eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
988 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
تو به حال من مسڪین به جفا مینگری من به خاڪ ڪف پایت بہ وفا می نگرم .. آفــتابـی تو و من،ذره مسکین آفتاب تو کجا...من سرگشته به کجا مینگرم..!! #شهدا_نگاهمان_کنید😔 👇👇 @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست شــ❤ـهـید من
🔥🦋🔥🦋🔥🦋🔥 📕 #فرار_از_جهنم ✍ #قسمت_اول 🤝 اتحاد ، عدالت ، خودباوری من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر بات
🔥🦋🔥🦋🔥🦋🔥 📕 یک روز شوم 🥀 صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم تازه، مست و بدون تعادل برمی گشت خونه ... در حالی که تمام وجودش بوی گندی می داد روی تخت یا کاناپه ولو می شد ... دوباره بعد از ظهر بلند می شد ...قهوه، یکم غذا، آرایش و ... من، هر روز صبحانه بچه ها رو می دادم ... در رو قفل می کردم که بیرون نرن و می رفتم مدرسه ... بعد از ظهرها هم کار می کردم تا کمک خرج زندگی باشم ... پول بخور و نمیری بود اما حالم از پول های مادرم بهم می خورد ... گذشته از این، اگر بهشون دست می زدم بدجور کتک می خوردم ... ولی باز هم به زحمت خرج اجاره خونه و قبض هامون و هزینه زندگی درمیومد ... همه چیز رو به خاطر بچه ها تحمل می کردم تا اینکه اون روز شوم رسید ... سر کلاس درس نشسته بودم ... مدیر اومد دم در کلاس و معلم مون رو صدا زد ... همین طور که با هم حرف می زدن زیر چشمی به من نگاه می کردن ... مکث می کردن ... و دوباره ... . تمام وجودم یخ کرده بود ... ترس و دلهره عجیبی رو تا مغز استخوانم حس می کردم .... معلم مون دم در کلاس ایستاده بود ... نگاه عمیقی به من کرد ... استنلی لازمه چند لحظه باهات صحبت کنم ... از جا بلند شدم ...هر قدم که به سمتش می رفتم اضطرابم شدید تر می شد ... اما اون لحظات در برابر تجربه ای که در انتظارم بود؛ هیچ چیز نبود ... . نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم ... قفل در شل شده بود ... چند بار به مادرم گفته بودم اما اون هیچ وقت اهمیت نمی داد ... . بچه ها در رو باز کرده بودن و از خونه اومده بودن بیرون ... نمی دونم کجا می خواستن برن ... توی راه یه ماشین با سرعت اونها رو زیر گرفته بود ... ناتالی درجا کشته شده بود ... زمان زیادی طول کشیده بود تا کسی با اورژانس تماس بگیره ... آدلر هم دیر به بیمارستان رسیده بود ... بچه هایی که بدون سرپرست مونده بودن ... هیچ کس مسئولیت اونها رو قبول نکرده بود ... . زمانی که من رسیدم، قلب آدلر هم تازه از کار ایستاده بود ... داشتن دستگاه ها رو ازش جدا می کردن ... نمی تونستم چیزی رو که می دیدم باور کنم ... شوکه و مبهوت فقط از پشت شیشه به آدلر نگاه می کردم ... حس می کردم من قاتل اونهام ... باید خودم در رو درست می کردم ... نباید تنهاشون می گذاشتم ... نباید ... . مغزم هنگ کرده بود ... می خواستم برم داخل اتاق اما دکترها مانعم شدن ... داد می زدم و اونها رو هل می دادم ... سعی می کردم خودم رو از دست شون بیرون بکشم ... تمام بدنم می لرزید ... شقیقه هام می سوخت و بدنم مثل مرده ها یخ کرده بود ... التماس می کردم ولم کنن اما فایده ای نداشت ... . خدمات اجتماعی تازه رسیده بود ... توی گزارش پزشک ها به مامورین خدمات اجتماعی شنیدم که آدلر بیش از 45 دقیقه کنار خیابون افتاده بوده ... غرق خون ... تنها ... . ادامه دارد.... ☘| @dosteshahideman
دلم هواے تو دارد... ولے چگونه ببندمـ هزار نامه به پاے كبوترے كه ندارم؟! 🌷 @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ 🌼عشـق، هرروز بہ تڪرار تو برمے خیـزد 🍃اشڪ هرصبح بہ دیدار تو برمے خیـزد 🌼اے مسافر ، بہ گلاب نگَهَم خواهم شسٺ 🍃گرد و خاڪے ڪہ زِ رُخسار تو برمے خیزد @dosteshahideman
لطف خداستـــ لبخنـد شــما را هر صبــــح دیــدن . . . 📎سلام ،صبحـتــون شهدای 👇👇 @dosteshahideman
⇧⇧ ☀️ ۱۱ تیــــــر ۱۳۹۸ 🌙 ۲۸ شــوال ۱۴۴۰ 🌲 2 جـولای 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام سجـاد (ع) ▫️امام باقــــر (ع) ▫️امام صادق (ع) ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ @dosteshahideman
با خندهایت مرا تا عمق شهادت ببر #جامانده ام مرا تا خود خدا ببر😔 دلتنگ یک نگاهتم😔 👇👇 @dosteshahideman
"شهیدی که منافقین چشمهایش را در آوردند و گوش‌هایش را بریدند و بعد شهیدش کردند..." دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده است.  وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش.  به سید مهدی گفتم: «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت: «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم: «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد، گفت: «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!» مادر این شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در  را این‌چنین بیان می‌کند: "سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27  و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به  می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.  زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم..." 💠 برادر و خواهر من ... آیا جوابی برای این خونهایی که برا من و تو ریخته شده داریم؟!!! آیا توانستیم در راه حفظ ارزش ها و پایمال نشدن خون شهیدان قدمی برداریم... کلاه خودمونو قاضی کنیم ببینیم با خودمون چند چندیم😔😔😔 @dosteshahideman