☑️بیانیه سیدابراهیم رئیسی پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری
🔸دولتی پرکار، انقلابی و ضدفساد را تشکیل خواهم داد
🔹اللهم صل علی علی بن موسی الرضا بعدد ما احاط به علمک. حمد وثنای الهی که قلوب ملت را برای مشارکتی پرشور و تاریخی هدایت کرد و رضایت امام، شهیدان و همه عاشقان و دلباختگان انقلاب اسلامی را پدید آورد. دیروز بار دیگر، دنیا شاهد حماسه ای عظیم از ملت به پا خاسته ای بود که با ایمان و معرفت و همدلی، صفحه ای نو از تاریخ معاصر را به روی خود گشود. اینجانب مراتب شکر و خاکساری خود را به درگاه با عظمت الهی ابراز می دارم و به ارواح پاک و مطهر شهدای پر فضیلت انقلاب اسلامی، خصوصا حاج قاسم عزیز که یاد و نامش در این روزها، فضای کشور عزیزمان را عطرافشان کرده بود، درود و سلام می فرستم.
🔹مردم عزیز ایران، انتخابات دیروز مظهر خداباوری، مردم باوری و خودباوری ملی و جشن بزرگ سیاسی شما در گام دوم و آغاز قرن نو بود که در ایام میلاد امام رئوف علیه السلام متجلی شد. امروز روز مهربانی و بردباری و روز اتحاد، رفاقت و همدلی است. منتخب این انتخابات بر اساس قاعده مردم سالاری دینی، منتخب همه ملت و خادم همه جمهور است. چه آنانی که بنده را برگزیدند و چه عزیزانی که به نامزدهای محترم دیگر رای دادند و چه آنانی که به هردلیلی در پای صندوق های رای حاضرنشدند.
🔹اینجانب؛ خلق این رویداد مبارک را به محضر امام عصر«عج»، رهبر عزیز و فرزانه انقلاب اسلامی که با تدابیر داهیانه خود، دل های مردم را برای حضور در این صحنه هدایت کردند، تبریک و تهنیت عرض مینمایم و دست یکایک مردم را به خاطر خلق این حماسه بزرگ به گرمی میفشارم و پیروز این جلوه گری و درخشش جهانی را ملت بزرگ ایران میدانم که همچنان آرمانهای متعالی انقلاب اسلامی، از عدالت طلبی و استقلال خواهی تا آزادی جویی و عزت مندی را در تارک خواسته های به حق خود با رای شان فریاد می زنند. از مراجع عظام تقلید، جامعه مدرسین حوزه علمیه، جامعه روحانیت، علمای شیعه و سنی، اساتید دانشگاه، نخبگان علمی، فرهنگی و سیاسی، رئیس و نمایندگان پر تلاش مردم در مجلس، تشکل های مردمی و جهادی، شخصیت ها، احزاب و گروههای سیاسی، جوانان غیور و دانشجویان و طلاب، کارگران و کشاورزان، اصناف و بازاریان، فرهنگیان و هنرمندان، ورزشکاران، زنان و دختران، اقوام و قومیت های مختلف ایرانی، برادران اهل سنت، اقلیت های دینی، هموطنان خارج از کشور، رای اولی های عزیز و همه ایرانیان غیور در شهرها و روستاها، صمیمانه تشکرمی کنم.
🔹ملت ایران؛ دیروز شما به عهد خود با صداقت وفا کردید و امروز نوبت این بنده خدا و خادم شماست که به عهدی که با شما بسته ام وفادار بمانم و لحظه ای در خدمت به شما، کوتاهی نکنم. بدون تردید در این مسیر نیازمند همراهی، دلسوزی و دعای خیر همیشگی شما هستم.
🔹مردم عزیز ایران؛ آنچنان که در این انتخابات مستقل وارد شدم، به پشتوانه آراء بالا و اعتماد کمنظیر شما، ان شاء الله دولتی پرکار، انقلابی و ضدفساد را تشکیل می دهم، و به سوی بسط عدالت، بهعنوان مأموریت محوری انقلاب اسلامی حرکت خواهیم کرد و تمام ظرفیت های دولت را برای ایجاد نهضت بزرگ خدمت به ایرانیان عزیز به کار خواهیم بست.
🔹لازم میدانم از همه نامزدهای محترم، چه آنانی که به هر دلیلی تا انتهای رقابت باقی نماندند و چه کاندیداهایی که تا روز آخر با حضورشان گرمی بخش انتخابات بودند قدردانی نمایم و ان شاء الله از دیدگاه های ارزشمندشان برای تدبیر امور استفاده خواهم کرد.
🔹در پایان از زحمات ارزشمند همه دستاندرکاران نظارتی، اجرایی، نیروهای انتظامی، رسانه ملی و فعالان شبکههای اجتماعی و اصحاب رسانه و خبرنگاران، که علیرغم شیطنت های دشمنان مردم، به مشارکت پرشور در انتخابات کمک کردند تقدیر می نمایم و از تلاش های شبانه روزی ستادهای مردمی و حامیان عزیز که داوطلبانه وارد میدان شدند و به این خادم کوچک مردم کمک کردند تشکر می کنم.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
اللهم انا نرغب الیک فی دولت کریمه تعز بها الاسلام و اهله
#انتخابات
#رئیسی
#سلام_بر_ابراهیم
@dost_an
༻🦋🦋༺
#سلام_بر_ابراهیم
💢سال ۱۳۵۴ بود. من با یکی از دختران محله، مخفیانه دوست شدم. آن زمان حدود هفده سال داشتم. در یک ساعت خلوت، داشتم توی کوچه با همان دختر حرف میزدم. محو صحبت بودم و به اطراف و پیرامون خودم توجه نداشتم. یکباره دیدم که ابراهیم از سر کوچه به سمت ما میآید!
🔸رنگ از چهرهام پرید، دیگر کار از کار گذشته بود. او متوجه ما شد. من آمدم کنار دیوار و در فاصلهی یک متری کنار آن دختر ایستادم. ابراهیم همانطور که از جلوی ما عبور میکرد، در حالی که سرش پایین بود سلام کرد. جواب سلام را دادم و دیگر چیزی نگفتم. رنگ صورتم پریده بود. ابراهیم توقف نکرد. هیچ حرفی نزد و آرام از کوچه عبور کرد. نمیدانید چه استرسی به من وارد شد. اگر توی همان کوچه همانجا مرا میزد، این قدر ناراحت نمیشدم.
🤯 اگر پدر و مادرم میفهمیدند، اینقدر نگرانی نداشتم که ابراهیم ماجرای ارتباط ما را فهمید. او بهترین دوست من بود. شب و روز با او بودم. او استاد کشتی و والیبال من بود. او مرا به جمع والیبالیستها کشاند. من هرچه اعتبار داشتم به خاطر او بود آن شب خواب نداشتم. فردا اگر ابراهیم من را ببیند چه میگوید؟ اگر مرا در میان بچهها تحویل نگیرد؟ این افکار داشت مرا دیوانه میکرد. آن شب خیلی طولانی شد.
🏡صبح که شد اولین جایی که رفتم منزل ابراهیم بود. در زدم. آمد دم در و مثل همیشه سلام و علیک گرمی داشت. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده! من سکوت کردم. ابراهیم هم چیزی نگفت. چند دقیقهای گذشت. بغض گلویم را گرفت. گفتم: داش ابرام یه چیزی بگو. اصلا ًبزن توی صورتم، فحش بده. به من بگو بدبخت، این همه نصیحت کردم و ... ابراهیم انگار که چیزی ندیده و نشنیده گفت: «از چی داری حرف میزنی؟» گفتم: دیروز مگه ندیدی که من با دوست دخترم.
🔻پرید تو حرفم و گفت: «این حرفا چیه، من چرا باید سرت داد بزنم. تو شاید تصمیم داری با اون دختر ازدواج کنی. من که نباید مانع بشم.» بعد مکثی کرد و گفت: «شما هنوز همون دوست خوب ما هستی.» خیره شدم به صورتش بعد خداحافظی کردم و برگشتم.
💬 خیلی فکر کردم. این برخورد ابراهیم خیلی درس داشت. اون روز ساعتها فکر کردم. شب بود که تصمیم خودم را گرفتم. یک راست رفتم سراغ اون دختر و گفتم: ببین دختر خانم، اکثر پسرهایی که با یه دختر رفیق میشن، قصدشون ازدواج نیست. اونها افکار شیطانی دارن. عاقبت خوبی برای اون دختر ایجاد نمیشه. بعد چند نفر را مثال زدم و گفت: اینها زندگیشون تباه شد.
☘بعد گفتم: تو هم اگه میخوای در آینده، زندگی خوبی داشته باشی، دنبال این مسائل نرو. کسی که هر روز با یه پسر باشه در آینده و در زندگی مشترک مشکل پیدا میکنه بعد هم خداحافظی کردم و گفتم: شتر دیدی ندیدی. ما برای همیشه رفتیم.
🌀یک راست رفتم سراغ ابراهیم و کل ماجرا را برایش تعریف کردم. گفتم: من با این دختر میتونستم همهگونه ارتباط داشته باشم، اما رفتم و این حرفها را بهش گفتم و برای همیشه خداحافظی کردم. انشاءالله تا وقتی که خدا کمک کنه دنبال این مسائل نمیرم.
🤲ابراهیم سکوتش را شکست و گفت: «برو دعایش را به پدر و مادرت بکن. اگر شیر پاک مادرت و لقمه حلال پدرت نبود، مطمئن باش این کار را نمیکردی.»
#شیر_مادر_نان_پدر_حلالت_آقا_ابراهیم💐
@dost_an
🔺شهید #ابراهیم_هادی در یکی از مغازه ها مشغول کار بود.
یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم. دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.
جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد جلو رفتم و سلام کردم.
بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب
نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که
من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.
جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم: اگه کسی شما رو اینطوری ببینه
خوب نیست! شما ورزشکاری و...
خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که، اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
#سلام_بر_ابراهیم
@dost_an