eitaa logo
🇮🇷کانال دوست🇮🇷
1.6هزار دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
28.5هزار ویدیو
86 فایل
🇮🇷از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است🇮🇷 موضوعات جالب رو براتون به اشتراک میذاریم... کپی مطالب با رضایت کامل میباشد😊 http://eitaa.com/joinchat/2150105099C9478d3116b گروه دورهمی دوست👆 @dost_an 📮ارتباط با ادمین : @Mim_Sad139
مشاهده در ایتا
دانلود
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سوتی های تاریخی صداوسیما از صدتا استنداپ کمدی و دوربین مخفی هم اونورتره !😂 @Dost_an
از چند دقیقه پیش که روحانی گفت نمیذاریم تغییری تو قیمت آب و برق اتفاق بیفته بابام همه دبه ها رو پر کرده، الانم داره میره موتور برق بخره😕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Dost_an
مهر علیزاده گفته بیکاری به دولت ارتباطی نداره و دلیلش فرزندآوری دهه شصته واضحه که ایشون با طراحی نیسان و دولت اصلاحات با واردات پراید تمام تلاششون رو برای کاهش مشکل جمعیت کردن اما کافی نبود!😳 🔺امین شفیعی🔺 @Dost_an
🔹 صالحی امیری فرمودند که هیچ دولتی رو بعد از انقلاب به مظلومی دولت روحانی ندیدن آره خب هیچ دولتی هرکاری دلش خواسته نکرده بعد به منتقداش قریب به 60 توهین بکنه دست آخر هم بیاد بگه من اختیارات ندارم که کامل کشور رو چوب حراج بذارم. منم با آقای صالحی امیری شدیداً و قویاً موافقم @Dost_an
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴بارش سنگ از آسمان رومانی۲۰۱۹/۵/۲۹ 😳😳 #اخرالزمـــــــــــان @Dost_an
شیوع بیماری لالی در میان زنان زبان دراز. #نجفی @Dost_an
سلام دوستان بزرگوارم✋ آنچه که در ذیل میخوانید داستان کوتاهی است اثر نویسنده معاصر محمد علی جمال زاده!(۱۲۷۴ تا ۱۳۷۶) او نخستین مجموعه داستان های کوتاه ایرانی را تحت عنوان (یکی بود یکی نبود) در سال ۱۳۰۰ منتشر کرد.. در این داستان ها گوشه هایی از زندگی ایرانیان به صورتی انتقادی و با نثری طنز آمیز و آکنده از ضرب المثل ها بیان شده است... 🌹🌹سعی کردم عینا جملات داستان رو تایپ کنم! امیدوارم بپسندید!!🌹🌹
🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 داستان« کباب غاز» یا... رساله در حکمت مطلقه «از ماست که بر ماست»🌹 دیدم ماشاءالله چشم بد دور ، آقا وا ترقّیده اند!! قدش درازتر و تک و پوزش کریه تر شده است.گردنش مثل گردن همان غاز مادر مرده ای بود که همان یاعت در دیگ مشغول کباب شدن بود! از توصیف لباسش بهتر است بگذرم.ولی همین قدر میدانم که سر زانوهای شلوارش از بس شسته بودندبه قدر یک وجب خورد رفته بود... مشغول تماشا و ورانداز این مخلوق کمیاب و شیءٌ عُجاب بودم که عیالم هراسان وارد شده گفت:« خاک به سرم؛ مرد حسابی اگر این غاز را برای مهمانهای امروز بیاوریم ، برای مهمانهای فردا از کجا غاز خواهی آورد؟ تو که یک غاز بیشتر نیاورده ای و به همه ی دوستانت هم وعده ی کباب غاز داده ای!!» دیدم حرف حسابی است و بد غفلتی شده؛ گفتم « آیا نمی شود نصف غاز را امروز و نصف دیگرش را فردا سر میز آورد؟» گفت :« مگر میخواهی آبروی خودت را بریزی؟؟ هرگز دیده نشده که نصف غاز سر سفره بیاورند. تمام حُسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به مهر روی میز بیاید» حقا که حرف منطقی بود و هیچ برو برگرد نداشت! پس از مدتی اندیشه و استشاره ، چاره منحصر به فرد را در این دیدم که هر طور شده تا زود است یک غاز دیگر دست و پا کنیم. به خود گفتم این مصطفی گر چه زیاد کودن است، ولی پیدا کردن یک دانه غاز در شهر بزرگی مثل تهران، کشف آمریکا و شکستن گردن رستم که نیست. لابداین قدر ها از دستش ساخته است. به او خطاب کرده گفتم :« مصطفی جان !لابد ماتفت شده ای مطلب از چه قرار است؟ می خواهم امروز نشان بدهی که چند مرده حلاجی و از زیر سنگ هم شده یک عدد غاز خوب و تازه به هر قیمتی شده برای ما پیدا کنی» مصطفی به عادت معهود ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و بالاخره صدایش بریده بریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد کنند، از نی پیچ حلقوم بیرون آمد و معلوم شد می فرمایند:« در این روز عید، قید غاز را باید به کلی زد و از این خیال باید منصرف شد؛ چون که در تمام شهر یک دکّان هم باز نیست» با حال استیصال پرسیدم:«پس چه خاکی به سر بریزم؟» با همان صدا آب دهان رو فرو برده گفت:«والله چه عرض کنم ؟ مختارید؛ ولی خوب بود مهمانی را پس می خواندید» گفتم:«خدا عقلت بدهد!یک ساعت دیگر مهمانها وارد می شوند!چطور پس بخوانم؟» گفت :« خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیب قدغن کرده ؛از تختخواب پایین نیایید» گفتم:« همین امروز صبح به چند نفرشان تلفن کرده ام! چطور بگویم ناخوشم؟» گفت :« بگویید غاز خریده بودم سگ برد» گفتم :« تو رفقای مرا نمی شناسی! بچه قنداقی که نیستند که هر چه بگویم آن ها هم مثل بچه آدم باور کنند!خواهند گفت می خواستی یک غاز دیگر بخری و اصلا پاپِی می شوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم» گفت:« بسپارید اصلا بگویند آقا منزل تشریف ندارند و به زیارت حضرت معصومه ( علیها سلام) رفته اند» دیدن زیاد پرت و پلا می گوید گفتم:« مصطفی می دانی چیست؟ عیدی تو را حاضر کرده ام،این اسکناس را می گیری و زود میروی که می خواهم هر چه زودتر از قول من و خانم به زن عمو جانم سلام برسانی و بگویی انشاالله این سال نو به شما مبارک باشد و هزار سال به این سالها برسید» ولی معلوم بود که فکر و خیال مصطفی جای دیگر است؛ بدون آن که اصلا به حرف های من گوش داده باشد دنباله افکار خود را گرفته ،گفت:« اگر ممکن باشد شیوه ای سوار کرد که امروز مهمانها دست به غاز نزنند میشود فردا همین غاز را از نو گرم کرده دوباره سر سفره آورد» این حرف که در بادی* امر زیاد بی پا و بی معنی به نظر می آمد ، کم کم وقتی درست آن را در زوایا و خفایای خاطر و مخیّله نشخوار کردم،معلوم شد آنقدر ها هم نا معقول نیست و نباید زیاد سرسری گرفت!! ✍ادامه دارد.... ( نوشته محمد علی جمال زاده نویسنده معاصر) بادی: آغاز 🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 @Dost_an
این کودک مبتلا به سرطان آرزوی خلبان شدن داشت که به همت پایگاه یکم شکاری به آرزوش رسید، دم بچه‌های نیروی هوایی ارتش گرم @Dost_an
21.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی حماسی حاج ‌ميثم ‌مطیعی علیه آلِ سعود در اربعین #شهدای_حجاز @Dost_an
از "تقصیر احمدی نژاده" رسیدن به "تقصیر دهه شصتی هاس!" همین فرمون برن میرسیم به گناه حضرت آدم! 🔺محمد کوره پز🔺 @Dost_an
🔹 اصلاح طلبا داشتن از روحانی فرار میکردن تا برچسب ناکارآمدی بهشون نخوره قصه نجفی پیش اومد، تا هم شرفشون رو ببازن هم اخلاقشون رو چوب خدا صدا نداره! @Dost_an