست داده نباید ناامید شد، زیرا خداوند اسباب پیشرفت را به انسان‌ها نهاده است. احیا یا بازسازی تمدن ناچار باید بر کامل از تاریخ این تمدن و مراحل دوره تمدنی و شرایط اجتماعی و روانی فرد و جامعه در مراحل مختلف مبتنی باشد. . @doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشه‌ی تمدن‌پژوه الجزایری ❎ قسمت شماره‌ی شش ⚖️ تعداد واژه: 167 کلمه مالک بن نبی می‌گوید: انسانِ مسلمانِ امروز کماکان انسان مابعد موحدون است. ویژگی اصلی این انسان این است که مومن است ولی ایمان او تاثیری در جامعه ندارد. مسلمانان دچار انفکاک شخصیت‌ هستند. آن‌ها در جامعه شخصیتی دارند و در مسجد شخصیتی دیگر. این انفکاک در افراد به جامعه نیز تسری پیدا کرده است. دیگر هویت اسلامی یک نیست که در تمام ابعاد زندگی انسان جاری و ساری باشد. مادامی که این انفکاک از بین نرود، انحطاط نیز ادامه خواهد داشت. برای مبارزه با این انفکاک و ایجاد وحدت شخصیتی، باید به تعادل میان جنبه روحی و مادی انسان دست زد. تعادل میان این جنبه‌های زندگی انسانی است که تمدن مطلوب را رقم می‌زند. با توجه به این شرایط برای احیای تمدن اسلامی چه باید کرد؟ «اندیشه» است که تمدن‌ها را می‌سازد. مشکل اصلی جهان اسلام نه بحران ابزار و وسایل و شرایط مادی و مالی، بلکه بحران اندیشه‌هاست. هر خلا ایدئولوژیکی که اندیشه‌های ما آن را پر نسازد، اندیشه‌های مخالف آن را پر می‌کنند. . @doranejadid
⭕️ قطعاتی از اندیشه‌ی تمدن‌پژوه الجزایری ❎ قسمت شماره‌ی هفت ⚖️ تعداد واژه: 158 کلمه مراد، اندیشه‌ای است که معطوف به عمل باشد، اندیشه‌ای زندگی‌ساز و تمدن‌ساز. نزدیکی اندیشه و عمل، پایه پیشرفت است. مسلمانان درباره قرآن و اصول آن سخنان زیادی می‌گویند ولی مشکل ما این است که بر اساس اصول قرآنی «زندگی» نمی‌کنیم. مسلمانان نیازمند هستند. مسلمانان در حصار اندیشه‌های انتزاعی زندانی شده‌اند و منشا نازایی‌های اجتماعی آنان همین مسئله است. اقتباس از تمدن غرب – و هر تمدن دیگری - نه مطلوب و نه حتی شدنی است. چراکه اساسا تمدن امری وارداتی نیست. تمدن باید از درون جوامع بجوشد. هر جامعه تمدن خاص خود را دارد که از فرهنگ خاص آن برآمده است. لذا نمی‌توان برای پیشبرد تمدن اسلامی به نسخه‌های غربی متوسل شد. مضاف بر اینکه تمدن غرب به دلیل عدم توازن میان روح و عقل و ماده و معنا به پایان راه رسیده و بشریت تشنه شنیدن است. اسلام می‌تواند این حرف جدید باشد، به شرطی که مسلمانان خود را به لحاظ تمدنی بالا بکشند. . @doranejadid
🔷معرفی کتاب تصویر آینده اثر فرد ال پولاک پولاک در این کتاب که در دهه ۱۹۵۰ نوشته شده است، تصورات آرمانی و معادی از آینده و رابطه آن‌ها با فرهنگ و افت‌ و‌ خیز تمدن ها را بررسی کرد. پولاک به عنوان یک ایده‌آل گرای تاریخی مدعی است که «ایده یا ‌اندیشه»، مخصوصاً‌ اندیشه‌های معطوف به آینده، محرک‌های اصلی تاریخ هستند که نوع بشر را به قلمرویی «دیگر» هدایت می‌کنند. پولاک در پاسخ به نظریه‌ی تغییر تاریخی و فرهنگی «چالش‌ها و پاسخ‌های» آرنولد توینبی (Arnold Toynbee) نوشت: 🔶تا زمانی که تصویر جامعه از آینده مثبت و رو‌ به‌ رشد است، فرهنگ جامعه رو به رشد و شکوفایی است و وقتی این تصویر رو به زوال بگذارد و سر زندگی‌اش را از دست بدهد، فرهنگ بقا پیدا نمی کند و از دست می‌رود…. وقتی پولاک بر مبنای فلسفه‌ی تاریخی‌اش به مطالعه دوران مدرن پرداخت، به نتیجه‌ی تکان دهنده‌ای رسید: به دلیل «مرگ آرام» تمام تصاویر معادی و آرمانی از آینده، تصاویر آینده در دنیای مدرن دچار «جابجایی شدید» شده‌اند. 🔰پولاک بر این باور بود که این گذر از دوران مدرن به دوران پسامدرن که شاید بتوان به بهترین وجه آن را زمان آخر یا مرحله آخر نامید، به دلیل تغییر در معنویات است که این خود ناشی از تخریب کل تصاویر آینده است. به علاوه، برای اولین بار در تاریخ تمدن غرب هیچ شوقی برای درک تصویرهای نو از آینده وجود ندارد. در واقع، بر خلاف تمام اعصار قبل، این دوره حمله‌ی پرخاشگرانه‌ای علیه تصاویر آینده انجام داده است. انسان قرن بیستمی ‌به صورت فعال، جامعه و تمدن «بدون آینده‌ای» را دنبال می‌کند.
سیاست، انسان را از دیگر مخلوقات عالم متمایز کرده است. مدنی‌الطبع نامیده‌شدن انسان اشارتی به همین واقعیت گریزناپذیر دارد. ازاین‌روست که نسبت انسان با سیاست نیز به یک رابطه‌ی غیرقابل چشم‌پوشی تبدیل می‌شود. انسان، خواه یا ناخواه، در متن سیاست حضور دارد؛ در آن اثر می‌گذارد و از آن تاثیر می‌پذیرد؛ چه با فعل خود و چه با انفعال خود. و این امر، سیاست را به یک پدیده‌ی چموش اما گریزناپذیر تبدیل می‌کند. سیاست، ساحت حوزه‌ی عمومی حیات انسان است. جایی که فرد به اراده‌ی افراد دیگر، چه گذشتگان و چه حاضران، گره می‌خورد. سیاست، از جایی آغاز می‌شود که اراده‌ی ما با اراده‌ی دیگری گره می‌خورد. حال در این گره‌خوردن یا اراده‌ی ما غالب است یا مغلوب و یا بازی‌گران معلق به یک اراده‌ی بزرگ‌تر. این‌جاست که پای «آگاهی» نیز به «اراده» گره می‌خورد و این زوج جدایی‌ناپذیر، تعیین‌کننده‌ی نظم‌های سیاسی در تاریخ بشر می‌شوند. سیاست، عرصه‌ی مطالعه‌ی نسبت اراده‌ها با یک‌دیگر است و می‌کوشد تا با کاربست آگاهی به این روابط، جهان بهتری را برای بسط اراده‌ی انسان رقم بزند. ... این مطلب ادامه خواهد داشت.... . https://rubika.ir/dolatema
⭕️ سیاست: زیستن در نظم مألوف از ویژگی‌های عرصه‌ی سیاست، سهل ممتنع‌بودن آن است. ما با سیاست چنان درهم‌آمیخته‌ایم و با آن مانوسیم که موضوعات آن را سهل و محصل می‌پنداریم؛ به‌طوری‌که فکر می‌کنیم مگر غیرازاین هم می‌تواند باشد؟! ما در سیاست نفس می‌کشیم. ما در سیاست متولد می‌شویم؛ می‌بالیم و می‌رویم و از این حیات جمعی دنیا وداع می‌کنیم. ما هم سازنده‌ی سیاستیم، هم بالیده در سیاست. زندگی در شهر را معادل زندگی سیاسی می‌دانست و ظهور مدنی‌الطبع‌بودن انسان را در گریزناپذیری حضور انسان در شهر معنا می‌کرد و می‌گفت: کسی که در شهر زندگی نمی‌کند، یا مافوق انسان است یا مادون انسان. یا خداست یا حیوان. سیاست، سهل و آسان و مانوس جلوه می‌کند؛ اما زمانی‌که از سر اراده‌ی آگاهانه قصد تصرف در سیاست می‌کنی، با صخره‌ها‌ی نفوذناپذیر سیاست مواجه می‌شوی. ظهور سیاست، الگویی از نظم است که در خود را آشکار می‌کند. تصرف در سیاست و دستکاری در آن، یعنی تلاش برای تغییر الگوی نظم در جامعه‌ی سیاسی. ممتنع‌بودن سیاست جایی ملموس می‌شود که می‌خواهی یک تغییر کوچک در الگوی نظام اجتماعی ایجاد کنی. و متوجه می‌شوی که این نظم، محصول انباشت میلیون‌ها اراده است. اراده‌های به‌هم گره‌خورده و با یک‌دیگر انس‌گرفته و هم‌نشین‌شده. اراده‌ها چرا و چگونه باید این نظم مالوف را رها کنند؟ چگونه باید مجاب شوند که می‌توان در نظامی دیگر الفتی بهتر گرفت؟ و این پرسش سیاست است. این پرسش اکنون پیش روی ماست. این پرسش اکنون گریبان ما را گرفته. مایی که با یک جامعه‌پردازی جدید بعد از بهمن57 مواجه شده‌ایم. کنده‌شدن از نظم مالوف به نظمی نوین که جز تصویری مبهم و معماگون از آن در ذهن‌مان نداریم. ... این مطلب ادامه خواهد داشت.... https://rubika.ir/dolatema .
⭕️ سه گسل و گسست مهم در سیاست ایرانی سیاست به‌عنوان یک ساحت زندگی، یک امر اجتناب‌ناپذیر است؛ لذا همگان طعم سیاست و تاثیر آن را در زندگی خودشان می‌چشند و نسبت به تحولات سیاسی اعلام موضع می‌کنند. درعین‌حال، موضوعات سیاسی سهل و ممتنع هستند؛ به‌ظاهر ساده ولی در مقام تحقق بسیار دشوار هستند. همه دوست دارند در زندگی اجتماعی از عالی‌ترین درجات آزادی و عدالت و رفاه و امنیت برخوردار باشند؛ یعنی چهار موضوع اصلی سیاست. اما چگونه؟! دانش سیاست، روشی از مطالعات روشمند است که به چیستی و چرایی و چگونگی دستیابی به این موضوعات به‌ظاهر سهل ولی درواقع ممتع و صعب می‌پردازد تا عرصه زندگی اجتماعی، به یک میدان و ظرف زندگی خوب تبدیل شود. یعنی زندگی تک‌تک افرادی که در آن جامعه زندگی می‌کنند، خوب باشد. دانش سیاست در کشور عزیزمان ایران، از سه گسست رنج می‌برد: اولا، میان زندگی سیاسی و حکمرانی ما با دانش سیاست یک شکاف عظیم و جدی وجود دارد؛ ثانیا، میان دانش سیاسی‌ای که در دانشگاه‌های کشورمان تدریس می‌شود با سنت فکری و فرهنگ بومی ما فاصله‌ی جدی حاکم است؛ ثالثا، در همین دانش غیر بومی‌ای هم که تدریس می‌شود، میان دانش سیاسی و فلسفه‌ی سیاسی یک گسل وجود دارد. ما بدون درنظرگرفتن مسیر پیدایش مساله‌ها و روش‌ها و مبانی علم سیاست، با علوم سیاسی مواجه می‌شویم و پیش‌فرض‌های حاکم بر آن را بدون تامل با جان و دل می‌پذیریم. این سوال اینک پیش روی ماست که یک ایرانی مسلمان برای به‌سازی فضای عمومی سیاسی کشور و دخل و تصرف در ساختارهای سیاسی، به کدامین دانش سیاسی باید روی بیاورد؟ ... این مطلب ادامه خواهد داشت.... https://rubika.ir/dolatema .
⭕️ سیاست، حرفه است یا علم یا دانش؟! زمانی که «سیاست» با چالش‌های مطالعات انسانی(humanity) در دوران روشنگری مواجه شد، میان این‌که خودش را یک «حرفه» بداند یا «علم» یا «دانش»، دچار تشویش شد. سیاست اگر حرفه بود، یک دانشجوی سیاسی لاجرم باید مهارت‌های سیاست را در عرصه‌ی عمل می‌آموخت؛ تازه، بخش عمده‌ای از سیاست به‌مثابه حرفه باید از طریق ژن به انسان منتقل شود، چرا که هیچ دانشگاهی نمی‌تواند ضمانت دهد که خروجی آن مثلا چرچیل خواهد شد. البته تجربه دانشگاه‌های فرانسوی در این زمینه تا حدودی قابل دفاع بوده است. سیاست را اگر علم می‌دانستند، لاجرم باید قواعد پوزیتویسم را نیز بر این علم بار می‌کردند. این بود که گاهی علم سیاست، بخشی از فیزیک اجتماعی دانسته می‌شد و عالم سیاست باید قواعد علمی تجربه‌پذیری را کشف می‌کرد که جهان شمول باشد و P آن‌گاه Q های متعددی را در اختیار اداره‌کنندگان ساحت سیاسی جامعه قرار دهد. اگر منصف باشیم، این دیدگاه تاکنون توانسته است خودش را نسبت به دو دیدگاه دیگر غلبه دهد. امروز سیطره در دانشگاه‌های جهان با علوم سیاسی و سیاست به‌مثابه یک علم تجربی است. ‌ اما سیاست به‌مثابه یک دانش که لاجرم اجین با فرهیختگی و تامل‌های عمیق برای دست‌یابی به شناخت و آگاهی است، نیز یک طرف ماجرا بوده است. سیاست را می‌توان به‌مثابه حوزه‌ای نگریست که آدمی بخشی از وجود خودش را در آن باید بشناسد و به آن آگاهی پیدا کند. سیاست بخشی از وجود ماست؛ لاجرم دانش سیاست، بخشی از خودشناسی ماست. ما در دانش سیاست باید کالبد جمعی خودمان را بشناسیم. تبعا این دیدگاه به نگرش تفهمی به سیاست می‌انجامد. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که گسست سیاسی در ایران، چه نسبتی به سه‌گانه سیاست به‌مثابه حرفه، علم یا دانش دارد؟ بخش مهمی از به‌سازی عرصه‌ی سیاسی در کشور عزیزمان به این امر برمی‌گردد که مشخص کنیم سیاست‌مداران ما باید انسان‌های حرفه‌ای باشند، یا مهندسان اجتماعی خوب، یا دانشمندان متامل و متعمق؟ کدامین فرد ما را به ساحل آرمان‌شهر ایرانی-اسلامی خواهند رساند: یک سیاست‌مدار حرفه‌ای، یک کاشف سیاسی، یا یک فیلسوف سیاسی؟ . این مطلب نیز لاجرم ادامه خواهد داشت... . https://rubika.ir/dolatema .
⭕️ سیاست: «شهر» یا «آرمان‌شهر» بی‌شک یکی از نقطه‌اختلاف‌های مهم در تصور از سیاست این است که آیا موضوع سیاست، امور جزئی است یا امور کلی؟! علوم سیاسی موضوع سیاست را امور جزئی می‌داند، درحالی‌که «فلسفه‌ی سیاسی کلاسیک» به‌ویژه در نزد فیلسوفان کلاسیک یونان و فیلسوفان مسلمان، فهم ماهیت سیاست موضوعیت داشته است. حکیم سیاسی می‌خواسته از جزئیات و مصادیق فراتر رود و بنیان و ماهیت راستین این امور را فهم کند. نمونه بارز این امر را می‌توان در تفکرات مشاهده کرد. موضوع افلاطون، زاده‌شده در نیست، بلکه او به می‌اندیشد و آن را در آسمان‌ها دنبال می‌کند و تصریح می‌کند که اتوپیا در زمین محقق نمی‌شود و تنها می‌توان سایه‌ای و انعکاسی از آن را در زمین پیدا کرد. بااین‌توصیف، موضوع سیاست نزد افلاطون، آرمان‌شهر است و سیاست نیز به «امور کلّی» می‌پردازد، نه امور جزئی پولیس/شهر. اگر به این دیدگاه خدشه وارد کرده و موضوع سیاست را به زمین می‌کشاند و ساخت را دنبال می‌کند، اما باز هم ابزار نظری «ارسطو» برای این کار، منطق کلی‌نگر اوست و پر واضح است که شکاف میان «امر کلّی» و «امر جزئی» را نمی‌توان با «منطق کلی‌نگر» پر کرد. تنها در عصر و است که موضوع سیاست، امور شهر به‌مثابه یک «کلّ» می‌شود. فیلسوفان مدرن از لویاتانی صحبت می‌کنند که اگرچه باید به امور جزئی شهر بپردازد، اما یک سیستم و یک کل مرکب است، نه یک کلّی منطقی و آرمان‌شهری در آسمان. اساسا جدید متولد چنین نگاهی است؛ عبور از «کلی‌نگری» و «جزئی‌نگری» به «کلّ‌نگری سیستمی». اکنون پرسش این است که فلسفه‌ی سیاسی ایران اسلامی کجای این ماجرا و تحول است؟ ما در ایران اسلامی، سیاست را به‌مثابه یک امر کلی دنبال می‌کنیم، یا امر جزئی، یا امر یک کلّ سیستمی؟! . این مطلب نیز لاجرم ادامه خواهد داشت... . https://rubika.ir/dolatema https://eitaa.com/doranejadid .