#حدیث
✍ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
مبادا مرگ درحالی به سراغت آید که تو از پروردگارت در طلب دنیا گریخته باشی
📚 غررالحكم حدیث۲۳۹۸
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
☁️➪𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
انسان شناسی ۷۵.mp3
12.43M
#انسان_شناسی ۷۵
#آیتالله_مصباح
#استاد_شجاعی
یک تمرین عملی❗️
☜ وقتی که
دل هرز میپرد،
و معشوق حقیقی (الله) را به معشوقهای کوچک و ناچیز میفروشد،
و در میان تاریکیها دفن میشود؛
باور و تکرار مکرر یک ذکر، حواس دل را جمع میکند!
این ذکر قدرتمند چیست؟
@Ostad_Shojae
معرفی کتاب فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور
مهناز فتاحی خاطرات فرنگیس حیدرپور را در کتابی به نام فرنگیس نوشته است، او در زمان حملهی عراقیها به روستایشان با تنها یک تبر در برابر سربازان ارتشی عراقی دفاع کرده است.
درباره کتاب فرنگیس
در سال ۱۳۵۹ عراقیها به محل تولد فرنگیس حمله کردند، مردم به درههای اطراف فرار میکنند، او تنها ۱۸ سال داشت و در نیمههای شب با برادر و پدرش برای تهیهی غذا به روستا برمیگردند، ولی برادر و پدرش با عراقیها درگیر شده و کشته میشوند، فرنگیس نیز بدون داشتن سلاح گرم با تبر پدرش با دو سرباز درگیر شده و یکی را میکشد و دیگری را اسیر کرده و به ارتش ایران تحویل میدهد.
مهناز فتاحی در کتاب فرنگیس به ما نشان میدهد که فرنگیس حیدرپور با روحیهی استوار و پرقدرتش دلاورانه و با زبانی صمیمی با نوشتن این کتاب با ما سخن گفته است، تمامی گرسنگی و خسارتهایی که در روستاهای مرزی به وجود آمده را صادقانه گفته است، ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست فرنگیس نیز داستانی بینظیر و مستقل است.
چرا باید کتاب فرنگیس را مطالعه کنیم؟
کتاب فرنگیس مقاومت زنان ایرانی در مقابل رژیم عراق در دفاعمقدس را بهخوبی به ما نشان میدهد. زنان زیادی مانند فرنگیس در دفاع از کشورمان به سربازانمان کمک کردند و در مقابل دشمن ایستادگی کردند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای طرفداران رمانها و داستانهای جنگی و کتابهای دفاعمقدس میتواند جالب باشد. این کتاب با بقیهی داستانها و خاطرات جنگ متفاوت است زیرا شخصیت اصلی و قهرمان آن یک زن است و این موضوع جذابیت آن را دوچندان میکند.
دوره های آموزشی کاملا رایگان
معرفی کتاب فرنگیس: خاطرات فرنگیس حیدرپور مهناز فتاحی خاطرات فرنگیس حیدرپور را در کتابی به نام فرنگی
تکه هایی از کتاب فرنگیس
شب آرام آرام از راه میرسید. همه کنار هم، پشت صخرهها کز کرده بودیم. کسی نای حرف زدن نداشت. نمیدانستیم قرار است چه بلایی سرمان بیاید. علیمردان، داییام، پدرم و تعدادی از مردها هنوز با ما بودند. آنها هم آرام و قرار نداشتند. میخواستند برگردند ده. عدهای از زنها نگذاشتند. با یک دنیا ترس میگفتند: «اقل کم شما بمانید. ما اینجا تنها هستیم. اگر یکهو عراقیها تا اینجا جلو بیایند، دست تنها چه کنیم؟
در دل شب، صدای زنجیر تانکها و انفجار توپ و خمپاره لحظهای قطع نمیشد. از سمت گیلان غرب هم نیروهای خودمان به طرف گورسفید توپ و بمب پرتاب میکردند. آوه زین و گورسفید، شده بود خط مقدم جبهه!
از مقدمه نویسنده: همیشه وقتی تندیس زنی تبر به دست را کنار پارک شیرین کرمانشاه میدیدم با خودم فکر میکردم کاش بتوانم یک روز این زن قهرمان را از نزدیک ببینم و با او حرف بزنم. میگفتند فرنگیس در روستایی نزدیک گیلانغرب زندگی میکند و مایل نیست خاطراتش را تعریف کند. میدانستم نوشتن خاطراتش سخت خواهد بود اما همیشه به نوشتنش فکر میکردم..
☁️➪𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪