وقتی که سر میان خرابه ورود کرد
عطرش فضا گرفت و هوا پر زعود کرد
دردانه ای که خسته ازین آب وخاک بود
دست پدر گرفت و به بالا صعود کرد 😭
💚#حضرت_رقیه
✍اسماعیلعلیخانی
🔴 متأسفانه امشب
که #شب_سوم_محرم هست توی سطح شهر تهران بنر های سریال همگناه و آقازاده از سیاهی ها محرم بیشترن...
نمیدونم مقصر شهرداری یا سازمان تبلیغات یا کی و چه ارگانی هست؟ 😡
🔻امــــا
تاریخ نشون داده ؛
" دشمنت کشت
ولی نور تو خاموش نشد
آری آن جلوه
که فانی نشود
نور خداست " 👌💚
✍امیــحُسِیْنـــر
⚠️این سه چیز را نادیده بگــیر‼️
👂شنیدم❌
💬گفتند ❌
✨میگویند❌
⚡️مواظب باشیم بر اساس این چیزها مطلبے را ارائه ندهیم مخصوصا تو فضای مجازی
🔔چون روز قیامـت
باید پاسخگو خداوند باشیم❗ ....
🖤🖤🖤
قرار نیست من کامل بـاشم تا کسی منو دوست داشته باشه وبهم احترام بگذاره!
قرار نیست من پرفكت و بی نقص باشم تا بخوام کار و فعالیت دلخواهم رو شروع کنم!
قرار نیست من بهترین باشم تا بخوام در جمعی حضور پیدا کنم.
من همینطوری که هستم خوب و کافی هستم محاسنی دارم و معایبی هم دارم اما خودم رو همینطوری که هستم دوست و قبول دارم.
قطعا بـرای بهتر شدنم تلاش میکنم اما این کوشش بـاعث نمیشه که احساس خوب بودن و کافی بودن نکنم و البته که در تمام طول مسیر پیشرفتم هم به خودم افتخار میکنم و از وجود خودم لـذت میبرم.
💕💕💕🖤
دکتر آیشان، پزشک و جراح مشهور پاکستانی، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت او بخاطر دستاوردهای پزشکیاش برگزار میشد؛
با عجله به فرودگاه رفت.
بعد از پرواز، ناگهان اعلان کردند؛
که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه،
که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده،
مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم ...
بعد از فرود هواپیما،
دکتر بلافاصله به دفتر فرودگاه رفت؛
و خودش را معرفی کرد؛
و گفت:
هر ساعت، برای من برابر با جان چند بیمار است؛
و شما میخواهید من 16 ساعت، در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت:
جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید؛
میتوانید یک ماشین دربست بگیرید؛
تا مقصد شما، سه ساعت بیشتر نمانده است...
دکتر آیشان، با کمی درنگ پذیرفت؛
و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد؛
که ناگهان در وسط راه، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد؛
بطوریکه ادامه راه مقدور نبود ...
ساعتی گذشت تا اینکه احساس کرد راه را گم کرده است ...
خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی براهش ادامه داد ...
که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ...
کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد؛
صدای پیرزنی را شنید:
بفرما داخل، هر که هستی در بازه ...
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود؛ خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند.
پیرزن گفت:
کدام تلفن فرزندم؟
اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ...
ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ...
دکتر از پیرزن تشکر کرد؛
و مشغول خوردن شد؛
در حالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ...
که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود؛
که هر از گاهی بین نمازهایش، او را تکان می داد.
پیرزن مدتی به نماز و دعا مشغول بود.
بعد از اتمام نماز و دعا، دکتر رو به او کرد و گفت:
مادر جان، من شرمنده این لطف و محبت شما شدم؛
امیدوارم که دعاهایتان مستجاب شود.
پیرزن گفت:
شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است.
من همه دعاهایم قبول شده، بجز یک دعا ...
دکتر آیشان می پرسد:
چه دعایی؟
پیرزن می گوید:
این طفل معصومی که جلو چشم شماست؛
نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر،
به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا، ازعلاج آن عاجز هستند ...
به من گفتهاند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر آیشان هست؛
که او قادر به علاجش هست، ...
ولی هم او خیلی از ما دور هست؛
و دسترسی به او مشکل هست؛
و هم میگویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است؛
و من از پس آن برنمیآیم ...
می ترسم این طفل بیچاره و مسکین، خوار و گرفتار شود ...
پس از خدا خواستهام که چاره ای برای این مشکل جلویم بگذارد؛
و کارم را آسان کند!
دکتر آیشان در حالیکه گریه می کرد؛
گفت:
به خداقسم که دعای تو،
هواپیماها را از کار انداخت؛
و باعث زدن صاعقه ها شد؛
و آسمان را به باریدن وا داشت ...
تا اینکه منِ دکتر را بسوی تو بکشاند.
من هرگز باور نداشتم؛
که خداوند با یک دعا،
این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند؛
و بسوی آنها روانه می کند.
#داستانک_ها
#به_مددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
💕💕💕🖤
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
در نبردِ بین شیر و آهو؛
خیلی وقتها آهو برنده میشه...
چون شیر برای غذا میدود
و آهو برای زندگی ...
" هدف مهم تر از نیاز است "
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چرا دریا رو تعطیل نکردید
🎙سید حسین مومنی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴