کانال دوست
جدیدا دیدید هشتک زدن فطریه هاتون رو به صندوق صدقات نیاندازید ؟؟؟ همه اون سلبریتی ها هشتک زدن فطریه ا
اگه فطریه رو بدید کمیته امداد مستقیم و بدون واسطه میره توی سفره مردم مستمند، گول رابین هود بازی های اینارو نخوردید ، اینا همونایی هستن که هنوز پول های کرمانشاه رو ندادن ...
@Dost_an
گرونی دلار حبابه، دلیل روانی داره
گرونی ماشین دلیل روانی داره
گرونی سکه دلیل روانی داره
گرونی کوفت....
والا حالا که دقت میکنم همچین بی راه هم نمیگن، دلیل روانی این گرونیا از همون روانیاس که فکر میکرد امضای کری تضمینه، همون خیالتون برای دلار راحت، همون برنامه صد روزه و اینا😉
@Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سخنرانی کیم جونگ اون بعد از دیدار با کدخدا 😏
#روحانی_طور
#ابر_نمیماره 😄😝😝
@Dost_an
تو فرودگاه🛫 موقع کنترل مدارکم یارو چپ چپ نگام کرد و گفت چند لحظه صبر کنید.
پرسیدم ممنوع الخروجم😢؟گفت احمق بلیط مشهد داری 😁،صبر کن خودکارم تموم شده :😂😜😂
@Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدیما مگه بهشت زیر پای مادرا نبود؟
جدیدا مامانا چقد خشن شدن😂
@Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت زیر پای مادران است شامل ایشون نمیشه
بچه سکته ناقص زد 😆
@Dost_an
پیر مردی با چهرهای قدسی و نورانی وارد یک مغازه طلا فروشی شد.
فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد.
پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم...
مرد زرگر قهقههای زد و با تمسخر گفت: درست است که چهرهای نورانی دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین هیئتی داشته باشد.!!
در همین حین یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند.
مرد زرگر از آنها خواست که تا او حساب و کتاب میکند در مغازه بنشینند.
با کمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نورانی نشست ، با تعجب از زن سوال کرد که چرا آنجا در بغل شیخ نشستی؟!!
خانم جوان با تعجب گفت کدام شیخ ؟حال شما خوب است!!؟ از چه سخن می گوئید؟ کسی اینجا نیست. و با اوقات تلخی گفت : بالاخره این قطعه طلا را به ما می دهی یاخیر؟
مرد طلا فروش با تعجب و خجالت طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را دریافت کرد. و زوج جوان مغازه را ترک کردند.
شیخ رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمیبیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق می شود.
دوباره مرد و زن دیگری وارد شدند و همان قصه تکرار شد.
شیخ به زرگر گفت من چیزی از تو نمیخواهم . این دستمال را به صورتت بمال تا روزیت بیشتر شود .
زرگر با حالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به صورت مالید و نقش بر زمین شد .
شیخ و دوستانش هرچه پول و طلا بود برداشتند و مغازه را جارو زدند...
بعد از ۴ سال شیخ روحانی با غل و زنجیر و اسکورت پلیس وارد مغازه شد.
افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت قصه را باز گفتند.
افسر پلیس گفت برای اطمینان باید دقیقا صحنه را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر مالید و نقش بر زمین شد و اینبار شیخ و پلیس و دوستان دوباره مغازه را جارو زدند.
نتیجه قصه:از یه سوراخ ام میشه دو بار گزیده شد!😂😂😂😂😂
@Dost_an
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂اونچنان بنزین را گران بکنیم
اونچنان عوارض رو زیاد بکنیم
اونچنان تخم مرغ رو گران بکنیم
که نتونید با پول یارانه لپ لپ هم بخرید😂😂
@Dost_an