eitaa logo
🇮🇷کانال دوست🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
32.7هزار عکس
28.1هزار ویدیو
86 فایل
🇮🇷از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است🇮🇷 موضوعات جالب رو براتون به اشتراک میذاریم... کپی مطالب با رضایت کامل میباشد😊 http://eitaa.com/joinchat/2150105099C9478d3116b گروه دورهمی دوست👆 @dost_an 📮ارتباط با ادمین : @Mim_Sad139
مشاهده در ایتا
دانلود
آنکس که بدم گفت،بدی سیرت اوست وانکس که مراگفت نکو خود نیکوست حال متکلم از کلامش پیداست ازکوزه همان برون تراود که در اوست شیخ بهایی @Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 با ورود اولین کاروان رزمندگان افغانستانی لشکر فاطمیون برای امدادرسانی به مناطق سیل زده ایران و مستقر شدن موکب های عراقی همدلی بی سابقه ای به نمایش گذاشته شده است. @Dost_an
جهانگیری: اقتصاد ایران در گودال افتاده است. -خدا لعنت کنه اون که هُلش داد. خدا دستش رو بشکنه. خدا پاش رو قلم کنه. خدا بیاره جلو چشمش. خدا از دماغش درآره! @Dost_an
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبرانقلاب: من این را میگویم در مورد ؛ مواظب شلیک توپخانه دشمن باشید در این فضا، حواستون باشه! ⚠️ از این فضا علیه هویت شما استفاده نکند! @Dost_an
⭕️آیت الله مجتهدی(ره): 🔹ما باید غصه بخوریم که نکند اعمال ما را آفت بزند. مثلاً یک غیبت می‌تواند تمام زحمات ما را هدر دهد. ✨ 🔸اگر غیبت کنید ۴۰ روز اعمال خوب شما در نامه اعمال شخص غیبت شونده نوشته می‌شود و اگر عمل خوبی نداشته باشید، گناهان آن شخص در نامه اعمال شما نوشته می‌شود. این روایت از معصوم (ع) است. #درس_اخلاق @Dost_an
1.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدا گذاری شیرازی...😍 #سیل #سیل_شیراز ╭┅──────┅╮      🇮🇷 @Dost_an ╰┅──────┅╯
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این آهنگ رو تقدیم می‌کنیم به دولت و کلا مسئولین کشور دست به دست کنید برسه به دستشون 😂😂 @Dost_an
❤️❤️❤️ 💢اگر_از_همسرم_ناراحت_شدم چه کنم❓ گاهی اوقات زن یا شوهر نیاز خودش را مطرح نمی‌کند و به همسرش نمی‌گوید که چه رفتارها و گفتارهایی ناراحتش می‌کند همسر او هم متقابلاً چون نمی‌داند که این رفتار یا گفتار موجب ناراحتی و آزردگی خانم یا آقا می‌شود، آن را مکرراً انجام می‌دهد. 💥💥💥 فرد مقابل هم که شدیداً از دست او عصبانی شده و در ذهنِ خود رأی صادر می‌کند و برچسب بی‌توجهی یا بی‌عاطفه‌بودن به او می‌زند و احساس فداکاری نیز می‌کند به‌این‌دلیل که آزرده می‌شود، ولی صحبتی نمی‌کند. او در خیال خود به حفظ رابطه‌شان کمک می‌کند؛ اما درحقیقت به رابطۀ و همسر خود خیانت بزرگی کرده است. او در ذهن خود این فرضیه را مطرح می‌کند که «او باید بداند که من چه خواسته‌ای دارم» یا اینکه «او می‌داند که من از فلان کارش ناراحت می‌شوم» و البته سخت در اشتباه است 💞🍀گاهی افراد با گفتن درستِ خواسته‌هایشان می‌توانند کمک بزرگی به خود و همسرشان کنند و نیازی نیست که آزردگی‌ها و ناکامی‌هایشان را خود بریزند، چون این غصه ها ، روی هم تلنبار می‌شود و ناگهان موجب انفجار و واکنش شدیدی می‌شود ❤️💖❤️💖 @Dost_an
🇮🇷کانال دوست🇮🇷
موکب ها با شعار "حب الحسین یجمعنا" فوج فوج به لرستان و خوزستان آمدند و دارن روزانه دهها هزار غذا پخ
سلام خانم افشار . اول باید عرض کنم که بابت این توییت در پاسخ به پست قبلی ما، از شما تشکر میکنم! . امّا یادم میاد ایام که هشتگ ترند شد و همه استقبال خوبی کردند و با این شعار از تمام نقاط کشور خودمان وخیلی کشورهای دیگر حتی با ادیان مختلف، جمعیّت میلیونی راهی سرزمین شدند، شما نوشتید با تمام تفاوتهایی که با خیلی ها داریم امّا میگویم ! . آنروز شماحرفتان این بود که مثلا به جای کربلا رفتن وهزینه کردن در طریق الحسین علیه السلام ، بیایید وایران را دریابید!!! . امّا خودتان خوب میدانستید که آن روز چه کسانی درکنار مردم مستضعف ما هستند وبا آنان همدردی میکنند و در جایش کربلا هم میروند ؛ خواستم بگویم آن توییت شما صرفا جهت مخالفت با زیارت سیدالشهدا علیه السلام بود که بارگذاری اش کردید! . حال امروز هم ، که همان افراد با شعار حب الحسین یجمعنا آمدند رسوایی اش ماند برای شما ، البته اگر آن کسانی که باید متوجه بشوند خود را به خواب نزنند... . آره والا دم اون عزیزانی که آمدند کنار مردم وهمدردی کردند ومرهمی بر زخم مردم شدند وهزاران تُن گِل را از خانه های مردم بدون هیچ چشم داشتی خارج کردند گرم ، ولی سوال ما این است شما یا طرفدارانتون که دم از آریایی بودن و حب الایران زدید قصد ندارید مرهم زخم مردم بشید؟؟؟ اگر خوف دارید لباستان خاکی یا گِلی میشود بگوییم درمنطقه با خودرو حمل ونقلتان کنند.... . پ.ن: ! ╭┅──────┅╮      🇮🇷 @Dost_an ╰┅──────┅╯
شب ها آرامشی دارند ازجنس خدا... پروردگارت همواره با تو همراه است... امشب از همان شب هایی ست که برایت یک شب بخیر خدایی آرزو کردم 🌟شبتون بخیر و آرام🌟 @Dost_an
‍ ‍ ‍ 📛زنده شدن مفسر بزرگ قرآن داخل قبر ✅ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند. صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد. جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند. سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند. پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود; پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيلهايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند. شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود. شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود. اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود. بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد. ناله اي كرد. دست راستش زيربدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد. نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد. با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد. كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد. بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود. آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟ چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد رضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد. از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشت. سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود; سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كردند. آنها با او نسبت فاميلي داشتند. دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد! چشمانش را باز كرد. چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت. نفس كشيدن برايش مشكل شده بود. هر بارهواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد; سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش رافرا مي گرفت. آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود. در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاد. از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيزانجام چنين كاري را از او خواستار شده بود. هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند; كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدارا در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد: خدايا اگر نجات پيدا كنم; تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت. مرا از اين تنگنانجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم. شيخ طبرسي در حال خفه شدن بود. پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود. ت كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ شد. بيلي در دست داشت. به سمت قبرشيخ طبرسي رفت. بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد. وقتي به سنگهاي لحد رسيد; يكي از آنها را برداشت. صورت شيخ طبرسي نمايان شد. نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت. صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي.... منبع👈شیعه نیوزگزارش 598 به نقل از خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، ❌❌ادامه دارد 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹    @Dost_an