محمدسلمان_مسیرظهورArabic.mp3
4.81M
⚘﷽⚘
نواآهنگ زیبای اربعین (مسیر الظهور)
نسخه عربی ♡
🎤با صدای محمد سلمان
🎧هذا حسینُ والقبر عینُ له الملایین علی اقدام تسعی
پیشنهاد دانلود🌹
اختصاصی کانال 🌹
@dosteshahideman🌸🌸🌸
محمدسلمان_مسیرظهورfarsi.mp3
4.81M
⚘﷽⚘
نواآهنگ زیبای اربعین (مسیر ظهور)
نسخه فارسی ♡
🎤با صدای محمد سلمان
🎧موکب به موکب حضرت صاحب
از زائرای جدش استقبال کرده...
پیشنهاد دانلود 🌹
اختصاصی کانال 🌹
@dosteshahideman🌸🌸🌸
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💠برای محمودرضا / چهارده 🌷 یک روز تهران بودم که زنگ زد و گفت فردا تعدادی از بچههای بسیج میآی
⚘﷽⚘
💠برای محمودرضا / پانزده
🌷 اهلبیتی بود و اصلا از همان اول مال اهلبیت (ع) بود. در ایام نوجوانیش چند تا نوار کاست پاپ – از اینهایی که با مجوز ارشاد منتشر میشدند – گرفته بود و توی خانه گاهی گوش میداد. آن موقع من برای یاد گرفتن نغمات و مقامات قرآنی و کار روی صوت و لحن در خانه وقت میگذاشتم و به تبعش کاست تلاوتهای قراء مشهور جهان اسلام را در خانه زیاد گوش میدادم و پخش شدن موسیقی پاپ را در خانه تحمل نمیکردم! یکبار گفتم اینها مصداق لغو است و به استناد آیه «و الذین هم عن اللغو معرضون» به گوش دادنشان اشکال کردم. هر چه اصرار میکردم اینها را در خانه گوش ندهد میگفت این موسیقی، مجاز است و مجوز ارشاد دارد. اما یکروز خودش هر چه کاست داشت جمع کرد و برد و نمیدانم چه بلایی سرشان آورد. یکی دو روز گذشت و از او پرسیدم: نوارها را چکارشان کردی؟! گفت ریختمشان دور! گفتم: تو که میگفتی اینها از ارشاد مجوز گرفتهاند و مجازند…؟ گفت: فکر کردم دیدم مگر مهر امام زمان (عج) خورده پشتشان که مجاز باشد؟!!! شانزده سال داشت آن موقع.
#شهید_محمود_رضا_بیضایی🌷
#یادش_باصلوات🌷
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم 🌷
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ #قسمت نوزدهم :داستان دنباله دار سرزمین زیبای من میدان جنگ . توی دفتر، من رو ندید می گرفتن
⚘﷽⚘
قسمت بیستم :داستان دنباله دار سرزمین زیبای من وکیل کاغذی
.
چندین ماه گذشت ... پرداخت اجاره اون دفتر کوچیک واقعا سخت شده بود ... با حقوقی که می گرفتم از پس زندگیم برنمی اومدم ... بعد از تمام اون سال ها و تلاش ها ... یاس و ناامیدی رو کم کم توی قلبم حس می کردم ... و بدتر از همه جرات گفتن این حرف ها رو به کسی نداشتم ... علی الخصوص مادرم که همیشه اعتقاد داشت، دارم عمرم رو تلف می کنم ... از یه طرف، برای رسیدن به اونجا دستم رو از دست داده بودم ... از یه طرف با برگشتم، امید توی قلب همه می میرد ... اما دیگه رسما به فکر پس دادن دفتر و برگشت پیش خانواده افتاده بودم که ... .
.
یکی از بچه ها اون شب، داشت در مورد برادرش حرف می زد... سر کار دچار سانحه شده بود و کارفرما هم حاضر به پرداخت غرامت درمانی نشده بود ... اونها هم با یه وکیل تسخیری شکایت کرده بودن ... و حدس اینکه توی دادگاه هم شکست خورده بودن کار سختی نبود ...
.
.
همین طور با ناراحتی داشت اتفاقات رو برای بچه ها تعریف می کرد ... خوب که حرف هاش رو زد ... شروع کردم در مورد پرونده سوال کردن ... خیلی متعجب، جواب سوال هام رو می داد ... آخر، حوصله اش سر رفت ...
.
- این سوال ها چیه می پرسی کوین؟ ... چی توی سرته؟ ...
.
.
چند لحظه بهش نگاه کردم ... یه بومی سیاه به یه مرد سفید ... عزمم رو جزم کردم ... ببین مرد ... با توجه به مدارکی که شما دارید، به راحتی میشه اجازه بازرسی از دفاتر رو گرفت ... بعد از ثبت اطلاعات بازرسی به طور رسمی و استناد به این قوانین ( ... ) ... میشه رای رو به نفع شما برگردوند ... حتی اگر اطلاعات دفاتر، قبل از بازرسی توش دست برده شده باشه ... بازم میشه همین کار رو کرد اما روند دادرسی سخت تر میشه ...
.
.
رسما مات و مبهوت بهم نگاه می کرد ... چند لحظه طول کشید تا به خودش اومد ... تو اینها رو از کجا می دونی؟ ...
.
ناخودآگاه خنده تلخی رو لب هام اومد ... من وکیلم ... البته... فقط روی کاغذ ...
.
نگاهی متعجب و عمیقی بهم کرد ... نه مرد ... تو وکیلی ... از همین الان ... .
🔲| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
بعضے ها را هر چقدر بخوانے
#خستہ نمے شوی!
بعضے ها را هر چقدر #گوش دهے
عادت نمےشوند!
بعضے ها هر چہ #تڪرار شوند
باز بڪرند و دست نخورده!
مثل شهــدا ...🌷
#آےشــهداگــاهےنــگــاهے😔
#شهید_محمودرضا_بیضایی ❤
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
خیلی ها را از خواب غفلت بیدار کردی..
و من
ایمان آوردم که خون شهید هدر نمی رود ...
قطره قطره اش جاری میشود در رگ های جوانان...
این تلنگر زدن با قطره های خون چه روزگاری از دشمن سیاه کرده...
حالا بعد از شهادتت دلم هوای خار چشم دشمن شدن کرد...
هوای شهادت...
آرام بخواب محمود رضای عزیز...
یادت اینجاست ...در دل
و راهت پیش روی ما..
آرام بخواب...
#شب_خوش_ماه_بلندم🌙
#شــبتون_شهدایی
#التماس_دعا
#یاعلی
| @dosteshahideman